مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجتالاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […] |
مبارزات سیاسی امام کاظم (ع)
نویسنده: نجما کارگر (پژوهشگر مجموعه)
ارسال شده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۹۲ مقدمه شاید بتوان گفت که امام کاظم (ع) در میان ائمه اطهار بیشترین چالش سیاسی را با حکومت های معاصر خود داشته است ایشان در زمینه مبارزه با حاکمان ستمگر، بخش بزرگی از عمر گرانمایه خود را در زندان به سر برد. امام کاظم (ع) هرگز در برابر طاغوت سر خم نکرد و تسلیم آنها نشد؛ بلکه درست رودر روی آن ها گام بر می داشت و به دلیل تحمل و مقاومت در برابر کارهای ناشایست آن ها به ایشان کاظم می گفتند؛ چنان که امیر مؤمنان فرموده اند: پایین ترین درجۀ نهی از منکر آن است که انسان به چهرۀ خشم آلود با گناه کاران برخورد کند. اندیشۀ سیاسی امام کاظم (ع) بر پایه صبر و استقامت استوار بود؛ ایشان به مانند جد بزرگوارشان از آیه شریف «فاستقم کما امرت» برای مبارزه با حاکمان ستمگر عباسی بهره می بردند.وبر اساس برخورداری از دانش بالا به هدایت شیعیان می پرداختند. مبارزات سیاسی امام کاظم (ع) فرهنگ های علوم اجتماعی، سیاستمدار را چنین تعریف کرده اند: «کسی که در مبارزه برای کسب قدرت و یا منصب در حکومت فعالانه شرکت می جوید و موفقیتش تا حد زیادی بستگی به لطف و نظر مساعد دیگران دارد. چنین شخصی برای کسب موفقیت ناگزیر باید در فنون ترغیب، بحث و تبادل نظر با دیگران ورزیده باشد».(ر.ک: گولد، جولیوس، فرهنگ علوم اجتماعی، ص۵۲۹) در این تعریف سیاستمدار شرکت فعال در حاکمیت دارد. غالباً سیاستمدار در روزگار ما کسی است که، به دنبال کسب قدرت و اقتدار است. آیا موسی بن جعفر (ع) در روزگار خویش به این معنا مبارز و فعال سیاسی بوده است؟ آیا موسی بن جعفر (ع) که سیاسی ترین امام ما شیعیان شناخته شده است، مبارزات و فعالیت های سیاسی خود را برای بدست گرفتن قدرت و حاکمیت انجام می داده است؟ یا اینکه، قدرت و حاکمیت را تنها به عنوان ابزاری می دیده است برای رسیدن به اهداف والا و الهی خویش، که همان تعلیم و تربیت انسان است؟ اندیشمندان، در تعریف واژه سیاست، بر نکات گوناگونی تأیید کرده اند. به عنوان مثال، یکی از علمای دینی مسلمان معتقد است که «سیاست از دیدگاه اسلام عبارت است از: مدیریت حیات انسان ها، چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی، برای وصول به عالی ترین هدف های مادی و معنوی.» برخی نیز در تعریف سیاست، «قدرت» را مفهوم اساسی دانسته اند. به عنوان مثال گفته شده است: سیاست علمی است که همۀ شکل های رابطۀ قدرت را در زمان و مکان های گونه گون بر می رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می نمایاند. «هانس جی.مورگنتا» یکی از متفکران علم سیاست معاصر نیز چنین می گوید: سیاست تماما… یا در پی حفظ قدرت یا افزایش قدرت و یا در پی نمایش قدرت است».(ر.ک: میر، ایرج، رابطه دین و سیاست، ص۳۶) در بررسی های تاریخ سیاسی اسلام اگر به عقب برگردیم در می یابیم که واژه «سیاست» و مشتقات آن چندین بار در کلام مولا علی (ع) در نهج البلاغه نیز به کار رفته است. امیر مومنان(ع) در«نهج البلاغه»، نامۀ دهم، خطاب به معاویه می فرمایند: «متی کنتم یا معاویه ساسه الرعیه…». معاویه! از چه زمانی شما (بنی امیه) زمامداران امت و فرماندهان ملت بوده اید؟! همچنین در نامۀ بیست و هشتم باز خطاب به معاویه می فرمایند: «و ما أنت… و السائس و المسوس» تو را چه کار به حاکمیت و زمامداری مردم؟! واژ های «ساسه، السائس و المسوس» در هر دو نامه به معنای «حاکم» استعمال شده است. البته در کلمات قصار مولا (ع) این واژه به معنای حفظ نیز استعمال شده است:«سوسوا ایمانکم بالصدقه»، ایمانتان را با صدقه دادن حفظ کنید. امامان معصوم (ع) در زیارت جامعۀ کبیره، به عنوان «ساسه العباد»، یعنی سیاست گزاران بندگان خدا، خوانده می شوند. در اینجا باز «سیاست» به معنای رهبر و زمامدار آمده است. خواجه نصیر الدین طوسی در «رسالۀ امامت»، امام را چنین تعریف می کند:« امام همان انسانی است که ریاست عام در امور دین و دنیا در سرای تکلیف به اصالت از آن اوست».(ر.ک: میر، ایرج ، رابطۀ دین و سیاست، ص ۲۸۹) آری! حاکمیت و زمامداری بر مردم یکی از وظایف و شئونات امام معصوم است؛ آنهم به شرط مقبولیت مردمی! در صورت فراهم بودن این شرایط امام معصوم باید به انجام این وظیفه -رهبری و زمامداری- بپردازد. امیرمؤمنان در «نهج البلاغه»، پایان خطبه دوم فرموده اند: «عترت پیامبر، اساس دین و ستون های استوار یقین می باشند …زیرا ویژگی های حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به آنها تعلق دارد . هم اکنون – که خلافت را به من سپردید- حق به اهل آن باز گشت و دوباره به جایگاهی که ازآن دور مانده بود باز گردانده شد». لکن امری که قطعی و مسلم است، این است که در رهبری های الهی قدرت و مقام هدف نیست؛ بلکه هدف -که تعلیم و تربیت انسان است- بالاتر و ارزشمند تر از حفظ مقام و موقعیت است. وجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد. سیاست و حکومت در نظر امامان معصوم (ع) هدف به شمار نمی آید، بلکه وسیله و ابزاری است برای رسیدن به هدف. تنها هدف امامان معصوم (ع)، گرفتن حق و از بین بردن باطل و تربیت انسان است. همچنان که شاهدیم امام علی (ع) در خطبۀ شقشقیه دربارۀ دلیل قبول خلافت این گونه فرموده اند: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت …اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می ساختم … آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است». اکنون باید دید فعالیت های سیاسی امام موسی کاظم (ع) در زمان خود چگونه دنبال می شده است؟ امام کاظم (ع) و پدر بزرگوارشان در ارتباط با مبارزات سیاسی خود، خوب می دانستند که در زمان خلفای عباسی نمی توان دست به قیام مسلحانه زد، زیرا هر گونه قیام و حرکت نظامی محکوم به شکست و شهادت می شد. چرا که خلفای عباسی تمام حرکات امام و یارانشان را زیر نظر داشتند و هر گونه حرکت نظامی را در نطفه خفه می کردند. علاوه بر این مردم هم از آگاهی های لازم بر خوردار نبودند. هم چنین اقدام و تلاش برای هر گونه حرکت نظامی و قیام مسلحانه، منجر به این می شد که خاندان پیامبر (ص) را متهم کنند، که آنها برای رسیدن به قدرت و حاکمیت به نزاع می پردازند. سال ها پیش جد بزرگوارشان، امیرمؤمنان فرموده بود: « خدایا تو شاهدی که آنچه انجام می دهم نه برای به دست گرفتن قدرت است».(خطبه ۱۳۱) از این روی امام هفتم (ع) همۀ فعالیت های سیاسی خود را در شرایط آن روزگار، حول چند محور اساسی متمرکز ساختند. ۱- حفظ و نشر فرهنگ اسلامی ۲- تقویت بنیه اقتصادی شیعیان ۳- مبارزات منفی علیه حکومت ، و غصبی خواندن آن به روشهای مختلف اکنون به صورت اجمالی به بررسی و شرح این فعالیتها می پردازیم: ۱-حفظ و نشر فرهنگ اسلامی امامان معصوم (ع) بنیان گذاران اندیشه و فرهنگ صحیح اسلامی هستند، اندیشه و فرهنگی که ضامن بقای جامعۀ اسلامی به شمار می رود. از زمان امام باقر (ع) در کشورهای اسلامی، افکار و مذاهب مختلفی کیان فرهنگی جامعۀ اسلامی را به مخاطره انداخته بود. هر کسی آرای شخصی خود را ارائه می داد، هر دانشمندی که در زمان امام باقر (ع) زندگی می کرد نظریه ای ابداع می کرد. و از همین جا بود که آرای فقهی مختلفی به وجود آمد. نحله های فقهی چهار گانه -مالکی، شافعی، حنبلی و حنفی- و فرقه های کلامی -معتزلی،اشعری- در آن روزگار شکل گرفته، و یا در حال شکل گیری بودند. این فرقه ها از میان دهها مذهبی بودند که در آن زمان وجود داشت. بر اثر همین پراکندگی آرا، امت اسلامی دچار آشوب فکری عجیبی شده بود، که این پراکندگی و تشتت آرا تا زمان امام کاظم (ع) و حتی امامان بعدی نیز ادامه داشت. «از جملۀ این مذاهب، مذهب اعتزال بود. اصل اساسی این مذهب، توجیه دین در سایه عقل بود. توجیه مسائل دینی در پرتو عقل، برای شیعیان پذیرفتنی بود، اما نکته مهم این بود که سپردن مقوله های دینی به دست عقل، به طوری که در توجیه و تحلیل عقلی این مقوله ها راه افراط سپرده شود، نمی توانست نتایج مطلوبی به بار آورد . از نمونه های آن انواع و اقسام عقایدی است که به وسیله این عقل گرایان درباره توحید مطرح می شد. به هر روی، در جامعه آن زمان، مبحث توحید و صفات خدا اهمیت فراوانی داشت. طبعا راهنمایی های آن حضرت می توانست، شیعیان را از تأویلات و توجیهات نجات دهد. در روایت آمده ،هنگامی که از حضرت درباره صفات خداوند پرسش شد، ایشان در پاسخ فرمودند: «از آنچه در قرآن است پا فراتر نگذارید». زمانی که خود می خواست صفات خدا را بر شمرد، تنها از مضامین قرآن بهره می گرفت. و در مقابل اهل حدیث که از مشبهه بودند و با تشبث به ظواهر آیات و روایات می کوشیدند برای خدا صفات انسانی بتراشند، موضع گرفته و خدا را از هر نوع تشبیه و صفت مادی مبرا می دانست».(ر.ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۴۹۹-۵۰۰) امام کاظم (ع) با این که از سوی حکومت هارون تحت فشار شدید بود و بخش عمده ای از عمرش را در زندان گذرانید، اندیشمندانی تربیت کرد که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی شجاعانه می ایستادند، و در عرصه های مختلف علمی و اجتماعی از قدرت علمی و کلامی بالایی برخوردار بودند. امام می دانستند که هدایت شیعیان و مبارزه با حکومت، نیاز به انسان های سیاست مدار، متدین و آگاه دارد تا بتوانند، مسیر و راه آن حضرت را ادامه دهند. «سید بن طاووس می نویسد: گروه زیادی از یاران و شیعیان خاص امام کاظم (ع) و رجال خاندان هاشمی در محضر آن حضرت گرد می آمدند و سخنان گهربار و پاسخ های آن حضرت را یادداشت می نمودند و هر حکمی که در مورد هر پیش آمدی صادر می نمود، ضبط می کردند».(ر.ک: پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۴۳۳) ۲-تقویت بنیه اقتصادی شیعیان بدون تردید اقتصاد خوب و سالم از اساسی ترین عوامل زندگی بشر است، و بشر نمی تواند بی اعتنا به این مسئله زندگی کند. «اسلام بر خلاف مذاهب دیگر که توجیه کنندۀ فقر در زندگی اجتماعی است، بزرگترین آموزش یافتۀ مکتبش ابوذر است که می گوید: وقتی فقر وارد خانه ای می شود دین از در دیگر آن خارج می شود. و یا پیامبرش بنیانگذار مکتبی است که ما به آن معتقدیم می گوید: من لا معاش له لا معاد له. کسی که زندگی مادی ندارد، زندگی معنوی هم نخواهد داشت».(ر.ک: شریعتی، علی ، چه باید کرد،ص۲۹۰-۲۹۱) امام کاظم (ع) به خوبی آگاهند که برای رسیدن به اهداف الهی خویش، باید نیاز های مادی و اولیه انسان بر آورده شود، تا زمینۀ مناسب برای تقویت بعد روحی و معنوی انسان فراهم شود. «در زمان آن امام و به دست او نهاد وکالت به وجود آمد. امام زنجیرۀ ارتباطی گسترده ای در سراسر جهان اسلام از وکلای ناحیه مقدسه تشکیل داد که همه با امام در ارتباط بوده و وجوه شرعی و حقوق و واجبات مالی شیعیان را از آنان دریافت کرده، برای امام می فرستادند. بدین وسیله جامعۀ شیعه در سراسر دنیای اسلام با امام به طور سیستماتیک (منظم) در ارتباط قرار می گرفتند».(ر.ک: مدرسی طباطبایی،حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص۴۰) روشن است که دریافت خمس و وجوهات شرعی توسط وکلای آن حضرت صرفاً، برای تأمین حوائج و نیازهای مالی جامعه شیعیان بوده، که در آن زمان روزگارسختی را می گذراندند. «آنچه از سجایای امام، بیش از همه قابل توجه بوده، کرم و سخاوت آن حضرت بود که ضرب المثل بوده است. شهرت کیسه های زر امام کاظم (ع) چندان بود که گفته می شد: شگفت از کسی که کیسۀ زر اعطایی موسی بن جعفر (ع) به او برسد و باز شکایت از ناداری کند». (ر.ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، صص ۴۵۹-۴۶۰) نوع دیگری از برخورد امام کاظم (ع) با خلفای عباسی، حرکتی بود که امام -به منظور تقویت بنیه اقتصادی شیعیان- در برخورد با علی بن یقطین داشت و از علی خواست تا در دستگاه خلافت عباسی بماند و تلاش کند تا شیعیان را از گرفتاری نجات دهد. علی بن یقطین، یار وفادار و صمیمی امام ، که به رغم کارشکنی مخالفان شیعه، اعتماد هارون را جلب نموده بود، و وزارت او را در کشور پهناور اسلامی به عهده گرفته بود، به این مطلب به خوبی توجه داشت و با استفاده از تمام امکانات، از هر کوششی در حمایت و پشتیبانی از شیعیان دریغ نمی ورزید؛ مخصوصا در تقویت مالی شیعیان و رساندن خمس اموال خود به پیشوای هفتم کوشش می کرد. و می دانیم که خمس در واقع پشتوانه مالی حکومت اسلامی است . علی بن یقطین، مالیات دولتی را بر حسب ظاهر از شیعیان وصول می کرد، ولی مخفیانه به آنان مسترد می نمود و علت آن این بود که حکومت هارون، حکومت اسلامی نبود که رعایت مقررات آن بر مسلمانان واجب باشد. حکومت و ولایت از طرف خدا از آن موسی بن جعفر (ع) بود که علی به دستور او اموال شیعیان را مسترد می کرد. یکی از افتخارات علی بن یقطین در تاریخ این است که همه ساله عدۀ زیادی را به نیابت ازطرف خود به زیارت خانۀ خدا می فرستاد و به هر کدام ده تا بیست هزار درهم می پرداخت. بنابراین عمل اعزام به حج در واقع یک برنامه حساب شده و منظم بود و علی، زیر پوشش این کار بنیۀ اقتصادی شیعیان را تقویت می کرد.(بر گرفته از: پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان، صص۴۶۹و۴۷۲) ۳- مبارزات منفی علیه حکومت و غصبی خواندن آن به روشهای مختلف دوران امام کاظم (ع)، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حکام عباسی، و در عین حال قدرتمندی آنان بود. عباسیان به محض اینکه زمام حکومت را به دست گرفتند و پایه های حکومت خود را مستحکم کردند، بنا را بر ظلم و ستمگری گذاشته و مخالفان خود را زیر شدیدترین فشارها قرار دادند. فشار سیاسی عباسیان هنگامی آغاز شد که امام باقر وامام صادق (ع) با تربیت شاگردان فراوان، جنبش علمی بزرگی میان جامعۀ شیعه بوجود آورده بودند. امام کاظم (ع) پس از این دوره در مرکز این فشارها قرار گرفت. در واقع عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. در چنین شرایطی امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده، می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آن را به طور پنهانی اداره نمایند. نوعی از مبارزات امام در برخورد با خلافت عباسی، مبارزه منفی بود؛ یعنی مبارزه ای که برعدم مشروعیت نظام حاکم تأکید کرده و می کوشد تا مردم را نسبت به آن بی اعتماد کند. نکته مهم در مبارزه منفی، عدم همکاری است؛ امری که به خودی خود، عدم مشروعیت حاکمیت را نشان می دهد. انتشار چنین نگرشی نسبت به یک حکومت در میان مردم، خطر بزرگی برای آن بشمار می رود، زیرا با عدم اعتقاد مردم به مشروعیت حکومت، هر لحظه ممکن است جنبشی برای نابودی آن ایجاد شده و مردم به آن جنبش بپیوندند. از نظر سیاسی، مواضع منفی امام، در گفت و گو با یکی از اصحاب، به نام صفوان بن مهران جمّال آشکار می گردد. «امام به صفوان فرمودند: همۀ کارهای تو نیکو و زیباست، جز یک کار. – یابن رسول الله، آن چیست؟ – این که شترهایت را به هارون کرایه می دهی. – من شترهایم را برای لهو و صید و امثال آن به وی کرایه نمی دهم بلکه تنها برای سفر حج این کار را انجام می دهم. – آیا آنان باید کرایه تو را بپردازند؟ – آری – آیا دوست داری تا انقضای مدت کرایه و پس دادن شترانت زنده بمانند؟ – آری – هرکس بخواهد آنها زنده بمانند، در صف آنها قرار می گیرد، و هر کس که از آنها باشد داخل جهنم می شود».(ر.ک: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۴۹۳) «امام کاظم (ع) بسیار شجاع و بی پروا عمل می کرد، و نسبت به حکومت رسماً تعرض می نمود و در حضور خلیفۀ وقت اظهاراتی بیان می داشت که در حد مبارزه طلبی، تلقی می شد. تمام شواهد نشان می دهد که آن امام از نظر سیاسی و اجتماعی بر خلاف نظر متداول، کاملا فعال بوده و شورش های بعدی برخی از فرزندان او و مسألۀ تصمیم آتی مأمون نیز تا حدود زیادی مؤید این بینش است که وی به عنوان رهبر مخالفین دولت وقت در جامعه شناخته می شده است. بسیاری از مردم، از جمله بسیاری از سنیّان، او را به عنوان خلیفۀ قانونی و رئیس مشروع حکومت اسلامی می شناختند که مرادف با اعلام غیر قانونی بودن خلیفۀ مستقر در بغداد بود».(ر.ک: مدرسی طباطبایی، حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص۴۰) نقل شده است: زمانی موسی بن جعفر (ع) را نزد هارون آوردند. گوشه ای از سخنانی که هارون به آن حضرت گفت، چنین بود: «این دنیا برای چه کسانی است؟ فرمود: زمانی برای شیعیان ما بود و زمانی در اثر فتنه به دست دیگران افتاد. هارون گفت: پس چرا صاحبش ، آن را در اختیار خود نمی گیرد؟ جواب داد: در حالی که آباد بود از او گرفته شد و وقتی آباد شد صاحب آن، آن را در اختیار خود می گیرد. گفت: شیعیان شما کجایند؟ امام در جواب، این آیه را قرائت کرد:«کفارِ اهل کتاب و مشرکین از کفر خود دست بردار نبودند تا آن که برایشان دلیلی روشن از جانب خدا آمد».(بینه آیه۱) هارون گفت: پس بدین ترتیب ما کافریم؟ امام فرمود: آیا نمی بینید کسانی که نعمت خدا را تغییر داده، و کفر، پیشه خود ساختند، چگونه مردم خود را به هلاکت انداختند. در این موقع هارون به خشم آمد و نسبت به آن حضرت با تندی رفتار کرد».( ر.ک:جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۴۷۶) بار دیگرنظیر چنین رویدادی در زمان هارون برای آن حضرت رخ داد: روزی هارون به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است فدک را به او باز گرداند. امام فرمود:«درصورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی!» هارون پرسید : «حدود و مرزهای آن کدام است؟» امام فرمود:«حد اولش عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم آفریقا و حد چهارم مناطق ارمنیه و بحر خزر است.» هارون که با شنیدن حدود چهار گانه، نتوانست خشم خود را کنترل کند، با ناراحتی گفت:« با این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند». امام با این پاسخ می خواست به هارون بگوید؛ فدک رمزی از مجموع قلمرو حکومت اسلامی است، و اصحاب سقیفه که فدک را از دختر و داماد پیامبر(ص) گرفتند، این کار آنان در حقیقت جلوه ای از مصادرۀ حق حاکمیت اهل بیت بود. بنابراین اگر قرار باشد حق ما را به ما برگردانی، باید همۀ قلمرو حکومت اسلامی را در اختیار ما بگذاری».(ر.ک: پیشوائی، مهدی، سیره پیشوایان، ص۴۸۲) در دوران زندگانی ائمه، حرکت های اعتراضی و قیام های متعددی از جانب شیعیان و علویان، نسبت به دستگاه خلافت اموی و عباسی شکل گرفته است. شکل گیری قیام ها، به دلیل سختگیری های فراوانی بود که خلفا در مورد علویان و شیعیان به کار می بستند. مهم ترین قیام ها، قیام حسین بن علی، معروف به شهید فَخّ بود، که در زمان حکومت هادیِ عباسی رخ داد. قیام فخ، در شمارسالم ترین قیام های شیعیان بر ضد عباسیان است. نقل است که طالبیین به حسین بن علی پیوستند، جز حسن بن جعفر بن حسن بن حسن که عذر خواست و او نیز پذیرفت، اما امام کاظم (ع) با او بیعت نکرد. راوی گوید:«وقتی حسین صاحب فخ، موسی بن جعفر (ع) را دعوت به قیام کرد در پاسخش گفت: این را بدان که تو به قتل می رسی پس هنگام نبرد و شمشیر زدن حواست راجمع کن، زیرا آنان مردمی فاسقند که در ظاهر ادعای ایمان دارند ولی در دل نفاق وشرک را پنهان ساخته اند. سپس آیۀ استرجاع -انا لله و انا الیه راجعون- را بر زبان جاری ساخته و گفت: پاداش مصیبت شما گروه فامیل را نزد خداوند می طلبم».( ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۶۲۲-۶۲۳) هم چنین در مدح حسین بن علی، شهید فخ، روایات فراوانی رسیده است، از جمله: امام کاظم (ع) درباره شهید فخ چنین فرمود: «به خدا سوگند او در حالی که مسلمان صالحی بود و به عبادت پروردگارش قیام می کرد و امر به معروف ونهی از منکر می نمود عمر خود را به پایان برد. او در خانوادۀ خود مانند نداشت».(جعفریان، رسول، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص ۴۷۴) ولی شاهدی نداریم که امام کاظم(ع) شهید فخ را امر به قیام کرده باشد. هنگامی که زندگانی پرماجرا و سراسر تلاش، کوشش و جهاد پیگیر امام کاظم (ع) را مورد بررسی قرار می دهیم، نا خودآگاه سئوالاتی به ذهن خطور می شود که، چرا ائمه دیگر هرگز این مقدار محبوس در زندان نشده اند، اما زندگانی امام کاظم (ع)، مملو از تراژدی و زندانی شدن های طولانی مدت بوده است؟ چرا حتی تصمیم بر این بود که به جنازۀ امام نیز بی احترامی و اهانت شود؟ که البته با حمایت مردم بغداد چنان نشد. همۀ این امور ما را به این معنا رهنمون می سازد که، امام کاظم (ع) اقدام به طرح و نقشه ای کرده بود تا اوضاع سیاسی جامعه را تغییر دهد. جنبش و حرکت امام به مثابه دولتی بود که، امام آن را رهبری می کرد. این جنبش و حرکت در داخل دولت رسمی و مقتدری چون حکومت هارون الرشید قرار داشت، که در نهایت تقیه و پنهانکاری سازماندهی و رهبری می شد. روایت شده است که «چون محمد بن اسماعیل به حضور هارون رسید به او گفت: یا امیرالمؤمنین! دو خلیفه روی زمین حکومت می کنند، موسی بن جعفر (ع) در مدینه که برای او خراج جمع می شود و تو در عراق که برای تو نیز خراج جمع می شود».( مدرسی، محمد تقی، امامان شیعه و جنبشهای مکتبی، ص۱۸۵) از اینجا «معلوم می گردد که امام نسبت به دستگاه جبار هارونی سخت در کمین بوده است و مقدمات رفع ظلم را تهیه می دیده است. نوشته اند که خلیفه عباسی، به امام هفتم می گفت: آیا مرا از خروج خویش، ایمن و آسوده می داری؟ و نیز نوشته اند که هارون دربارۀ امام موسی بن جعفر (ع) می گفت: می ترسم فتنه ای بر پا کند که خون ها ریخته شود. و از اینجا بود که هارون امام را، تحت نظر، از مدینه به بغداد آورد، و در این کار مجبور شد دستور دهد تا دو کجاوه ترتیب دهند و هر یک را از یکی از دروازه های مدینه بیرون برند. این تنها به علت ترس از جمعی ارادتمند نبوده است، بلکه هارون می اندیشید که امام افراد و گروه هایی آماده دارد تا در چنین هنگامی حمله کنند و امام را باز گردانند. این بود که چنین احتیاطی را معمول داشت تا با تقسیم حمله به چند جهت، این امکان را از دست یاران امام بگیرد. و چون امام را به بغداد آورد، سالها در زندان های مجرد نگاه داشت و به احدی اجازۀ ملاقات با امام نمی داد. پس از شهادت و در گذشت امام هفتم نیز هارون و مأموران وی اصرار داشتند تا مردم قبول کنند که موسی بن جعفر مسموم نشده است و به مرگ طبیعی از جهان رفته است. بدینگونه می بینیم که حکومت وسیع عباسی، با توجه به شخصیت و موضعگیری موسی بن جعفر (ع) همۀ ارکانش می لرزید».(حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، ص ۵۰-۵۱) آری جبهۀ مردان حق همواره در مبارزه با باطل بوده است. چه در ظهر عاشورا، چه درون کوچه پس کوچه های کوفه، و چه در زندانهای بغداد… منابع:
درهمین جا لازم می بینم تا از محضر استاد بزرگوار، جناب آقای حاج سیدعلی محمد حیدری که از سخنرانی ها و گفتگوهای علمی ایشان بهره فراوان برده ام، تشکر و سپاسگزاری کنم. ۶ نظر برای این مطلبیک نظر بگذارید |
سلام
مقاله ای شایستهً مطالعه بود و نکته خوبی بود اینکه ، همه امامان حتما کظم غیظ داشته و کاظم بوده اند ، اما گویا امام موسی بن جعفر (ع) با مواردبسیار و آنقدر زیاد و مکرر ، مواجه بوده اند که باعث خشمگین شدن امام معصوم میشده و ایشان بسیار خشم خود را فرو میخورده اند که به امام کاظم (ع) مشهور شده اند . و اینکه امامان دیگر آنگونه نبوده اند که خشمگین شده و جلوی خشم خود را نگیرند و کظم غیظ نکنند .
موفق باشید و التماس دعا
سلام
به این موضوع توجه نکرده بودم. ممنون
سلام. من نفهمیدم آیا واقعا امام هفتم ع زمینه ها و دلایل برای خشمگین شدن, بیشتر از ائمه دیگر داشته اند ؟ آیا قابل اثبات هست ؟
نویسنده محترم که مقاله شون جاى تقدیر داره میتوند کمک کننند این موضوع را روشن کنند؟
ممنون
آری, جبهه مردان حق همواره در مبارزه با باطل بوده است. چه در ظهر عاشورا. چه زرون کوچه پس کوچه های کوفه و چه در زندانهای بغداد… .
عالی بود. ممنون
سلام, شاید هیچ مذهب و ایده ای به اندازه تشیع, زندانی, قربانی نداشته است و علیرغم اینهمه دشمن و تهدید به این اندازه رو به رشد و ترقی نبوده است.
توفیق الهی نصیبتان باد.
سلام مثل اینکه نظر خانم رضیه نظر کسی رو جلب نکرد و از کسی کمک نرسید!