?”الحیاه”
فراخوان و دعوتی است
به یک بازنگری عمیق و فراگیر،
در ابعاد «هدایت اسلامی»
شرح و تبیین مباحث دایره المعارف بزرگ شیعی، الحیات، اثر علامه محمد رضا حکیمی، و برادران، یکی از ضرورت ها در پژوهش های شیعی است که بر عهده ی آگاهان نهاده و تکلیفی عصری است تا ارتباط مخاطبان علاقمند و تشنه معارف وحیانی را با این گنجینه گسترده ی معرفت و شناخت، تسهیل کند.
پیش از هر چیز برای درک جایگاه کتاب الحیات در ان،اره معرفت دینی، باید توجه داشت که از مهمترین مسائل مطرح برای شناخت صحیح زندگی، شناخت “انسان” و “زمان” است.
از آنجا که انسان تنها موجودی است که توقف ندارد و می تواند تا بی نهایت پیش برود، اگر خود را نشناسد، اسیر خواسته دیگران گشته و دربند خواهد شد و حریت و آزادی خود را از دست خواهد داد.
البته در این گونه مباحث، مقصود ازشناخت زمان، شناخت روز و سال و ماه نیست بلکه منظور، زمان به عنوان ظرف تحولات و وقایع است.
برای شناخت صحیح زندگی باید تحولات جامعه را بشناسیم چون زندگی ما در ظرف این تحولات، صورت می گیرد و از آنجا که جوامع انسانی همه با هم مرتبطند و متأثر از یکدیگر، برای دستیابی به شناختی جامع و صحیح، باید مجموعه پدیده های عالم را مد نظر قرار داده و بررسی کنیم. مانند یک پازل که برای ساختنش تنها توجه به گوشه یا قسمتی از آن کافی نیست بلکه یک نگاه کلی و جامع هم لازم است.
کتاب “الحیات” با رویکرد جامع به مذهب و با در نظر گرفتن اولویت ها، زندگی و حیات انسانی را ترسیم کرده است و – بر خلاف برخی افراد که اصل ها و فرع ها را از ذهنیات خود اخذ می کنند- در تعیین اصول و فروع از فرهنگ و تفکر مکتب غنی تشیع بهره گرفته است و بر این اساس باور دارد که اگر بخواهیم زندگی《معنوی》برای انسان ساخته شود، ابتدا باید زندگی《مادی》افراد فراهم شود.
برای تبیین این تقدم و تاخر، یک اشاره به دعای روزهای ماه رمضان کافی است؛ در این دعاها ابتدا رفع مشکلاتی چون؛ فقر، گرسنگی، اسارت و … را از خدا برای همه ی بندگان می خواهیم و پس از آن، اصلاح مفاسد امت اسلام یا تغییر حال و افزایش معنویتمان را طلب می کنیم. این بدان معنی است که در مسیر تربیت عمومی جامعه انسانی، رفع فقر مادی و آنچه که ما و دیگر انسان ها در آن نقش داریم مهمتر از رفع فقر معنوی و در حقیقت پیش زمینه آن است. پس اگر بخواهیم زندگی عامه مردم، معنای حقیقی خود را که تسلیم در برابر خداست، بیابد باید ابتدا به مادیات زندگی انسانی، سامان داده و زمینه آن را فراهم کنیم.
تفسیر زندگی
زندگی، حضور انسان در جریان تحولات و تطورات زمان است. نه انسان از زندگی جداست و نه زندگی از تحولات. انسان بدون زندگی، و زندگی بدون تحولات معنا ندارد.
در بیان اهمیت زمان و تحولات آن، و اینکه هر تحول زمینه ای است برای تکامل انسان، واقعه عاشورا مثال منحصر به فردی است؛ که در برهه ای از زمان چنان تحولی بزرگ و انسان ساز اتفاق می افتد، که پیشگامان بشریت را آگاه می سازد و الگویی می شود برای همگان.
انسان در تحولات زمان به هدفمندی زندگی و اینکه بیهوده خلق نشده است، پی می برد و در مسیر تکامل و صیرورت قدم می گذارد.
انسانی که به این مرحله رسیده است، دیگر ذره ای گمشده و سرگردان درکائنات نیست. عظمتی والا می یابد؛ تا بدانجا که جهان و آنچه که خلق شده است دربرابر او ناچیز و بی ارزش است. به تعبیر قرآن؛
“قل متاع الدنیا قلیل” (نسا-۷۷) بگو کالای دنیا همه اندک است و ناچیز”
به تعبیر سنایی:
در نگرتا که آفرید تو را؟
ازبرای چه آفرید تو را؟
خاک بودی تو را مکرم کرد
زان پَس ات جلوه ی دو عالم کرد
آفرینش همه غلام تو اند
از پی قوّت و قوام تو اند…
انسان با چنین معرفتی در ارتباطش با خدا به درک حقیقت خویش و زندگی (الحیاه) نائل می آید؛ قیمت و قامتی به اندازه عظمت و عزت خداوند می یابد.
“…فلله العزه و لرسوله و للمؤمنین”(منافقون_٨) همه سربلندی و عزت از آن خدا، پیامبر، و مومنان است”.
اکنون پرسشی که در ذهن، شکل می گیرد، این است که آیا مذهبی که داعیه سعادت بشری را دارد، می تواند طرح و برنامه ای برای زندگی او نداشته باشد؟
قرآن در پاسخ به این پرسش می گوید؛
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ و َلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم …
ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد!…،(انفال-۲۴)
بخشی از مطالبی که در این بحث ذکر می شود و مطرح می گردد، می تواند با خیلی از عرفان ها و دینداری های خاص که گاهی دین را وارونه جلوه می دهند همسو به نظر برسد.
بنابراین باید دقت لازم به عمل آید که از مطالب، بصورت گزینشی استفاده نشود و گر نه می تواند آسیبهای جدی به وجود آورد.
ارزش نگاه توحیدی در زندگی
آثار سازنده نگاه توحیدی در زندگی فراوان است. انسانی که از دیدگاه توحیدی به مجموعه انسان، زمان و زندگی نگاه می کند سرشار از هدف و انگیزه است و برای او هیچ لحظه ی پوچ و بیهوده ای وجود ندارد. از دید چنین انسانی هر تحولی که در هر پدیده ای صورت می گیرد با خواست و اراده خداوند است و هر واقعه و تحول، سکویی است برای رشد و صیرورت انسان.
مانند ورزشکاری که بر تردمیل می ایستد، اگر چه ظاهرا با حرکت دستگاه حرکت می کند و با سرعت گرفتنش سرعت می گیرد. اما خوب که نگاه کنیم حرکت دستگاه در اختیار اوست و ابزاری است در دست او تا با استفاده از آن، متحول شود. حرکت و تحولات دستگاه عالم نیز چنین است. همه پدیدها و وقایع، وسیله و ابزاری هستند در دست انسان، تا بتواند رشد یابد. هر چه تحولات بزرگتر و گسترده تر باشند رشدی که در انسان پدید می آید وسیع تر و بزرگتر خواهد بود.
انسانی که با نگاه توحیدی به عالم نظر می کند و با تکیه بر خدا و خواست او گام بر می دارد هر چه در این مسیر پیش می رود در تسلط بر این تحولات و پدیده هاموفق تر می شود و بیشتر واجد مقام اختیار به معنای تام آن می گردد.
چنین شخصی در مسیر مقام خلیفه اللهی طی طریق می کند و هرگز گرفتار و اسیر پدیده ها و ابزار عالم نمی شود بلکه آنها را در راه پیشرفت و رشد خود در اختیار می گیرد.
او می داند که سلامتی، ثروت و دیگر نعمات، یا فقر و بیماری و از دست دادن عزیزان، همه و همه ابزاری هستند که باید او به وسیله شان به رشد و تعالی برسد.
امام سجاد(ع) به خدا عرضه می دارد؛ پروردگارا نمی دانم در کدام یک از این دو حال باید تو را بیشتر سپاس گویم، زمانی که سلامتی را ابزاری در دست من قرار دادی تا تو را عبادت کنم یا زمانی که بیماری را وسیله نمودی برای توبه نمودن و بازگشتم به سوی تو.
این پژوهشگر اسلامی افزود؛ اینکه ما بگوییم موحدیم ولی آنگونه عمل کنیم که خود می خواهیم _حتی در عبادات و کارهای خیر _ و تکیه مان بر غیر خدا باشد تکیه بر سراب و پوچی کرده ایم و در آن لحظه چون ذره ای ناچیز خواهیم بود که در میان تحولات عالم، سرگشته و حیران، راه گم کرده ایم و به جای آنکه بر پدیده ها حکومت کنیم و با استفاده از آن ها به رشد و تعالی برسیم، اسیر و بازیچه دست آن ها خواهیم شد.
اما هدف زندگی این نیست. انسان باید بر قامت انسانیت بایستد و شامل عزت خداوندی شود که؛ ان العزه لله و لرسوله و للمؤمنین…
و این حقیقتی است قابل تأمل که باید در آن تفقه شود.
فقیه واقعی کسی است که این حقایق را با قلب و جانش درک کرده باشد.
البته در پاره ای از اوقات و زمان ها مانند ماه پر برکت رمضان، که قلب ها قوی تر و چابکترند زمینه برای پرواز جانها در آفاق این معانی و درک هرچه بیشتر این حقایق مهیّا تر است.
در باره تأثیرات نگاه توحیدی در زندگی انسان سخن فراوان است که مجال گفتن همه در اینجا نیست. همین قدر باید دانست که انسانی که به زندگی و زمان با دید توحیدی نگاه می کند و حقیقتا خود را موحد می داند باید خواستش مطابق با اراده خدا باشد یعنی در هر شرایطی همان چیزی را بخواهد که خدا می خواهد.
مثلا وقتی در وقایع گوناگون با او مخالفت می شود یا کسی در برابرش قد علم می کند -هرچند در مسیر خیر و حق باشد- اگر احساس ناراحتی یا خورد شدن کند این نشانه حضور <منیّت> او در این کار است و عدم خلوص عمل را گوشزد می کند.
یا در مثالی دیگر؛ اگر در جنگ با دشمنان خدا و انسانیت، دشمنی اسیر شود و به هر دلیل با او بد رفتاری شود یا تحقیرگردد، اینجا خواسته و هوا و هوس انسان است که اعمال شده نه خواست خدا.
در نگاه توحیدی توجه به خدا به این معناست که در مواجهه با وقایع و تحولات به این بیندیشیم که خدا از ما چه می خواهد. اگر چنین شد زندگی برای انسان به پله و نردبانی برای رشد و تعالی تبدیل می شود.
استاد افزود؛ درین راستا اولین مهم، دانستن خواست خداست. اینکه رضایت او در سکوت است یا حرکت، شب بیداری ست یا خوابیدن.
گاهی نمازی که خوانده می شود، امر به معروف یا حجی که انجام می گیرد مبتنی بر خواست ماست! و در چنین لحظاتی نه تنها بندگی نکرده ایم بلکه گرفتار شرکیم و چون ذره ای معلق، گمراه و رها شده!
متأسفانه با توجه به آنچه امروزه مشهود است؛ جامعه دینی ما گرفتار یک خودخواهی بزرگ شده و متدینین ما در هر رده و جایگاهی، به جای اینکه در پی تحقق خواست خدا باشند پی گیر خواسته ها و نظریات خود هستند و این یعنی جدا شدن از خدا و از توحید.
ارزش انسان در نگاه قرآن
برای دانستن و تشخیص خواست خدا ما به حجت و راهنما نیاز داریم. حال این حجت می تواند باطنی (عقل پاک و فطری) یا ظاهری (انبیا و اولیاء الهی) باشند. -البته گاهی هواهای نفسانی یا عقل سیاس و حسابگر به جای حجت باطنی گذاشته می شود که این خطای محض است-.
در مرحله بعد و با دانستن خواست خدا، نیاز به روشی برای تحقق خواست او در وقایع زمانی گوناگون به وجود می آید که در اینجا معارف و سنت های صحیح مذهبی می تواند چراغ راه باشد، همان کاری که الحیات عهده دار ان شده است.
یکی از مهمترین عناصری که در سیر تحولات زندگی با آن روبرو هستیم انسان است. با آنکه خدا در قرآن می فرماید: “و لقد کرمنا بنی ادم؛ ما چقدر فرزندان آدم را تکریم کرده ایم” ولی در تفسیر این آیه بعضی بر این گمانند که انسان غیر مؤمن، کرامتی ندارد! و بعضی دیگر معتقدند که کرامت در وجود انسان است چه مؤمن باشد یا نه.
آنچه مسلم است بزرگترین کرامتی که خدا برای انسان قائل شده این است که خود را به انسان شناسانده و فطرتی الهی به او عطا نموده است.
چنانکه اگر حقیقت <آنگونه که هست> بر فطرت پاک انسانی عرضه شود حقانیت آن را درک می کند و در سایه این فطرت، چنان به خدا دل می بندد که اراده اش اراده خدا می شود و در برابر خواست خدا همه عالم برایش بی ارزش خواهد بود.
نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که؛ اگر چه بسیاری از انسانها گرفتار غفلتند ولی اگر هدف رسیدن انسان به نقطه ایمان است، باید موانعی که بر سر راه توجه او قرار گرفته برداشته شود. خداوند خطاب به حضرت موسی می فرماید؛ با فرعون نرم سخن بگویید و نا امید نباشید از اینکه او هم متوجه و متذکر گردد.
نقش زمان در تحول زندگی
انسان در زندگی بیکران و معنا دارخود,در جریان تحولاتی انسان ساز (زمان) قرار میگیرد؛این انسان موجودی رها شده وسرگردان در عالم نیست؛موجودی است صاحب کرامت و شرافت یافته از جانب خداوند.
زندگی فرصتی است که به انسان داده شده است به منظور نجات از هبوط و رسیدن به صعود. به فرموده حضرت علی(ع)خلقتم للبقاولا للفنا.
در این بین مذهب راه و رسم زندگی فردی و اجتماعی آزاد و پیشرو را ترسیم می کند؛که انسانهای سراسر جهان را به پی ریزی حاکمیت ارزشی فرا می خواند؛به بیان دیگر مذهب ابزاری است در دست خداوند برای هدایت انسانها.
این مذهب نه تنها نسبت به جایگاه انسان در میان تطورات زمانه بی تفاوت نیست بلکه انسان را هوشیار و حساس تر می کند.
متاسفانه برخی دین اسلام را تنها راهنمای امور فردی می دانند؛ این در حالی است که در اسلام حتی عبادات به صورت جمعی مطلوب تراست. به طورمثال بر نماز جماعت و روزه ی جمعی در برهه ای از زمان و حج به عنوان کنگره ای عمومی برای همه مسلمانان ,به پاس هدفی مقدس تاکید شده است.در اسلام سخن از امت واصلاح جامعه است.
این دین به ویژه قرائت تشیع، انسان را به بهترین نوع زندگی(الحیاه) دعوت می کند تا در مسیر تحولات راه ابدیت را بپیماید.
تشیع,مکتبی شعور آفرین و تعالی بخش و ارتجاع ستیز و زمان شناس است وبر تربیت انسان مومن و آگاه اهتمام می ورزد.
در پایان به طور اجمال باید یادآور شد که,زندگی حقیقی نیازمند حاکمیت ارزشی صالحان است که بدون آن رسیدن به حقیقت زندگی معنا ندارد. انسان در سایه ی مذهب باید به دنبال پیشوای صالح باشد و اینجاست که درمجموعه انسان، زندگی، زمان و مذهب، انتظار معنایی پررنگ می یابد. جامعه متعالی در عصر ظهور ,جامعه ای است به وسعت تمام جهان,که تحت حکومتی واحد اداره خواهد شد؛ و محوراصلی همه شئون، خدا محوری خواهد بود.
یک نظر بگذارید