نویسنده: جواد اسلامی (پژوهشگر مجموعه)
ارسال شده در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۹۱
نزدیک به هفت ملیارد انسان ساکنان کنونی کرۀ زمین اند. آمارگران، تعداد آنها که تا کنون به دنیا آمده و راهی دیار باقی شده اند را حدود سی برابر جمعیت فعلی زمین برآورد کرده اند. از این خیل عظیم از هرملیت و منطقه جغرافیایی، از بسیاری حتی نامی نیز نمانده است و نه هیچ اثر و یادگاری ، پسندیده یا ناپسند ، همچون مسافری که در ایستگاهی بین راهی توقفی کوتاه داشته و از آنجا رفته و از او شاید جز پسماند یا زباله ای برجا نمانده باشد.
کسان دیگری اما دارای نامها و آثاری مشهورند. آن چنان که نامشان برای بسیاری از هر کجای دنیا آشناست، نه در آنچه آدمی را خوش آید و به آن ببالد. بلکه در هر آنچه که انسان از آن متنفر و بیزار است، در بی رحمی و جنایت ، پایمال کردن حقوق بشر، ظلم، چپاول و غارتگری و … . اینان غیر از خودشان را فاقد شأن انسان می دانند و زجر، اسارت، گرسنگی، تحقیر و هر چه که بر سر دیگران می آید هیچ احساس همدردی و ترحمی در آنها ایجاد نمی کند. از این نوع را نیز همیشه و در همه جای تاریخ به فراوانی می توان یافت که هریک به اندازه قدرت و فرصتی که داشته اند بدنامی برای خود بر جای گذاشته اند.
اما در این میانه دیگرانی نیز بوده اند که در راه سلامت، صلح و امنیت وسعادت و در هرچه منفعتی برای همنوعان داشته بسیار کوشیده اند و از تمام دارایی و تلاش خود هزینه کرده اند. انسان هایی که شنیدن نامشان دنیایی از انساندوستی ،شرافت و فداکاری در ذهن آدمی مجسم میکند و حس افتخاری از انسان بودن به دست میدهد. کسانی که بسیار دوست داشتنی و زبانزد اند و در تمام ملتها و همه زمانها چنین ستارگانی بوده اند. از مجموعۀ اخلاق های نیک بشری، داشتن دستانی بخشنده و قلبی رئوف و مهربان، فضیلتی است که بسیاری را خوشنام و نام آور ساخته است. گاه در محله ای، شهری یا کشوری و گاهی در فراخنای جهان و تاریخ.
درهمه فرهنگ ها و جوامع این فضیلت مورد توجه و احترام واقع شده است. ادبیات ملت ها و سرزمین ها آینۀ روشنی از این ارجگذاری ها است. آن چنان که مثلا درشاهکار ویکتور هوگو «بینوایان»، زیبایی و شکوه بخشش و گذشت و نیز زشتی چهره فقر، پستی و وقاحت خودخواهان ، -هر دو- به زیبایی به تصویر کشیده است. آنجا که مرور میکنیم:
… دخترک پاهایش برهنه بود و سوراخ های وسیع دامن ، ساق پای دراز و زانوان ترک خورده اش را نمایان می ساخت و در حالی که از سرما می لرزید نامه ای را که در دست داشت بسوی ماریوس دراز کرد. ماریوس نامه را از دستان نحیف دخترک گرفت و آن را چنین خواند:
همسایه مهربان ، از نیکوکاری شما اطلاع یافتم و دانستم در شش ماه گذشته اجاره خانه مرا پرداخته اید ، عمل شما را تقدیس می کنم. دختر بزرگم به شما خواهد گفت که چهار نفر اعضای خانواده، با من و زنم، از دیروز چیزی نخورده ایم ،اگر اشتباه نکرده باشم قلب رئوف و مهربان شما از وضع اسفبار ما متأثر شده و می توانید لااقل کمک کوچکی به ما بکنید …. . [بینوایان،ص۴۵۸] .
درفرهنگ و ادبیات شرقی کهن ما نیز برای این نوع از فضیلت ها، حاتم طائی را می توان نام برد که هر که را بخواهند به بخشش و سخاوت تمجید کنند او را به حاتم مانند می کنند. تا جایی که «حاتم بخشی» در فرهنگ و لغت ما ضرب المثل شده است. داستان های زیادی از بذل و بخشش او خوانده یا شنیده ایم: «حاتم طائی را گفتند روزی چهل شتر قربان کرده بود …» و «سفرۀ پر انعامی داشت» و «خانه ای داشت با درهای زیاد که گاهی از تمام درها کسی مراجعه می کرد وبخششی می یافت» و بسیاری دیگر داستان از این دست که یا از او به حقیقت به جا مانده است و یا این که به انگیزۀ گسترش فضیلت ها و آموزش دیگران آن ها را بر ساخته و به او نسبت داده اند.
اما با همۀ این ها در دنیای شرقی ما کسانی نیز بوده اند که واقعیت زندگی آنان را گزارش های تاریخی به خوبی بازگویی می کنند. داستان زندگی آنان به جای آن که حکایت هایی برساخته یا اغراق آمیز باشد، داستانی واقعی است. نکتۀ تأمل بر انگیز این که چرا اینان شایستۀ بزرگی و درخور مقام و منزلتشان شناخته و مورد توجه واقع نشده اند و یا در گسترۀ کوچکی از دنیای وجودشان مورد مطالعه و واکاوی قرار گرفته اند.
اگر کسی به سخاوت و کرامت آن چنان مشهور باشد که «هر محتاج و مستمند و غریبی را به سوی او راهنمایی کنند» و او به اطرافیانش سفارش کرده باشد که «هر که را حاجتی است در کاغذی بنویسد که شاید شرم، مانع اظهار او شود» و اینکه «بسیار بیشتر از مقدار مورد سؤال می بخشید چرا که عقیده داشت همان مبلغ، به بهای آبرویی است که سائل از دست داده است»، بزرگواری که «خوان انعام گسترده اش همیشه گسترده بود» و نه تنها آشنایان و همکیشان که «دشمنان و بدخواهانی که به او حتی دشنام می دادند نیز از سخاوت و مشکل گشایی او بهره مند می شدند» ، آیا در مقابل چنین مقامی حاتم طائی را می توان از حدّ شاگردی کوچک و ناچیز در درگاه او بزرگ تر دانست و جایی بیش از این برای او باز کرد؟ با همه احترامی که برای حاتم باید قائل بود.
ایشان فقر و احتیاج و واماندگی را بسیارگران، غیرقابل تحمل و دور از شأن و مقام یک انسان می دید. کسی که سه بار تمام اموال و دارایی خود را با مردم نیازمند تقسیم کرد و دو مرتبه هرآنچه داشت را خرج اصحاب و قریش و بنی هاشم فرمود. ۱ بسیار می شد که می فرمود: هرچه در خانه هست را به سائلی بدهند و به نان جوی از همه دارایی اش قناعت می کرد… و همه اینها تنها یکی از فضائل و مکارم اخلاق امام حسن مجتبی (ع) است و تنها گوشه ای از الگوی بزرگ انسانی او را تشکیل می دهد. کرامت و احسانی فراگیر، شجاعتی وصف ناپذیر ، تدبیری استوار، دانشی بی انتها و تمام آنچه یک نمونه کامل انسانی باید داشته باشد را او با خود داشت. این گونه بود که فرمود خداوند: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا .
اکنون آیا شایسته است چنین شخصیتی بی مانند را ما مدعیان ارادت به اهل بیت، تنها به این که در خانه خود غریب بوده و پیکر پاکش را تیرباران کردند و… در مراسم و مجالس بشناسیم و یاد کنیم. آیا نباید در انبوه کتاب ها، مجلس ها، محفل ها و رسانه ها در جهان امروز که پیوسته مشاهیر و نامداران را در شعری یا دانشی یا خدمتی و یا استعداد ویژه ای که داشته اند به تفصیل یاد می کنند، نامی و جایی شایسته برای امام حسن(ع) با آن همه برجستگی و بزرگی که داراست ، باشد؟
برای شناساندن او به ویژگی های شناختۀ امروز چه کرده ایم؟ یعنی شناسایی کسی که در هر خصلتی که باعث سربلندی ونامداری است بهره ای تام داراست. در شجاعت، انساندوستی ،صلح و امنیت، سخاوت وبخشش ، جوانمردی ومردانگی ،شرافت واصالت خانواده ، دانش وفرهنگ و تمام کمالات جسمانی و هر آنچه که تنها با یکی از آن خصوصیت ها به نام و اعتباری جهانی دست می یابند.
مردی شامی به امام حسن(ع) رسید و او را ناسزا و دشنام بسیار گفت. امام سکوت کرده بود و آرام بود. سپس گفت: «ای مرد گویا غریبی و تازه به این شهر وارد شده ای و محلی نداری. اگر حاجتی داری بگو تا برآورم. اگر بخواهی تو را حمایت و یاری می کنم. اگر گرسنه ای تو را سیر نمایم و اگر برهنه ای بپوشانمت و اگر محتاجی بی نیازت کنم.» با او آنقدر تفقد و نوازش و مهربانی کرد که شرمنده شد. فرمود تا او را اطعام نمودند و انعام و اکرام کردند و لباس و درهم و دینار و مال سواری دادند که از فرط انفعال قادر به عذرخواهی هم نشد. آخر در حال خداحافظی و انصراف گفت: الله یعلم حیث یجعل رسالته فیمن یشاء؛ «خدا می داند رسالتش را به چه کسی بسپارد». در گزارشی دیگر می نویسند که آن مرد شامی گفت: والله ما علی الارض احدا احب الی منه؛ «خدا میداند که روی زمین مردی را بیش از این شخصیت دوست ندارم.»۲ یعنی با حال دشمنی آمد و دوست فداکار برگشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-کتاب زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ص۲۱۴عمادزاده .
۲- کتاب مناقب ابن شهر آشوب ص۱۴۹ج۲ .
سلام. زیبا بود. موفق باشید دوستان عزیزم در موسسه جعفرالصادق(ع) …
سلام. از لطف و دعای شما نیکان است هر چه که داریم. توفیقتان مدام باد.