گزارش نشست اول درسگفتار «احیای دین عامه، معانی و چرایی». دکتر سارا شریعتی، مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) میبد.
۹ آذرماه ۱۳۹۶
همراه با گزارش تصویری از نشست
اولین نشست از درسگفتار «احیای دین عامه، معانی و چرایی» در مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) میبد برگزار شد. در این نشست، سارا شریعتی، استاد جامعهشناسی دین دانشگاه تهران ابتدا به دو جریان اقلیت در جامعه اشاره کرد؛ اقلیت بی دین با طیفهای مختلفشان و اقلیت بسیار متشرع که پایبندی بسیار به دین دارند.
از منظر جامعه شناختی اینها هر دو در اقلیت اند. اکثریت مطلق جامعه چیزی بین این دو هستند که مدام میان دو جریان اقلیت در حال مذاکره اند. باورمندند ولی تخطی هم دارند؛ کار خیر می کنند و سعی می کنند خطاها را جبران کنند. دینداری عموم مردم دینداری ای نوسانی است. مسأله این است که جامعه ما به امر خارق العاده بها می دهند ولی امر معمول برای آنان خیلی جلب توجه نمی کند. دین، «انگاه که زیسته میشود» و دین محلی و یا دین عامه مردم خیلی مورد توجه جامعه شناسان نیست ولی از آن سو درباره روشنفکری دینی و مذهبی بسیار سخن رفته است. دین عامه دین خاموش است. عامه به عکس روشنفکران و نخبگان اهل سخن گفتن نیستند. صدای آنها را زیاد نمیشنویم. دین عامه با راز و نیاز و اشک و دعا و مناسک سخن می گوید. مسأله این است که چرا به جای مباحث خارق العاده و غیرمعمول و موضوعات و امور خاص به همین دین پنهان و بیصدا پرداخته نمی شود؟ از طرف دیگر با واژه پر تکرار دیگری در این سالها روبروییم که همان populism است که در این سالها گاه به غلط «عوام فریبی» ترجمه شد و ترجمه «مردم گرایی» از آن درست تر است. در سیاست این واژه به معنای «شورش مردم است علیه نخبگان و واکنشی است در برابر احزاب و افراد رسمی دین». در سیاست با توجه به روی کار آمدن برخی از سیاستمداران مثل ترامپ در آمریکا و اردوغان در ترکیه اینک از «لحظه پوپولیستی سیاست» سخن گفته می شود. واژه مورد نیاز دیگر «مردم» است. برای توجه به دین عامه مفهوم «مردم» را باید بار دیگر احضار کرد. این مردم هستند که گاه در برابر نخبگان و جریان مرسوم قرار می گیرند. ما با بحران مرجعیت و تغییر نقش نخبگان روبروییم. اگر دین عامه واکنشی باشد از سوی مردم در برابر تخبگان باید به این پرسشها پاسخ داد که مردم چه مطالباتی دارند؟ و نقش ها و پیگیری های آنها چیست؟
جریان بنیادگرایی، برگ برنده اش مردم و مطالبات آنهاست. بنیادگرایان برخی پرونده های اجتماعی را به دست گرفته اند و باید این پرونده ها را از آنها پس گرفت. باید از حصار اجتماعی و فکری بیرون بیاییم و به جمع ها و محیط ها، و میان مردمی برویم که اصلا منتظر ما نیستند.
با توجه به این دو واژه، فرض من این است که دلیل به وجود آمدن لحظات پوپولیستی این است که نخبگان ما نخبه تر می شوند و از توده دورتر، نخبهگرایی زبان قابل فهم برای عموم مردم نیست. زبان نخبگان به دلایلی سخت تر شده است و برای عموم مردم قابل استفاده نیست.
در ادامه، ایشان در قدم اول طرح بحث به زمینه های نظری، اجتماعی و تاریخی دین عامه پرداخت و مباحث خود در جلسه اول را به طرح مقدماتی از علوم اجتماعی و جامعه شناسی اختصاص داد.
علوم اجتماعی حاصل نگاه عینیت گرا به مسائل است که در مقابل نگاه ذهن گرا است که پیشتر فلسفه مکمل آن بود. موضوع فلسفه، مفاهیم انتزاعی و مجرد است و به مصادیق و تعیین زمانی و مکانی کاری ندارد. اگر فیلسوف به مفهوم دین میپردازد، جامعهشناس به آن مفهوم کاری ندارد، بلکه با مصادیق آن کار دارد. فیلسوفان جهان را می اندیشند و آن را تفسیر می کنند.
مباحث جامعه شناسی، مباحث عینی هستند. نه بحث ذهنی و مفهومی دارد و نه بحث آموزه ای، فیلسوفان برای جواب به مسائلی جدید پا به میان گذاشتند که در جامعه جدید صنعتی به وجود آمده بود. جامعه شناسی فرزند جامعه مدرن است. برای مطالعه این جامعه و مسائل آن به رشته جدیدی نیاز است که آن را توضیح دهد. در قرن ۲۱ با ظهور مسائل جدید روبروییم و برای همین ذهنیتگرایی را باید کنار نهاد. اسلام قرن ۲۱ اسلامی است که بیش از هر زمان، مسأله اش اجتماعی است و جامعه شناسی فرزند یک رویکرد عینیت گرا و پرسشگر است. جامعه شناسی محصول جامعه صنعتی است؛ جامعه ای که تکنیک تولید می کند، مهاجرت به شهرها شدت می گیرد، تیپ کشاورز افول می کند و تیپ کارگر رشد می کند، فردگرا است و میراث های شغلی و اجتماعی به سختی منتقل می شوند، خانواده هستهای شکل می گیرد و محل کار و زندگی از هم جدا می شود، همه حقوق می گیرند و مستقل هستند.
اینها تبعات و مسائل جدیدی را مثل جرم، طرد شدگی اجتماعی، مہاجرت و … بد دنبالی دارد و جامعه از حالت همبسته منسجم به صورت جوامع کوچک هسته ای درمیآید. پل ها و پیوندهاست میشود. به میزانی که جامعه یعنی با هم بودن ضعیف میشود اخلاقی هم ضعیف می شود.
جامعه شناسی، فرهنگی است میان علم و ادبیات. اولین جامعه شناسان، نویسندگان بودند. رمان هایی مثل «بینوایان» و «ژرمینال» و یا «کمدی انسانی» بیشتر، جامعه و مسائل آن مثل فقر و نابرابری را وصف می کنند و اولین کسانی که از جامعه جدید خبر دادند نویسندگان و رمان نویسان بودند.
فرهنگ دیگر «علم» بود که در همان دوران صنعتی رشد می کند و به برخی پرسش های انسان پاسخ میدهد. از مسائل جامعه شناسی، دین بود. نه از سر ایمان، بلکه به این دلیل که جامعهشناسی هدف خود را بررسی امر اجتماعی میدانست. پدیدههای اجتماعی مثل واقعیت دینی باید به مثابه یک شی مورد تحقیق قرار گیرند. ویژگیهای واقعیت دینی از این قرار هستند:
۱- مثل هر واقعیت دیگری خارج از من و شماست. قابل مشاهده است. به پذیرش و قبول و یا عدم پذیرش ما مربوط نیست. خود را بر ما تحمیل می کنند و منتظر ما نمیماند.
۲- واقعیت اجتماعی، خنثی است. یعنی هیچ گونه پیش داوری آن را عوض نمی کند. جامعه مایک جامعه دینی
است اعتماد به آن و یا عدم اعتماد به آن چیزی را عوض نمی کند و باید در اینجا خنثی بودن ارزشی را در نظر گرفت.
۳- متکثر است و در اشکال مختلف خود را نشان میدهد. یکی از کتابهای کلاسیک جامعه شناسی، صور بنیادین زندگی دینی از «دورکیم» است و ما امروز باید به صور امروزین واقعیت دینی بپردازیم. با این مقدمات نگاه به واقعیت دینی، نگاهی واقع گرا، مسامحه گر و متکثر است. امر واقع دینی اشکال مختلفی دارد. از نظر جامعه شناسی و در برخورد با پدیدههای اجتماعی باید دو عنصر مکان و زمان را در نظر گرفت. جامعه شناسی دین به صور و کار کردهای اجتماعی دین در جوامع و زمانهای مختلف میپردازد.
و به طور خاص پدیده واقعیت دینی: ۱- معتقد است به موجودات فراتجربی ۲- دستگاهی است از باورها ۳- دستگاهی است از مناسک ۴- کلیسا یا امت است.
بنابراین هر چیزی که در خلوت و فرد است، دینی نیست؛ دین تجربه ای است جمعی و اجتماعی و دو وجه آن یعنی باورها و مناسک خیلی برجسته است. برای مثال می توان گفت قبل از انقلاب دین بیشتر، بار ایدهای و نظری داشت و پس از انقلاب بار مناسکی ان پررنگ شد.
دکتر شریعتی در بخش سوم از سخنان خود به «دین در دنیای جدید» پرداخت.
در ایران، دین به تعبیر تیلیش، «هسته سخت مرکزی» فرهنگ مردم است و از این رو پرداختن به آن امری است گریزناپذیر. تئوری ها درباره نقش دین در جامعه را به طور کلی به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
۱- تئوری های مبتنی بر سکولاریزاسیون که به تعبیر ماکس وبر مبتنی اند بر «افسون زدایی» از جهان، از نظر «وبر» انسان امروز محکوم است به زندگی در جهانی بی راز و افسون، از نظر انسان مدرن همه چیز توضیحی عقلانی دارد و از این رو انسان مدرن، احساس قدرتمندی و تسلط می کند و به تعبیری «وقت آن است که انسان، ارباب و سلطان طبیعت شود». اما این تئوری ها مسالهای را نادیده گرفته اند و ان این که با از میان رفتن راز و رمز و افسون، جهان بیمعنا می شود و این بحران دوران مدرنیته است. تا جایی که برخی در بحث از بنیادگرایی بر آن هستند که میتوان آن را با مفهوم «نیهیلسم نسلی » توضیح داد؛ نسلی که به خاطر مدرنیته، معنای زندگی را از دست دادهاند و اینک ان را در گروش به گروه های جهادی جستجو می کنند.
از نظر طرفداران این تئوری ها پیامبران ابراهیمی اولین کسانی بودند که بر پایه نظریه های سکولاریزاسیون، رابطه ای عقلانی و بر اساس «پیمان» به افسون زدایی از دین پرداختند. در فرایندهای سکولاریزاسیون و لائیسیته دین عقب نشینی می کند و فردی، خصوصی و دنیوی می شود. تا حدود ۵۰-۴۰ سال پیش مسلط ترین نظریهها، جامعهشتاسیهای سکولار بود و گاه، شرط ورود به مدرنیته خروج از دین بود. به نظر این تئوری ها به میزانی که جامعه مدرن تر می شود، دین عقب نشینی می کند. دنیای مدرن مردم را بیدین می کند و برای همین سنت به مدرنیته واکنش نشان داد.
۲- از دورهای به بعد ورق برگشت و نظریه های غیر سکولار رواج یافت. ایرانیان آن را به انقلاب ایران نسبت دادند، ولی این تئوری ها ۱۰ سال قبل از انقلاب ایران و در میان نخبگان آمریکایی یعنی در یکی از مدرن ترین جوامع روی داد. جریانات نوین دینی رخ نمودند؛ جریان هایی که ملغمهای بودند از روانکاوی، معنویت، درمان و کار و بیزینس، دین دوباره با قدرت به قدرت بازگشت و به تعبیری «خدا انتقام گرفت» و به تعبیری دیگر «خدا نمرده بود، بلکه به تعطیلات رفته بود!»
امروز دوباره در جهان با افسونگری روبرو هستیم از آن رو که:
۱- مدرنیته جهانی بی معنا به ارمغان آورد و بشر دوباره به دین بازگشت تا به زندگی خود معنا دهد.
۲- مدرنیته جهانب بی اخلاق به ارمغان آورد. پیوندی میان جامعه شناسی و اخلاق وجود دارد. یکی از مسائل جامعه شناسی این است که چگونه می توان هم آزاد بود و هم در جامعهای همبسته زیست؟ این اخلاق است که ضامن وجود هر دو است. اخلاق، قانون درونی شده است و دین است که این قانون را درونی می کند و البته دورکیم به جای دین به عنوان تضمین کننده اخلاق به اخلاق مدنی و جهان شمولی اهمیت داد.
۳- مدرنیته جهان را بی مناسک کرد. دنیای جدید دنیای بی مناسک است؛ و متاسک یعنی فعالیتهایی تکراری و منظم برای رابطه با وجود فراطبیعی، دنیای مدرن دنیایی بدون سورپرایز است و از این سو، انسان مدرن به دنبال ابداع مناسک محلی و سیاسی است تا خود را از بحران مناسک رها کند. برخی جوامع هم (همچون جامعه ما) دچار تورم مناسک است.
۴- مدرنیته جهانی بی اجتماع بود. بازگشت به دین بازگشت به اجتماع بود. بازگشت به همان اجتماعات کوچک در قالب جنبشهای جدید یا بنیادگرایی برای پاسخ به نیاز اجتماع داشتن بود. در دوران مدرن نظام تعلقات د چار مشکل نتسل ده بود.
یکی از جریانات جدید دینی که در برابر سکولاریزاسیون مقاومت کرد و از مقاوم ترین آنها بود دین عامه بود. سوالات مهم دنیای مدرن این بود که چرا دین مردم تا این اندازه سخت تغییر می کند. گروه ها مرجع مهم بودند و اینک گویا قرائات رسمی از دین و ارتدوکسی در مقابل دین عامه قرار گرفته است. جامعه آنگاه که احساس رهاشدگی و بی صاحبی می کند، خود، مقصود خود را پی می گیرد و تودهای عمل می کند و اینجاست
که دین عامه خود را نشان میدهد.
مساله دین، مساله ظهور و افول نیست، بلکه مسأله تغییر است. نهادهای سنتی و اجتماعی وقتی که دچار بحران می شوند، دین تغییر میکند و در قالب دین عامه آشکار می شود.
با توجه به این مقدمات، شریعتی بحث تخصصی در باب دین عامه را به جلسه دوم موکول کرد.
گزارش تصویری
کلاس واقعا پربار و مفیدی بود. از همه دست اندرکاران این امر سپاس گزاریم. توفیق روزافزونشان را از خدای متعال خواستاریم.
گزارش جامع و مفیدی است. متشکرم.