مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

نقش واعظان اهل دل، به بهانه اولین سالگرد درگذشت واعظ بزرگ مسجد «برخوردار» آیت الحق حاج سید جواد حیدری

نویسنده: نرگس انصاری (پژوهشگر مجموعه) کارشناس روانشناسی و ارشد ادبیات فارسی
ارسال شده در تاریخ ۸ تیر ۱۳۹۴

 مقدمه
وعظ و موعظه، در انقلاب افکار و دگرگون ساختن اندیشه های مردم آن اندازه تأثیرگذار است که قرآن کریم یکی از راه های دعوت به پروردگار و ابلاغ دین حق را برای حضرت محمد (ص)، موعظه حسنه قرار داده است و بر آن اساس پیامبر (ص) وعظ و خطابه هایی بسیار رسا را در جمع مردم مکه و مدینه برای دعوت به اسلام به کار گرفته اند.
موعظه های پیامبر (ص) و استفاده از خطابه به منزلۀ یک ابزار تربیتی تأثیرگذار، در دوره های بعد مورد استفاده قرار گرفته و در مدت زمان کوتاهی به اوج خود رسید. خطبۀ معروف حضرت فاطمه(س) در مسجد مدینه و خطبه ها و موعظه های بی مانند امام علی(ع) و دیگر معصومین که با بیان های مختلف به موعظه و نصیحت خلق می پرداختند نشان از سابقه وعظ در دین اسلام و ادامه راه آن حضرت در به کار بردن مواعظ حسنه برای ارشاد و هدایت دارد.
عالمان مسلمان، فقیهان اهل صفا و عارفان خدا جوی برای ارشاد خلق از موعظه بهره ها برده اند و راهپویان اهل معرفت را با پندها و تذکرهای شایسته، به خوبی هدایت و راهنمایی کرده اند. کتاب های این گروه ها علاوه بر سخنان و گفتارهای ایشان متون ارزشمندی از هنر موعظه های پسندیده را نشان می دهد. اهل حدیث نیز به بخشی از احادیث وعظ و ارشاد بیش تر از انواع دیگر حدیث بها داده اند. کتاب های چون المواعظ از شیخ صدوق(ق۴) روضه الواعظین از فتال نیشابوری شهید(ق ۵ و ۶) که واعظ دانشمند و بی نظیری بود. فتال نیشابوری در امر خطابه و وعظ و منبر سرآمد بوده و خطابه از جمله تخصص‌های او به شمار می‌آید، ضمن این که در خیلی از کتاب‌ها از او به عنوان متکلمی برجسته نیز یاد میشود. (دانشنامه اسلامی و .)..و کتاب المواعظ العددیه از عاملی (ق۱۱) و ده ها اثر دیگر که ذکر آن ها به درازا می کشد. امامان شیعه در نامه های متعددی که برای برخی از اصحاب و حتی مخالفان نوشته اند به مضامین ارشادی و مواعظ بلیغ پرداخته اند که به شدت تأثیرگذار بوده و هست. مانند نامه های امام زین العابدین(ع) به ابن شهاب زُهری و نامه امام باقر(ع) به سعد الخیر وو نامه های فراوان دیگری که سراسر وعظ و تنبیه به مبدأ و معاد و ترس از آخرت و اصلاح عمل بوده است. بر این اساس عالمان مسلمان برای مخاطبانی که اهلیت وعظ داشتند از نوشتن رساله های موعظه گرانه نیز بهره می برده اند. یکی از مشهورترین ها، نامه های عین القضات همدانی(ق ۵) است. در دوران نزدیک نیز نامه های مولی حسینقلی همدانی و شیخ محمد بهاری همدانی شهرت زیادی دارد.
پس از طایفۀ عالمان و محدثان و فقیهان، یکی از طوایف مسلمان که بهره بیش تری از موعظه داشته اند جمعیت صوفیان بوده اند. مجالس وعظ و خطابه صوفیان، مکانی بود که در آن شیخ و مریدان، صوفیان و غیرصوفیان یکدیگر را بیشتر از زمان های دیگر می دیدند و پیوند مستحکم تری با یکدیگر می یافتند در این مجالس پیر و مرشد، خطاب به مریدان خود و نیز مردم عادی سخن می گفت که اغلب سرشار از ذوق و حال بود و ایراد این گونه سخنرانی های صوفیانه، باعث می شد که برخی از حاضران در مجالس به آیین تصوف و عرفان علاقه مند شوند و به جمع صوفیان بپیوندند.
ابوسعید ابوالخیر از جمله عارفان و شاعران نامدار ایرانی در قرن چهارم و پنجم هجری است. مجالس وعظ او به انگیزه ارشاد و نصیحت مستمعان تشکیل می شد و محور اساسی تعالیم وی مبارزه با نفس و هواهای نفسانی و پرهیز از ریا و ریاکاری بود. روحیه ابوسعید همواره سرشار از شادی و نشاط بوده است و سعی می کرد که این حالت بسط و سرخوشی را همیشه در خود حفظ کند.
از قرن چهارم به بعد کسانی با عنوان واعظ در تاریخ شناخته شده اند. این لقب نشانگر بهره وری آنان از هنر وعظ بوده است. از سلسله موعظه گران موفق می توان از نویسنده معروف قرن نهم ملا حسین واعظ کاشفی یاد کرد. کسی که روزگاری دل از سبزوار، به آهنگ راه بردن به مشهد برکند؛ و چندی در آن سامان رخت برافکند. خواندمیر در تاریخ «حبیب السیر»، بدین سان از دانشوری و گشاده زبانی مولانا کاشفی یاد کرده است؛ و سخنرانی های او را در هرات باز نموده است: مولانا کمال الدین حسین الواعظ: در علم نجوم و  انشا، بی مثل زمان خود بود؛… به آواز خوش و صوت دلکش به امر وعظ و نصیحت می پرداخت؛ و عبارات لایقه و اشارات رایقه، معانی آیات بینات کلام الهی و غوامض اسرار احادیث حضرت رسالت پناهی را مبین می ساخت. (واعظ کاشفی، ۱۳۶۹:  ۵)
حکیم شاه محمد قزوینی در باره او نوشته است: مولانا، واعظی در غایت خوبی است؛ و در عالم از بنی آدم، واعظی به خوبی او نبوده و نیست، و در مجلس وعظ او هر چند که فصیح و گشاده بود، از کثرت جای مردمان جای اکثر نیست؛ و از کثرت مزاحمت خلق، بیم هلاک بعضی مردمان بوده، و اکثر ازدحام ایشان جهت این است که آواز و انشای مولانا در غایت حسن و لطافت بوده؛ و به حقیقت معنی حضرت داود (ع)، در او تجلی نموده؛ و در امت محمدی، کسی که صفت داودی بر کمال داشته باشد غیر او نبوده است.
مجالس وعظ ملاحسین واعظ چنان بوده که سلطان حسین بایقرا و سایر درباریان در آن حاضر می شدند. (جعفریان، ۱۳۷۴ :۲۴)
مفهوم لغـوی «وعظ»
روش مـوعظه،‌ شیوه ای رایج در جوامع مذهبی است که در آموزه های دینی به‌ آن‌ توجه‌ خـاص شـده اسـت. ما به وضوح ملاحظه می کنیم که‌ «موعظه»‌ به‌ عنوان هنر و ابزاری فراگیر در جوامع مذهبی جـریان دارد و تـأثیرگذاری‌ آن‌ را نیز می توانیم مشاهده می کنیم.
تغییر رفتار بـه‌ عـنوان‌ یکی از مهم ترین نیازهای بشری همیشه مورد بحث والدین و مربّیان بوده‌ است.‌ بدین‌ روی، هم در دیـن مـورد اهـتمام است و هم در علوم رفتاری. البته دین با‌ توجه‌ به نگاه خاصی کـه بـه انـسان ها دارد و انسان ها را‌ قادر‌ به‌ تغییر خویش می داند، کمتر به سراغ روش های کـاربردی مـی رود و مـعمولا در‌ سطح‌ شناخت‌ های کلی با مخاطبان خود برخورد می کند; مثلا، عبارت هایی چون «فـَاتَّقُوا‌ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (تغابن: ۱۶) یعنی «تا آنجا که توان دارید پروای خدا داشته بـاشید» بـه‌ ایـن‌ نوع شیوه برخورد اشاره دارد. البته گاهی هم مشاهده می شود که‌ راه‌ کاری جـزئی ارائه مـی دهد; مثل این‌ آیه‌ شریفه،‌ که می فرماید: «اُدْعُ إِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ‌ بِالْحِکْمَهِ‌ وَالْمـَوْعِظَهِ الْحـَسَنَهِ وَ جـَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ…»(نحل: ۱۲۵) یعنی: «ای پیامبر! با حکمت‌ و موعظه حسنه و بحث و جدل‌ نیکو، مردم‌ را‌ به‌ راه خـدا دعـوت کن.» در اینجا،‌ دعوت‌ به سوی حق را به سه شیوه حکمت و موعظه حسنه و جـدال‌ نـیکو‌ مـعرفی می نماید. (عبدی ۱۳۸۶:  ۱۰۹-۱۱۰)
ابـن فارس «وعظ» را «ترساندن»، و خلیل آن را «یادآوری آنچه‌ قلب‌ را نرم می کند» معنا کرده اند. راغب نیز در مفردات‌ به‌ همین معنا اشاره می کند و آیاتی را برای آن شاهد می آورد; مثل این آیات:‌ «یَعِظُکُمْ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تـَذَکَّرُونَ» (نحل: ۹۰); «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم» (سبأ: ۴۶); «ذَلِکُمْ تُوعَظُونَ» (مجادله: ۳); «قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَهٌ‌ مِن‌ رَّبِّکُمْ»‌ (یونس: ۵۷); «وَجَاءکَ فِی هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَ ذِکْرَی» (هود: ۱۲۰);  «وَ کَتَبْنَا لَهُ‌ فِی‌ الأَلْوَاحِ‌ مِن کُلِّ شَیْء مَوْعِظَهً وَ تَفْصِیلا» (اعراف: ۱۴۵); «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعـِظْهُمْ.» (نساء: ۶۳)
وعظ همواره شیوه ای قدیمی و مرسوم در بین انسان‌ های‌ فرهیخته‌ بوده است که برای تأثیرات روحی از آن سود می برده اند. این پدیده در‌ سطح‌ افرادی همچون پیامبر (ص) تـا افراد دیگر قابل مشاهده است.‌ پیامبر‌ درباره‌ رابطه خود و جبرئیل می فرماید: هرگاه جبرئیل نزد من می آمد، مرا نصیحت می‌ کرد.‌ یکی از عمده ترین شیوه های عمومی پیـامبر اسـتفاده از وعظ برای‌ راهنمایی‌ مردم‌ بود; بخصوص پیامبر برای صحابه ای که به لحاظ شناخت و عواطف به ایشان نزدیک‌ تر‌ بودند،‌ از این روش استفاده می کرد. برخی از این موعظه ها مانند‌ مـوعظه‌ هـا و وصـایای پیامبر برای حضرت علی(ع)و ابـوذر تـا زمان ما باقی مانده است. این‌ شیوه‌ در رفتار ائمّه معصوم(ع)نیز مشاهده می شود. وصایای حضرت علی(ع)‌ به‌ فرزندانش و دیـگران از هـمین سنخ است.
حضرت علی(علیه‌ السـلام)می‌ فـرمایند: اگـر خواستید قلبتان را‌ زنده‌ کنید از موعظه استفاده نمایید. این سخن اهمیت، ارزش و سـطح تـأثیرگذاری این‌ شیوه‌ را می رساند. (عبدی ۱۳۸۶:  ۱۱۲)
آداب‌ موعظه کردن
از «موعظه حسنه» در قرآن به عنوان یکی از شیوه های اساسی و تأثیر گذار در مسیر تربیت انسان ها نام برده  شده است. «اُدْعُ إِلِی سـَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمـَوْعِظَهِ الْحـَسَنَهِ وَ‌ جَادِلْهُم‌ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ‌ هُوَ‌ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ.» (نحل: ۱۲۵) در تفسیر‌ این‌ آیه، در روایات چنین آمده است:
پس‌ از احتمال قبول،‌ موعظه‌ را شروع کنید.
موعظه‌ کننده، خود باید عامل به وعظ خویش باشد.
در هنگام مـوعظه، با رحمت‌ و رفق برخورد نمایید.
در روایت دیگری امام صادق(ع)‌ مـی‌ فـرماید: عالم اگر به عـلم خـود عمل نکند موعظه اش از دل ها گم می شود; همان گونه که باران از روی سنگ صاف زایل می گردد.
به یقین، عمل به گفته خود یکی از کلیدی ترین شیوه هاست که عـلاوه بـر بار ارزشی، جنبه فنی نیز دارد و تنها به‌ موقعیت‌ موعظه نیز بستگی ندارد، بلکه‌ در‌ هر نوع توصیه به دیگران نیز، اعم از اینکه توصیه مستقیم باشد یا غیرمستقیم را دربر می گیرد و ایـن یـک نیاز اسـاسی‌ است‌ و تأثیرات شگرفی بر‌ مخاطب‌ دارد که رعایت آن الزامی است. (عبدی، ۱۳۸۶: ۱۱۸)
امام سجاد (ع) می فرماید: حق نصیحت خواه از تو آن است که نصیحتی را که درست است و می دانی که او را توان عمل به آن هست، به او بگویی و سخن را چنان ادا کنی که نرم نرم ب ه گوش او فرو رود، و در حدی باشد که عقلش به آن برسد، … و شیوه ی تو شیوه ی مهربانی باشد. (حکیمی، ۱۳۸۸: ۱۶۰-۱۶۱)
بخشی از آسیب های جدی که در تاریخ گذشته و حال دامنگیر مدعیان وعظ شده است همین بیماری است که آنان از آداب و شرایط موعظه دور گشته اند و موعظه را نیز پاره ای از آن تیره روزان به زشتی هایی چون ریا و سالوس و تملق و خودنمایی و دروغگویی ووووآغشته اند که در جای دیگری باید به ذکر آنان پرداخته شود.
چگونگی وعظ اهل دل
آنچه غیر قابل انکار است این که وعاظ و گویندگان‌ و خـطیبان اسلامی،در‌ برانگیختن‌ احساسات و عواطف مردم و در راه توجیه فکری و ارشادی و در مسیر مبارزات فکری و عـملی،نقش سازنده و روشنگری دارند. (عقیقی ۱۳۶۰: ۴۴)
خطباء و گویندگان‌ متعهد و آگاه پارسی زبان با الهام از قرآن و اهل بیت(ع) و تحت ارشادهای فکری و اعتقادی‌ پویا‌ و حماسه‌آفرین آیین اسلام، به ایفاء وظیفه‌ی مقدس و پیمان الهی خویشتن پرداخـته اند.
وعظ و خطابه‌ امروز‌ هم یکی از مهمترین ابزار‌ تبلیغ‌ و ارشاد اسلامی اسـت کـه اساس آن برپایه ایمان و آرمان و عقیده‌؛ و عمل برطبق آن نهاده شده‌ است‌ و رمز پیـروزی و مـوفقیت‌ خـطیب و گوینده در‌ این‌ دو امر نهفته است.
گروه‌ وعاظ‌ و گویندگان، به خاطر‌ تماس نزدیکی که‌ با‌ مـردم داشته و معاشرت دائمی که در میان اقشار و طبقات مختلف اجتماعی دارند همواره توانسته‌اند: مردم‌ را‌ در‌ جـهت مـسیری که ضرورت تاریخ ایجاب می‌کرده‌ است‌ تـجهیز‌ نـموده‌ و بـه‌ پیش برانند. (همان: ۴۷)
یادکردی از برگ های زندگی
بزرگ مرد الهی حاج سید جواد حیدری در سال ۱۳۰۰ ش در شهرستان میبد چشم به جهان گشود و به پیروی از سنت قدما به نام نامی جدش از مریدان و مجلس نشینان آیت الله آقا سید محمد کاظم یزدی «سید جواد» نامیده شد و شگفت اینکه تا آخرین ساعات عمر پر برکتش فقط «سید جواد» مردم یزد، اطراف و حوالی آن بود نه بیشتر و نه کمتر. بین این روحانی حقیقی و مردم ساده و بی آلایش پیوندی برقرار بود که چون از هر دو طرف محکم و مستحکم بود هیچگاه فتنه و فسادی نتوانست در آن رخنه و رسوخ کند.
خانواده این عالم ربانی پس از چند سال از میبد به یزد کوچ کردند و در همین شهر بود که او برای اولین بار پای به مکتب های سنتی گذاشت سپس شروع به تحصیل مقدمات علوم دینی کرد اما طولی نکشید که مدارس حوزوی با تهاجم عهد رضا خانی مواجه شدند و چندی جلسات گرم مدرسین به سردی گرایید اما او به مدد پدر عالم و علاقه مندش در جلسات غیر رسمی و خصوصی به تحصیلش ادامه داد تا پس از عزل و اخراج پهلوی اول مجددا به جلسات رسمی درس راه یافت.
یکی از توفیقات این طلبه متعهّد این بود که به همان اندازه که او شوق کسب معارف دینی داشت خداوند فیض حضور استادانی مجرّب و موثق را نصیب او فرمود و به همین جهت برخلاف بعضی به بیان امروز وقت تلف شده کم داشت یا نداشت به جز این او هرگز در مجلس درس حاضر نشد که در پناه آن به مال و منالی برسد که به آن احتیاج نداشت یا نام و نشانی که به آن شهره شهر شود او از روز اول به امید و آرزوی خدمت به امّت جدش عمامه به سر گذاشت و مراحل بعدی دروس حوزه را با استادانی چون: ملاحیدر کوچه بیوکی و شیخ علی بمان مکبّر در مقدمات، آقا سید علی اکبر علوی، میرسید علی کازرونی، میرزا محمد انواری، حاج شیخ جلال آیت اللهی در مراتب بعدی فقه و اصول گذراند و در تمام این مراحل به جز چند سالی که دوست دیرینش حاج شیخ علی اکبر سعیدی در قم مقیم بود با این صدیق صمیمی همراه و همدرس بود اگر چه او هم به شوق ادامه تحصیل چندی در قم اقامت گزید اما این درنگ کوتاه بود و به یزد بازگشت.
اخلاق و منش و مشی و مرام و نرم خویی اش مورد پسند استادش شیخ غلامرضا یزدی واقع شد و آن مرّبی موفق و مردمی «سید جواد» و «شیخ علی اکبر» را به علت نیت پاک و نهاد پاک ترشان زیر پر و بال خود گرفت و دو یادگار ماندگار از خود به جای گذاشت که تا ده ها سال بعد از ارتحالش همچنان در مجالس و محافل و منابر و محراب ها سخن از زبان او می گفتند… رمز موفقیت این فرزند راستین صادق آل محمد علیه السلام شاید این بود که برای رضای خدا از خانه بیرون می آمد و برای خوشنودی او فرسنگ ها با پای پیاده به همراه دوستش «حاج شیخ علی اکبر» پشت مرکب «حاج شیخ» در پیشکوه و پشتکوه و خرانق و خضر آباد و سایر مناطق صعب العبور و کوهستانی و در سرمای زمستان و گرمای طاقت سوز کویر می دویدند تا مسئله ای بیاموزند یا جماعتی را امامت نمایند یا روضه ای بخوانند آن هم فقط برای رضای خدا و خشنودی امام زمان والسلام. (سلیمیان ۱۳۹۳)
بدین سان باید گفت که جان آگاهش بیش از نیم قرن به هدایت خلق مشغول بود و انجام این وظیفه را با هیچ چیزی معاوضه نمی کرد. شیفتۀ مردم و تشنۀ آگاهی بخشی بود. ضمیر صافی او درد دردمندان را می فهمید و طبیبانه و مشفقانه بر آلام روحی نیازمندان درمان و مرهم می نهاد. جز یاد خدا و ادای حق بزرگ خاندان پیامبر(ص) و تکلیف الهی خود به کاری دیگر نمی پرداخت.
امین مراجع بزرگ شیعه در نجف و قم و مشهد و…اعم از درگذشتگان (قدس الله ثراهم) تا معاصران (ادام الله عزهم) و معتمد آنان بود و برخی از بزرگان و مراجع عالیمقام، طالب و ملتمس دعای وی بوده اند. در تقوا و زهد سلمان عصر خویش بود و در خلوص و پاکی و اخلاق، بی مانند. مصیبت درگذشت وی رخنه ای در پیکره دیانت است که به مصداق حدیث شریف، هرگز پر نخواهد گشت و گذر روزگار تلخی و خسارت آن را بیشتر عیان خواهد نمود.  (وب سایت نگاه تازه، انصاری، ۱۳۹۳)
یادکردی از موعظه های بی مانندش
او مصداق حقیقی مردان خدا در روزگار ما بود و در پیمان صادقانه اش با خدای خود نزدیک به یک قرن استوار مانده بود. خطۀ کویر و دارالعبادۀ یزد صدای گام ها و اقدام های بزرگمردی را در تاریخش ثبت کرد که زاهد از دنیا گریخته و عارفی به خدا پیوسته بود و جز انجام وظیفه در راه اولیای خدا و اعتلای دین حق، هیچ دلمشغولی نداشت. زبانش به ذکر خدا پیوسته مترنم بود و سحرهایش غرق دعا و نیایش و ابتهال. دعایش مستجاب و اراده اش فانی در محبت و اراده خدا بود. تجسم پاکی بود و سمبل ایمان. درگاهش پناهگاه محرومان و محتاجان و زبان و بیانش آرام بخش دل های آشفته بود. چهر ه اش هاله ای از نورانیت پیامبرانه داشت و سیمای آسمانی اش سیراب کننده جان های تشنه بود.  اگر لب می گشود و سخنی بر زبان میراند گره های بسته را می گشود و اگر سکوت می نمود چشم های نافذش با جان آدمی کیمیاگری می کرد. دستانش در بخشش یادآور خوبان و گشاده رویی های او عطر خوش رحمت خدا را با خود داشت. (سایت نگاه تازه، همان)
یاد و نام مردان بزرگ همواره در جان و دلها زنده می ماند. آنهایی که با قلم شان بر سطرهای تاریخ پر فراز و نشیب هنرمندی آفریده و با نگاشته های عمیق و پرمحتوایشان همواره سعی در بیداری جان های هشیار داشته و گام های بلندی در بیداری نسل های آینده برداشته اند. و اما گروه و دسته ای دیگر از سلسله مردان خدا هستند که با نفس و موعظه های بلیغ شان که از نهایت عشق و محبت به انسان و انسانیت ها مایه گرفته است منشاء تأثیر گذاری هستند.  وقتی سخن می گویند چنان اند که گویا  خود را  پیکری واحد می دانند  که دردهای روحی همه انسان ها را در وجود خود  احساس کرده و ضربان قلبشان به خاطر هدایت و راه یابی آنان به حقیقت های اصیل می تپد. اگر به راه کج و بیراهه بروند غم های دنیا بر آنان هجوم آورده و اندوهی جانکاه تمام وجودشان را فرا می گیرد.
آری یادکرد چنین بزرگ مردانی در تاریخ قافله بشری ذکر شده است. همان کسانی که  همواره نگران انسانها و شرایط تعالی آنان بوده و سعی داشته اند به روش تعالیم وحیانی و اوصیایی به وعظ و نصیحیت گری انسان های در را مانده بپردازند،  پیامبران و جانشینان آنها نمونه های کاملی از موعظه گران حقیقی بوده اند.
از این نوع الگوهای اساسی که بگذریم. همواره در لابه لای صفحات تاریخ حاشیه هایی هست در توصیف بزرگانی چون ابوسعید ابوالخیرها که از بزرگان صوفیه بود. و کاشفی ها که مجالس وعظ و  اندرز داشته و جمعیت های فراوانی که با دل و جان ساعت ها به سخنان آنان گوش فرا داده اند.  گفتار آن واعظان ذره ای خستگی در مخاطبان ایجاد نکرده و مردمان با شور و شوق تمام برای حضور  در مجالس وعظ حاضر می شدند. اما شاید باور چنین وضعیتی برای امروز و روزگار و نسل جدید بسیار مشکل است. برای من نیز تصور چنین مجالسی کمی دور از ذهن به نظر می رسید تا اینکه چند سال پیش یعنی در ایام فاطمیه خود نظاره گر صحنه ای بودم که شک و تردیدهایم را به یقین تبدیل ساخت.
مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) میبد هر ساله مجالسی را در یادبود آن بانوی یگانه برگزار می کند. من در آن مراسم شرکت کردم. از همان ابتدا که وارد مجموعه شدم فضا و حال و هوای حاضران را متغیر دیدم بعد از گذشت اندک زمانی، تکاپو ها و حرکت ها بیشتر شد. زمزمه ها بالا گرفت. جمعیت زن و مرد، از پیر و جوان و میانسال و کودک به سمت مجموعه سرازیر می شدند با خود گفتم راستی چه خبر است؟؟ امشب چه تفاوتی با شب های پیشین دارد…. همه در تقلا بودند که جایی نزدیک به منبر برای خود دست و پا کنند. بالاخره زمزمه ها که قدری بالا گرفت جریان را فهمیدم. سخنران آن شب آیت الله حاج سید جواد حیدری است. من هم در گوشه ای از مجلس برای خود جایی پیدا کردم و با دیگران، منتظر آمدنش بودم. همین که ایشان از ماشین پیاده شد جمعیت فراوانی برای استقبال از ایشان به سمت درگاه ورودی هجوم آورد. او با گام های کمی لرزان ولی مصممش قدم بر زمین نهاد. گام هایی که نشان از عمری تلاش در راه هدایت و تربیت انسان داشت. اما بیشتر از همه تواضع و فروتنی در آن چهره ای بشاش و جذاب جلب توجه می کرد. او با همان صمیمت شیرین و دلنشین با همراهی مردم وارد مجلس عزای فاطمه زهرا (س) می شد. عشق و ارادت او به خاندان پیامبر (ص) مثال زدنی بود. در حالی به مجلس وارد می شد که در سن کهولت و ضعف و ناتوانی های جسمی بود اما ذره ای این حالت را در وجودش نمی شد دید. چنان که خود از بیان گوشه ای از زندگی پربارش می گفت شبی بود، که چندین مجلس را وعده کرده بودم یک به یک به هر کدام از وعده ها که داده بودم عمل کردم. وقتی که به آخرین وعده خود  می خواستم عمل کنم و برای مردمان آن روستا نیز چند جمله ای صحبت کنم، متوجه شدم نیمه شب شده و بسیار دیر وقت است. مانده بودم چه کنم آیا بروم؟ کسی اکنون در مسجد آن روستا منتظر مانده است یانه؟  بالاخره با خود گفتم وعده کرده ام و باید بروم. کسی باشد یا نباشد. وقتی به روستا رسیدم با اینکه شب از نیمه گذشته بود ولی همه آماده در مسجد منتظر نشسته بودند و ساعتی نیز با آنان سخن گفتم.
مردان خدا از آنرو که با خدا معامله کرده  و با پروردگار خویش پیمان تکلیف گذاری بسته اند، در این راه هر گونه سختی را به جان و تن خریده اند، و هیچ گونه کوتاهی در خدمت به خلق و رساندن آنان به مقاصد و اهداف عالی را بر خود روا نمی دارند. و همین گونه است که در فطرت های پاک و خدایی مردم نفوذ می کنند به گونه ای که مردمان برای شنیدن سخنان آنان گذشت زمان و خستگی نمی شناسند. به راستی حال آن مرد الهی چنین بود. عمری با قرآن و سخنان هدایتگر معصومان(ع) مأنوس بوده و تربیت شده در محضر استادان عابد و پرهیزکار و صبوری چون حاج شیخ غلامرضا ها بوده است.  همان استاد سخت کوش و دلسوزی که برای تربیت دینی مردم رنج ها و مشکلات فراوانی را متحمل شده بود. آن الهی مرد نیز نمونه ای غریب بوده است. به جاهای دورافتاده و مناطقی که از لحاظ فرهنگ دینی ضعیف بود سفر می کرد. تا آنجا که شبی بر مردمان یکی روستاهای استان وارد می شود. آن مردمان به دلیل فقر فرهنگ دینی از پذیرفتن آن عالم فرهیخته در جمع خود امتناع می ورزند. او با متانت و آرامش به آنان می گوید فقط جایی را به من بدهید که تا صبح در آنجا سر کنم و از سوز و سرما در امان باشم. آنان می گویند ما جایی نداریم جز کاهدان. آن بزرگمرد می گوید: خوب است در آنجا تا صبح سر خواهم کرد…و بدین سان از طلوع آفتاب فردا کار خودش را آغاز کرده بود.
هدیه ی خدا در کویر
بادداشت پایانی را که در ذیل می آید یادگاری از سال های  گذشته است که توفیق دیدار آن بزرگمردرا داشتم. بهتر دیدم که آن یادداشت را عینا در انتهای این مقاله بیاورم که وصف ناقص من از درک محضر و موعظه های ایشان در مسجد برخوردار است.
یکی از هدیه های خدا برای من در قلب کویر، درک حضور او بود. او زیبا و دلنشین سخن می گوید، صدای آهنگین و پر از مهربانی اش گوش ها را می نوازد. هنگامی که زبان به سخن گفتن باز می کند همه ی چشم ها به او خیره شده و سکوتی پر معنا بر فضا حاکم می شود. او از دنیای زمینی و فضای آسمانی، هر دو سخن می گوید. او از وظایف و مسئولیت های سنگین اعضا و جوارح انسان می گوید. او در پی برقراری آشتی بین انسان ها با خداست.
او اهمیت ویژه را به رعایت حقوق انسانها می دهد. او می گوید اگر یک حق کوچک از بندگان خدا را ضایع کنی حتی اگر عبادت جن و انس را هم داشته باشی برای تو فایده ای ندارد. آن بزرگ مرد تأکید دارد که باید شناخت و معرفت خویش را افزون کنی اما باید حواست جمع باشد که هر چه فهم و درکت بیشتر شود موقعیتت نیز حساس تر می شود. ایشان از زبان استادش (شیخ غلامرضا فقیه یزدی) می گوید ای مردم! بدانید که شیطان حاج شیخ غلامرضا نیز حاج شیخ شیطان است!
لحظه ای با توصیف های او  از قیامت و حساب و کتاب، حاضران غرق در اشک و ناله می شوند و لحظه ای بعد با  لطایف زیبایش جمعیت را لبریز از شادی و خنده می کند. وقتی در حضور او نشسته ای و به سخنانش گوش می دهی همه غم ها و غصه هایت را از یاد می بری به آینده و به مهربانی آفریدگارت امیدوارتر می شوی به خود و جایگاهت بیشتر می اندیشی که چه کرده ای و چه راهی را در پیش گرفته ای. آیا انتخاب راهت و هدفت درست بوده یا نه؟ چه آسان یاری ات می کند تا خودت را بهتر بشناسی و دریابی که چه مسیری را باید برای آبادانی زندگی دنیا و آخرتت بیابی و در نهایت بدانی که عاقبت به کجا می روی. در حقیقت با درک حضورش برای آینده ات برنامه ای خردمندانه تر تدبیر خواهی کرد.
آن مرد آسمانی از مهربانی و رحمت خدا سخن می گوید و از اینکه خود تو، تا هستی و توان و قدرت داری باید برای خویش اندوخته ای فراهم بیاوری. تو باید آغازگر راهت باشی و کارهای دنیایی و آخرتی ات را خودت سامان بدهی و تکمیل آن را به نسل و فرزندان خود نسپاری چون هیچ کس جوابگوی کار و عمل دیگری نخواهد بود. در واقع بار گناه دیگری را کسی بر دوش نمی کشد
راستی خداوند حق داشت که به آفرینش خویش آفرین و مرحبا گوید. چون چنین انسان های پاکی را در گنجینه ی خویش پنهان دارد. اینان که تربیت یافته گان آیین خدا و پیامبر و اهل بیت اویند، چنین دلنشین و دوست داشتنی اند دیگر وضع و حال الگوهای ویژه (پیامبر و اهل بیت) و اصحاب نورانی آنان را به روشنی می شود حدس زد… (فرودین ۸۹ ، وبلاگ زاویه نگاه)
منابع:
قرآن.
عبدی، حمزه (۱۳۸۶)، وعظ در فرهنگ اسلامی؛ مفهوم شناسی و بررسی ساخت های روان شناختی، مجله معرفت، فروردین،  شماره ۱۱۲ .
واعظ کاشفی، ملاحسین (۱۳۶۹)، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، ویراسته میر جلال الدین کزازی، چاپ اول، تهران: نشر مرکز
(علیشیرنوایی، ۱۳۶۳: ۲۶۸) علیشیر نوایی، میر نظام الدین(۱۳۶۳)، تذکره مجالس النفائس، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، چاپ اول: کتابفروشی منوچهری.
جعفریان، رسول (۱۳۷۴)، ملا حسین واعظ کاشفی و کتاب روضه الشهداء، مجله: آینه پژوهش، مرداد و شهریور،شماره ۳۳٫
عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم(۱۳۶۰)، وعظ و خطابه و نقش اساسی آن در آگاهی و روشنگری توده ها، مجله درسهایی از مکتب اسلام ، بهمن ، سال ۲۱ – شماره ۲۵۱٫
شیر سلیمیان، علی اکبر ۱۳۹۳، دردمند دین باور، تدبیر آینده،  سال چهارم، مرداد ماه  ویژه چهلمین روز ارتحال آیت الله حاج سید جواد حیدری.
انصاری، حسین (۱۳۹۳)، وب سایت نگاه تازه .
(حکیمی، محمد رضا، محمد، علی ۱۳۸۸، ۱۶۰-۱۶۱) الحیاه (جلد هشتم) ، انتشارات دلیل ما.
وبلاگ زاویه ی نگاه.

Print Friendly

۳ نظر برای این مطلب

  1. با تشکر از نویسنده محترم؛ مقاله بسیار خوبی بود.
    ان شاءالله لحظه به لحظه روح ملکوتی حاج سید جواد رفیعتر و درجاتشان عالی تر گردد. و جملگی از عنایت و دعای خیر ایشان بهرمند گردیم.

  2. بسیار عالی و زیبا بود. بزرگی خالی بودن جایشان در بین مردم را می توان در با اندک نگاه و توجه به مخاطبان ایشان در برخوردار در این روزها درک کرد که همه با چه حسرتی از او یاد می کنند

  3. […] ۱- نقش واعظان اهل دل، به بهانه اولین سالگرد درگذشت واعظ بز… […]

یک نظر بگذارید