نویسنده: جواد اسلامی حسن آبادی (پژوهشگر مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) میبد مرداد1397)
ارسال شده در تاریخ ۲۲ تیر ۱۳۹۸
چکیده
در دورانی پر تلاطم و آشوب زده در دوران حکومت مأمون ،بسیاری از شهر ها و آبادی ها گرفتار جنگ و ناامنی بود ،از هر طرف لشکری می آمد یا سپاهی می رفت و کشتزارها و نهر های آب ،پایمال سم اسبان می شد ،کوچه ها و راه ها زیر سلطه ی جست و گریز نظامیان بود و از هرخانه ای مرد یا مردانی به خواست یا به اجبار به معرکه ها می رفتند و یا صدای شیون بر کشته ای بلند بود ،مزارع و باغ ها و بازار ها و مدرسه ها و مراکز علمی و … از مردان و جوانان تهی می گشت و امنیت و آرامشی برای مردم نمانده بود.
وضعیتی که ذکر شد در حالی بود که دست توطئه ی حاکمیت جائر و دسیسه گر عباسی و منفعت طلبی عده ای از بزرگان جامعه و ناآگاه نگاه داشته شدن قشرعظیمی از مردم ،ملت مسلمان و بویژه پیروان مذهب تشیع را به تفرقه ،جدال و نیز روبرویی با افکار منحرف و فرقه های نوپدید و ریشه دوانده دچار کرده بود و گمراهی و انحطاط ،کیان جامعه اسلامی و شیعی را تهدید می کرد.
شورش ها و قیام هایی که اگرچه بعضا توسط کسانی از خاندان پیامبر(ص) یا منسوبین به آنها رهبری می شدند بسیاری از آنها دچار انحراف بودند یا اهداف و برنامه های درستی نداشتند و یا اینکه شیوه عمل و رفتار آنها مطابق با سیره و آموزه های معصومین(ع) نبود و یا اینکه ممکن بود همه شرایط را از این جنبه ها داشته باشند اما از لحاظ توانمندی و قدرت ،امیدی به پیروزی آنها نبود و به سرانجام درستی نمی رسید، سرزمین های اسلامی را گرفتار آشوبی بی سابقه و بحرانی ویرانگر کرده بود.
اگرچه بودند قیام هایی که آنرا جوانمردان و پاک بازان درست اعتقاد ،رهبری می کردند و اهداف و اندیشه های انسانی و الهی داشتند اما نتیجه غالب این قیام ها در برابر حکومت مأمون ،خلیفه سیاست مدار و تزویرگر عباسی جز ریخته شدن خون ها و کشته شدن بسیاری از مسلمانان و ویرانی و نابودی منابع ارزشمند جامعه بویژه منابع انسانی حیاتی و بی مانند نبود و حتی گاهی اعمالی که از بعضی از قیام کنندگان سر می زد باعث خدشه زدن به حیثیت جامعه شیعی نیز می شد و حتی باعث استحکام جایگاه خلیفه می گردید.
در این میان ،پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی امام رضا(ع) و شرایط پذیرش و نیز روش و تدبیری که آنحضرت در زمان تصدی ولایتعهدی به کار بردند به گواهی اسناد و منابع تاریخی باعث فروکش کردن قیام های بی نتیجه و حفظ منابع ارزشمند انسانی مسلمانان و بویژه جامعه شیعه و مصون نگاه داشتن آنان از انهدام و ویرانی و ناکام ماندن برنامه ها و سیاست های حاکمیت غاصب عباسی گردید.
ضمن اینکه با تدبیر و هوشمندی که امام رضا(ع) به کار گرفتند بسیاری از اهدافی که قیام کنندگان شیعی و علویان حتی به بهای جنگ ها و رشادت ها و شهادت ها و از بین رفتن بخش ارزشمندی از منابع و سرمایه های بی شمار هم نتوانستند به آن دست پیدا کنند ،عاید جامعه اسلامی شد و در نتیجه ی آنچه امام رضا(ع) انجام دادند اعتلا و درخششی روز افزون ،کیان تشیع را فرا گرفت.
کلید واژگان: امام رضا(ع) ، ولایتعهدی ، منافع ، مصالح ، سرمایه انسانی ،جامعه ، شیعیان ، قیام ، زیدیان
مقدمه
حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در روز پانزدهم ذی القعده سال ۱۴۸ هجری دیده به جهان گشود [ اربلی ، علی بن عیسی ، کشف الغمّه فی معرفه الائمّه ، ترجمه حسین زواره ای ، انتشارات اسلامیه ، تهران،۱۳۸۲چاپ اول ، ج۳ ،ص۷۱]، ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارشان حضرت موسی بن جعفر (ع) در زندان بغداد در سال ۱۳۸هجری در سن ۳۵ سالگی عهده دار امامت و رهبری امت گردید . مدت امامت ایشان بیست سال (از ۱۸۳ ه تا ۲۰۳ ه ) بود که ده سال آن معاصر با خلافت هارون الرشید ، پنج سال معاصر با خلافت محمد امین و پنج سال معاصر با خلافت عبدالله مأمون بود . امام(ع) از تولد تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود اقامت داشت ولی مأمون پس از رسیدن به حکومت ، حضرت را به خراسان آورد و می خواست که با اصرار و و با تهدید ایشان را به خلافت بگمارد که سرانجام پس از بحث ها و رفت و آمد های بسیار سرانجام ،امام رضا(ع) با شارایطی که گذاشتند ولایتعدی مأمون را پذیرفتند، آن حضرت در سال ۲۰۳ هجری و در سن ۵۵ سالگی توسط مأمون و بوسیله انگور زهر آلود به شهادت رسید و در همان سرزمین به خاک سپرده شد .[ . پیشوایی ، مهدی ، سیره پیشوایان ، قم ، موسسه امام صادق(ع) ، چاپ بیست و چهارم ، ۱۳۹۰ ، ص ۴۹۱ تا ۴۹۲ .]
امام رضا (ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارشان حضرت امام کاظم(ع) دچارموقعیت دشوار و خطرناکی شدند که از جهات مختلفی خطر بزرگی هم وجود خود حضرت و هم مسأله امامت و هم جامعه شیعی را در معرض تهدید جدی قرار داده بود ، از یک سو حکومت با تمام دستگاههای خود در تلاش بود که وسیله از میان برداشتن و نابودی آن حضرت به هر وسیله و از هر راهی همانگونه که در برابر امام کاظم(ع) و نیز امامان قبل از ایشان انجام داده بود را فراهم کند ، فضا آنچنان خطرناک و خفقان آمیز بود که پس از اعلام امامت از سوی امام رضا (ع) پس از شهادت پدر بزرگوارشان عده ای از اطرافیان و اصحاب آن حضرت ایشان را به شدّت از اعلام علنی و آشکار کردن امامت خویش پرهیز می دادند .
از سویی دیگر اختلاف میان اصحاب و یاران پدرش باعث ایجاد شکاف عمیقی در بین جامعه شیعی شده بود ،این اختلاف بر اثر اشاعه پدیده ای ساختگی به وجود آمد مبنی بر این که امام موسی بن جعفر (ع) نمرده است بلکه او زنده است و روزی می خورد و همو قائم آل محمد (ص) است و نتیجه این فکر باعث وقوف امامت بر موسی بن جعفر(ع) و عدم انتقال آن به فرزندش امام رضا (ع) می گردید . این پدیده خطرناک که به وقف مشهور است را برخی از بزرگان اصحاب امام موسی بن جعفر (ع) رواج داده اند و برای آن دعوت کرده اند . [ همان ، ص۷۷]
و نیز از سویی بر اثر قیامها و شورشهایی که در اطراف و اکناف سرزمین اسلامی روی می داد و برخورد خشونت بار و بی رحمانه و ویرانگری که دستگاه خلافت عباسی با آن می کرد باعث ریخته شدن خونهای بسیار و ویرانی و ناامنی بسیاری شده بود و کیان جامعه اسلامی را در معرض تهدید قرار داده بود .چنانکه از دوران خلافت هارون الرشید که هم خود باعث ظلم و ستم و آزار مردم جامعه بود و هم در مواجهه با قیامها و لشکرکشی هایی که کرد که خودش هم ضمن یکی از همین درگیری ها در طوس-در جایی بسیار دور از مرکز خلافتش که بغداد بود – از دنیا رفت و همچنین پس از او در دوران خلافت محمد امین که در جنگ با برادرش عبدالله مآمون بر سر حکومت ، شهرها در معرض لشکرکشی و محاصره و آتش زدن و غارت بود و در نهایت ، پس از جنگ و کشتار و گرفتاری عظیمی که در میان این همه آشوب ، گریبانگیر مردم بود ، بغداد به تصرف لشکر مأمون در آمد و پس از کشتن امین ، خلافت به مأمون رسید .
« عبّاسیان همواره یکی از علویان را پیش رو داشتند ، یا در حال مبارزه و یا در اندیشه و تدبیر انقلاب و طرح ریزی برای آن تا اوائل روزگار خلافت مأمون که وضعیت به منتهی درجه تباهی و سقوط منجر شد . شورشها و انقلابات بویژه علویان(به رهبری مستقیم ایشان) که از عهد سفاح تا اوائل عهد ماًمون و دقیقاٌ تا سال ۲۰۰هجری ظرف کمتر از هفتاد سال روی داده نزدیک به سی انقلاب بوده است صرف نظر از انقلابات دیگری که در آنها برای علویان ودوستی نسبت به ایشان تبلیغ و دعوت میشد . تنها در مواجهه با قیام بوالسرایا (سال ۱۹۹ هجری) که خود روزی از طرفداران ماًمون بود ، دویست هزار مرد از یاران ماًمون کشته شدند با اینکه شورش او بیش از ده ماه طول نکشید، به گفته بعضی از مورخان شهری نمی یافتی مگر آنکه که در آن شخصی علوی یا خود درصدد انقلاب بوده یا مردم انتظار انقلاب برضد عباسیان را از او داشته باشند و تمام خشونت بیرحمی وسرکوبی که خلیفه بکار برد هیچ توفیقی نداشت. حتی مردم جزیره وشام که به طرفداری امویان وآل مروان معروف بودند به محمد بن محمد علوی روی آورده و به او نامه نوشتند که حاضرند از او اطاعت کنند.[ عاملی ، جعفر مرتضی ،زندگانی سیاسی امام رضا(ع) ترجمه دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ) ، بی جا ، ناشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع) ، تیرماه ۱۳۶۵،ص ۱۲۸ وص ۱۷۵ و ۱۷۶٫]»
در بحبوحه این آشوبها و آشفتگیها خبری غافلگیر کننده از سوی مأمون خلیفه عبّاسی همه توجهات را به خود جلب کرد و همه نگاهها به مرو – پایتخت خلافت عبّاسی – دوخته شد : ” مأمون قصد دارد خلافت یا ولایتعهدی را به ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) امام و رهبر شیعیان و بزرگ علویان واگذارد. ” این موضوع هم از جانب عبّاسیان که دشمن همیشگی شیعیان و ائمّه آنها بودند و هم از جانب شیعیان و علویان که جز ستم و بدعهدی از عبّاسیان ندیده بودند بسیار غیر منتظره و تکان دهنده بود .
منافع و مصالح پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع)
اگرچه پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) از طرف مأمون و به اصرار و به اجبار او بود و مأمون از اجرای آن ، منافع و مطامع خود را دنبال می کرد و حتی به بعضی از آن اهدافی که داشت هم دست یافت اما در این پذیرش ولایتعهدی از سوی امام(ع) منافع و مصالح ارزشمندی هم برای مردم جامعه و پیروان ائمه اطهار و هم برای امر امامت و همچنین برای وجود خود امام رضا (ع) به دست آمد که در برخی منابع و تحلیلها از آن یاد شده است :
« شیعه و رده بر حق خلافت اسلامی تا آن روز[ دوران امام رضا(ع) ] به استثنای چهار سال و نه ماه خلافت حضرت علی (ع) هیچگاه موقعیت رسمی به دست نیاورده بود . فشار تاراندن علی (ع) از صحنه سیاست و خلافت (که حتی تا پس از خلیفه دوم هم حق او را ندادند و شورا چنان پیش بینی شد تا عثمان از آن سر برآرد .) و سپس رفتار مکارانه معاویه با امام حسن (ع) بعد فاجعه عاشورا و دیگر شهادتها … تا گرفتاری چندین ساله امام کاظم(ع) … اینها ضربه پیوسته ای بود که بر پیکر حق وارد آمده بود .
اکنون پس از ۱۹۰ سال ، دستگاه خلافت ، در برابر وصی هشتم پیامبر(ص) و جامعه اسلامی به صراحت اقرار می کند که می خواهد حقی را که از آل محمد (ص) غصب شده است به رسمیت بشناسد و بازپس دهد . بنابراین این موفقیت که به قیمت مجاهدتهای پیگیر و خونهای پاک پیشینیان به دست آمده است و امروز درشخصیت والای امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) تبلور یافته است نباید ساده گرفته شود و از آن استفاده ای به عمل نیاید . این بود که پس از اصرار مأمون ، امام (ع) ولیعهدی را و دومین مقام سیاسی اسلامی را می پذیرد تا بدین گونه موضع شیعی از درون زندانها و شهادتگاهها تا کنار گوش خلافت برآید و راه طی کند… .
پذیرفتن ولایتعهدی با شروطی که امام قید کرده مصلحت سیاسی و اجتماعی آن روز شیعه را تأمین می کرد . و از این نظر بود که امام پذیرفت ، وگرنه اگر هیچ مصلحتی در این پذیرفتن نبود امام نمی پذیرفت اگرچه خونش ریخته شود . این است که بزرگان شیعه – از قبیل سید مرتضی و شیخ طوسی –این نزدیک شدن و قبول را همانند دانسته اند با ورود امام علی بن ابیطالب(ع) در شورای پس از خلافت خلیفه دوم – یعنی به منظور احقاق حق تا آنجا که بشود . … بدین گونه امام ، جان خویش را در این راه از دست داد ،اما موضع سیاسی و اجتماعی جناح حق را تا نیابت خلافت اسلامی – در سطح آنچه در تاریخ پیش آمده بود – پیش برد .»[ امام در عینیت جامعه ، ص ۵۷ تا ۵۹ .]
مصالح و منافع حاصل از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) و حفظ سرمایه های انسانی و نفوس مسلمین را می توان ضمن دو عنوان بررسی کرد :۱٫پایان یافتن شورشها و قیام ها ۲٫افزایش امنیت جانی مردم بینوا در پرتو ولایتعهدی امام رضا(ع)
۱٫پایان یافتن شورشها و قیام ها:
طبق گزارش منابع تاریخی و تحلیلی ، پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) باعث بر زمین نشستن قیام کنندگان و آرامش شورشگران شد . از سویی بر اثر قیامها و شورشهایی که در اطراف و اکناف سرزمین اسلامی روی می داد و برخورد خشونت بار و بی رحمانه و ویرانگری که دستگاه خلافت عباسی با آن می کرد باعث ریخته شدن خونهای بسیار و ویرانی و ناامنی بسیاری شده بود و کیان جامعه اسلامی را در معرض تهدید قرار داده بود چنانکه از همان زمان جنگها و درگیریهای گسترده ای که منجر به حکومت رسیدن بنی عباس شد و در دوران خلفای عباسی تا دوران خلافت هارون الرشید که هم خود باعث ظلم و ستم و آزار مردم جامعه بود و هم در مواجهه با قیامها و لشکرکشی هایی که کرد که خودش هم ضمن یکی از همین درگیری ها در طوس-در جایی بسیار دور از مرکز خلافتش که بغداد بود – از دنیا رفت و همچنین پس از او در دوران خلافت محمد امین که در جنگ با برادرش عبدالله مآمون بر سر حکومت ، شهرها و جان و مال مردم در معرض لشکرکشی و محاصره و آتش زدن و غارت بود و در نهایت ، پس از جنگ و کشتار و گرفتاری عظیمی که در میان این همه آشوب ، گریبانگیر مردم بود ، بغداد به تصرف لشکر مأمون در آمد و پس از کشتن امین ، خلافت به مأمون رسید .[درگیری و جنگ بین امین و مأمون از سال ۱۹۵زمانی که علی بن عیسی بن ماهان را به جنگ مأمون فرستاد ( لشکری که پیران بغداد می گفتند تاکنون سپاهی چنین پرشمار و چارپایانی چنین شاداب و توشه و جنگ افزاری چنین چشمگیر ندیده اند ) در شهرهای ری ، همدان ،حلوان ، حمص ، رقّه ، اهواز ، واسط ، کوفه ، مدائن و بغداد که باعث خونریزی و کشتار بسیاری از لشکریان هر دو طرف و از میان مردم بی گناه و همچنین ناامنی و غارت و تباهی عظیمی شد … ، پس از محاصره و جنگ طولانی بغداد ، در کوی و برزنها آتش افکندند و خانه های مردم را سوزاندند و ویران کردند و با دژکوب ، همه جا را کوبیدند و هرکس را که فرمان نمی برد شکمش را می دریدند و خانه اش را آتش می زدند ، بدین سان بغداد ویران شد و هراس بر آن سایه افکند … . در میان محاصره بغداد که زهیر بن مسیّب دژکوب ها و گردونه های جنگی را برپا داشته و خندق کنده بود . او گه گاه که لشکر طاهر(فرمانده لشکر مأمون) سرگرم جنگ با بغدادیان بودند از خندق برون می شد و از بازرگانان باج می ستاند… .
طاهر زمین کسانی از بنی هاشم و سالاران و جز ایشان را که به نپیوسته بودند از ایشان ستاند و بدین سان آنها به خواری کشانده شدند و در هم شکستند و اوباش و پابرهنگان و از زندان گریخته ها و کیسه بران و دستفروشان دارایی مردم را به یغما بردند . این غائله پس از محاصره طولانی مدت بغداد و سوختن و ویرانی بغداد و کشته شدن محمد امین در ۲۴ محرم سال ۱۹۸ ه و تسلیم شدن بغداد پایان یافت و حدود سه سال طول کشید( .ابن اثیر ، عزّ الدّین علی بن محمّد ، تاریخ کامل ، ترجمه سید محمد حسین روحانی و حمیدرضا آژیر ، تهران ، انتشارات اساطیر ، چاپ اول ،۱۳۷۰،از ج۸ ،ص۳۷۶۵ تا ص ۳۷۷۶ و ج۹ ،از ص ۳۷۷۷ص ۳۸۱۵ ) شورشها و انقلابات بویژه علویان(به رهبری مستقیم ایشان) که از عهد سفاح تا اوائل عهد ماًمون و دقیقاٌ تا سال ۲۰۰هجری ظرف کمتر از هفتاد سال روی داده نزدیک به سی انقلاب بوده است صرف نظر از انقلابات دیگری که در آنها برای علویان ودوستی نسبت به ایشان تبلیغ و دعوت میشد . تنها در مواجهه با قیام بوالسرایا (سال ۱۹۹ هجری) که خود روزی از طرفداران ماًمون بود ، دویست هزار مرد از یاران ماًمون کشته شدند با اینکه شورش او بیش از ده ماه طول نکشید.
به گفته بعضی از مورخان شهری نمی یافتی مگر آنکه که در آن شخصی علوی یا خود درصدد انقلاب بوده یا مردم انتظار انقلاب برضد عباسیان را از او داشته باشند و تمام خشونت بیرحمی وسرکوبی که خلیفه بکار برد هیچ توفیقی نداشت. حتی مردم جزیره وشام که به طرفداری امویان وآل مروان معروف بودند به محمد بن محمد علوی روی آورده و به او نامه نوشتند که حاضرند از او اطاعت کنند .
این پایان گرفتن قیامها و شورشها طبق نظرتحلیلها و منابع تاریخی اگرچه از اهداف مأمون از سپردن ولایتعهدی به امام (ع) ذکر شده اما نتایج دیگری هم از این امر عاید مردم ستمدیده جامعه آشوبزده و جنگ دیده شد ، جامعه اسلامی که سالها گرفتار جنگ و قیام و شورش و سرکوب و کشتار و ویرانی و ناامنی حاصل از آن بود به اضافه هزینه های مادی و انسانی که بر جامعه تحمیل می شد پایان گرفت و آرامش و تنفسی نصیب مردم جامعه شد که هر روز شاهد قیام و شورش و جنگ و سرکوب بودند. در منابعی از جمله موارد زیر به پایان شورشها بر اثر ولایتعهدی امام رضا(ع) اشاره شده است :
« یکی از نتایجی که مأمون از برگزیدن امام و بیعت گیری برای او انتظار داشت این بود که انقلابهای علویان را در تمام شهرها خاموش سازد . شاید بجز شورش عبدالرحمان بن احمد در یمن ، دیگر هیچ قیامی از جانب علویان صورت نگرفت و علت آن یک شورش هم چنان که مورخان بر آن اتفاق دارند ، فقط ظلم و جور والیان بود و همین که مأمون وعده داد درخواستهای آنان را برآورد سر اطاعت فرود آوردند. مأمون نه تنها انقلابات علویان را خاموش ساخت بلکه اعتماد بسیاری از ایشان و طرفداران و دوستداران آنها و علویان خراسان را نیز جلب کرد .»[ زندگانی سیاسی امام رضا(ع) ، ص ۲۱۷]
« قیام علویان پس از شهادت امام حسین(ع) شروع شد و چه بسیار در نواحی مختلف عده ای از مردم دور یکی از فرزندان علی(ع) را گرفته و او را وادار به انقلاب می کردند . خون امام حسین(ع) برای بنی امیه خیلی گران تمام شد حتی بنی عباس و دیگر ستمکاران از عواقب ان مصون نماندند . در زمان خود بنی امیه و بعد از آن در زمان بنی عباس حرکتهای انقلابی تا زمان مأمون و بعد از آن ادامه اشت . مأمون با انتخاب حضرت رضا(ع) به ولایتعهدی و تجلیل از آن بر حسب ظاهر ، و توجه فوق العاده به حضرت جواد(ع) و تزویج دختران خود به امام هشتم و امام نهم تا حد زیادی این سر و صداها را خوابانید و جلوی این شورشها را گرفت . البته اگر بعضی از فرزندان بزرگوار علی(ع) هم حرفی داشتند و واقعیت را درک می نمودند و آنگاه بیان می نمودند ، مردم در آن چند سال کمتر توجه داشتند.»[ صلواتی ، فضل الله ، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع) ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، چاپ دوم ،۱۳۸۴ ، ص ۱۵۵]
« تاریخ سیاسی طاهر مصری می نویسد مأمون ولایتعهد را به نارضایتی به امام رضا(ع) داد چون حوادث روز او را وادار کرد تا در سایه ولایتعهدی امام هشتم (ع) دو کار مهم انجام داد ، یکی جلب خراسانیان و ایرانیان آنروز ، و هم آرامش علویان ، لذا ولایت عهدی را به ضرورت انجام داد .»[ معتمد خراسانی ، اسماعیل ، حکومت عباسیان در پیشگاه تاریخ ، سازمان چاپ و نشر هجرت ، شهریور۱۳۶۲، ص۲۴۳ ]
بدین ترتیب ، پایان جنگها و شورشها و امنیت و آرامش یافتن مردم سرزمین اسلامی و در نتیجه حفظ سرمایه های انسانی را می توان یکی از منافع و مصالح پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) و به برکت حضورایشان در آن جایگاه دانست .حتّی این احتمال را هم می توان مطرح کرد که همکاری امام رضا(ع) با مأمون و خبردار کردن او از آنچه در بغداد می گذشت و فتنه هایی که بر اثر ادعای خلافت از سوی ابراهیم بن مهدی معروف به ابن شکله در بغداد و حمایت عباسیان از او در حال شکل گیری بود و فضل بن سهل و اطرافیان، آن را از مأمون مخفی داشته بودند اقدامی در جهت پیشگیری از وقوع جنگ و درگیریهای جدید و لحاظ داشتن مصالح و منافع و امنیت و حقوق مردم که از اینهمه ناامنی و جنگ وفتنه به جان آمده بود باشد .
« گفته شده است که على بن موسى بن جعفر بن محمد علوى (ع) مأمون را از فتنه و کشتارهایى که از زمان قتل برادرش دامنگیر مردم شده بود آگاه کرد و او را از پنهان کارى فضل در رساندن اخبار به وى، مطلع نمود و به وى خبر داد که خاندانش و گروهى از مردمان در صدد انتقامجویى از اویند و عمویش ابراهیم بن مهدى را به خلافت برکشیدهاند. مأمون گفت: آنان ابراهیم را خلیفه نمىدانند بلکه بنابر آنچه فضل گفته وى را رئیس خود قرار دادهاند و به فرمان او کار مىکنند. امام رضا (ع) به وى گفت که فضل به او دروغ گفته و نادرستى پیشه کرده است و جنگ میان سپاهیان ابراهیم و حسن بن سهل برقرار است و مردم با او به خاطر جایگاه خود و برادرش و نیز به خاطر جایگاه من و به خاطر بیعت تو با من با وى در جنگ شدهاند. امام رضا(ع) مأمون را از فتنه ها و آشوبهایی که در بغداد در حال شکل گیری بود آگاه کرد .چنانکه به نقل از منابع ، مأمون خود در این باره گفته که : خدا رضا (علیه السلام) را بیامرزد ، من هنوز (از شورش بغداد ) آگاه نبودم و او آن موضوع شگفت را به من اطّلاع داد … . [ شرح این ماجرا در کتاب سیره معصومان ، ترجمه علی حجتی کرمانی ، ج۵ ؛ ص۱۸۵ به نقل از تاریخ طبری و همچنین در کتاب تحلیلی از زندگانی امام رضا(ع) ، محمد جواد فضل الله ص ۱۵۰ تا ۱۵۹ و در کتاب زندگانی سیاسی امام رضا(ع) ، جعفر مرتضی عاملی،ص۳۶۳ تا ص۳۷۰ به نقل از مناقب ابن شهر آشوب و البحار و الغیبه شیخ طوسی و تاریخ ابن خلدون و تاریخ طبری ، آمده است . ]»
جدای از آنچه ذکر شد این موضوع نیز اهمیت بسیار داشت که قیامهایی که صورت می گرفت اغلب دچار ناصوابی و انحراف و ناهماهنگی با اهداف و برنامه های معصومین (ع) بود یا به درستی و از راه انسانی و اسلامی آن انجام نمی گرفت و یا اینکه انگیزه و هدف و همچنین روش و رفتار قیام کنندگان آنگونه که باید در جهت درست و کارگشا باشد نبود مانند و طبیعتاً به نتیجه درستی هم نمی رسید ، ولایتعهدی باعث پایان گرفتن این قیامها و اصلاح و القاء روش صحیح و مورد تأیید دین مبین اسلام و باعث ایجاد فرصتی شد تا شیعیان هم تجدید قوا کنند و هم با آگاهی که از وجود امام رضا(ع) و با توجه به فرصت و زمینه ای که با پذیرش ولایتعهدی به وجود آمد ، شد.
به حاشیه رانده شدن زیدیّه و آرام شدن قیامهای مربوط به ایشان یکی از اثرات ولایتعهدی امام(ع) بود. « زیدیان کسانی اند که علی بن حسین(ع) زین العابدین را امام دانستند زیدیه گفتند که پس از امام علی بن الحسین(ع) پسرش زید امام است . زیدیّه امامت مفضول بر فاضل را جائز می دانند و میان زید و برادرش امام محمد باقر(ع) اختلاف بود .محمد بن عبدالکریم شهرستانی درباره علت اختلاف بین زید و برادرش امام محمد باقر (ع) می نویسد که زید از جهت آنکه شاگرد واصل بن عطاء بود مذهب اعتزال داشت و قدری مذهب بود و شرط امامت را در قیام و خروج به شمشیر می دانست ، حتی روزی گستاخانه به برادر گفت که پدر ما امام نبود زیرا هرگز خروج نکرد و شمشیر در راه دین نکشید . زیدیه امام را از اولاد علی (ع) می دانند خواه از فرزند حسن و یا حسین باشد ، دیگر اینکه قیام کننده با شمشیر و قادر بر دفاع باشد ، عصمت را شرط امام نمی دانند و جود بیش از یک امام را در زمان واحد جائز نمی دانند و قائل به رجعت نیستند .»[ مشکور ، محمدجواد ، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم ، تهران ، کتابفروشی اشراقی، چاپ سوم ، ۱۳۶۲،ص۵۹ و ۶۰ ]
« بیشتر شورشهای علویان که طبعاً پیش از بیعت گیری برای امام رضا (ع) روی داد از جانب فرزندان امام حسن(ع) و بخصوص از جانب آن گروهی بود که طریقه زیدیان را در پیش گرفته بودند . پس مأمون خواست که روبروی ایشان بایستد و خود و طریقتشان را بطور نهائی و برای همیشه نابود سازد . از این رو با بیعت گرفتن از امام رضا(ع) به ولیعهدی به این مقصود خود نیز نائل آمد . این در حالی بود که طریقه زیدیان که بدان اشاره کردیم در آن زمان بسیار شیوع داشت و روز بروز نیرو می گرفت و طرفداران آن نفوذی گسترده و سخنی مردم شنو داشتند تا آنا که مهدی عباسی ، یعقوب بن داوود را که زیدی بود به وزارت گماشت و او را به برادری گرفت و تمام کارهای خلافت را به وی واگذاشت … .و این انتخاب امام (ع) به طبیعت حال موجب اصلی ناتوان ساختن زیدیان و شکستن قدرت و صلابت آنان و فلج کردن جنبش ایشان بود آنچه تا حد زیادی موجب تضعیف و فلج کردن جنبش ایشان شد همان گزینش امام(ع) بود زیرا او چنان مرد شایسته ای بود که هیچکس نمی توانست برتری و دانش و پارسائی و دیگر صفات و مزایای وی را مطلقاً احدی در روزگار او مانندش نبود انکار کند و از آن پس کسی را راه اعتراض بر مأمون نبود که بگوید او برای ولایتعهدی و خلافت بعد از خود شخص ناشایسته ای را برگزیده و اگر هم احیاناً کسانی چنین ادّعایی می کردند کسی سخن ایشان را تصدیق نمی کرد و در آنصورت این شمشیر کند به روی خود آنان بر می گشت و فقط خودشان زیان می بردند . به آنچه گفتیم می افزاییم که مأمون بیش از هر کسی به چگونگی روابط موجود بین امامان (ع) و زیدیان که در نهایت بدی و خرابی بود ، آگاهی داشت . عدم تفاهم و فقدان هماهنگی بین آنها بسیار عیان بود . حتی امامان (ع) از آنها شکوه و گلایه کرده به صراحت می گفتند : دیگر مردم دشمنی با پیروان ایشان را پیشه گرفته اند اما زیدیان به دشمنی با خود ایشان برخاسته اند . در کافی روایتی است که مفاد آن چنین است : امام(ع) گفت : آنها (زیدیان) پیش از آنکه به حکومت برسند از ایشان اطاعت نمی کردند پس اگر به حکومت دست یابند و بر کرسی ریاست بنشینند رفتارشان با ایشان چگونه خواهد بود ؟»[ زندگانی سیاسی امام رضا(ع) ، از ص ۲۲۲ تا ۲۲۷]
بدین گونه با پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) گروه منحرف زیدیه که در میانه آشوبها داشت قدرتی به هم می زد و شیعه راستین و معصومین (ع) را تحت الشعاع قرار می داد به حاشیه رانده شد و در برابر معارف عالی و کامل معصومین که بر اثر پذیرش ولایتعهدی فرصت ظهور و عرضه آزاد یافته بود حرفی برای گفتن و چیزی برای عرضه کردن نیافت .
و همچنین از جمله قیامهایی که دچار ضعف یا انحراف بوده و یا با اینکه به نام علویان و با عنوان شیعیان قیام می کردند آنچنانکه باید در جهت درست و مورد رضایت معصومین قرار نداشتند اینهاست :
الف) قیام زید بن موسی بن جعفر(ع):
«ابن ابی عبدون از پدرش چنین نقل می کند : زمانی که زید بن موسی بن جعفررا که در بصره خروج کرده و خانه ها را آتش زده بود نزد مأمون بردند جرم او را به احترام برادرش علی بن موسی الرضا(ع) بخشید و به حضرت رضا(ع) گفت : ای اباالحسن! اگر برادرت قیام کرده و چنین و چنان کرده ، در گذشته نیز زید بن علی بن الحسین(ع) قیام کرد وکشته شد و اگر موقعیت فعلی را نداشتید او را می کشتیم زیرا کارهای او کوچک نبوده است . حضرت رضا(ع) فرمود : ای امیرالموءمنین ! برادرم زید را با زید بن علی بن الحسین (ع) مقایسه نکن ! زیرا او از علمای آل محمد(ص) بود و به خاطر خداوند غضب نمود و با دشمنان او جنگید تا در راه خدا کشته شد … . ابن ابی عبدون از پدرش چنین نقل می کند : زمانی که زید بن موسی بن جعفررا که در بصره خروج کرده و خانه ها را آتش زده بود نزد مأمون بردند جرم او را به احترام برادرش علی بن موسی الرضا(ع) بخشید و به حضرت رضا(ع) گفت : ای اباالحسن! اگر برادرت قیام کرده و چنین و چنان کرده ، در گذشته نیز زید بن علی بن الحسین(ع) قیام کرد وکشته شد و اگر موقعیت فعلی را نداشتید او را می کشتیم زیرا کارهای او کوچک نبوده است . حضرت رضا(ع) فرمود : ای امیرالموءمنین ! برادرم زید را با زید بن علی بن الحسین (ع) مقایسه نکن ! زیرا او از علمای آل محمد(ص) بود و به خاطر خداوند غضب نمود و با دشمنان او جنگید تا در راه خدا کشته شد … .» [ عیون اخبار الرضا ، جلد۱ ، ص۲۲۲]
« حسن بن موسی الوشّاء بغدادی روایت کرد که گفت : من در خراسان در مجلس علی بن موسی الرضا (ع) بودم و زید بن موسی در آنجا حاضر بود و به جماعت حضار فخر می فروخت که ما چنین و چنانیم ، امام رضا (ع) که با دیگران مشغول گفتگو بود سخنان زید را شنید و رو به او کرده فرمود : ای زید! آیا حرفهای نقالان کوفه تو را مغرور کرده و فریب خورده ای که روایت می کنند که فاطمه (س) عفت خود را حفظ کرد و خداوند آتش را بر ذریه او حرام کرد نمود؟ … . او را زید النار می گفتند برای آنکه در بصره که قیامش را از آنجا شروع کرد ، هر چیزی را که وابسته به عباسیان بود به آتش می کشید و حتی دوستداران بنی عباس را نیز زنده زنده آتش می زد ، اموال بسیاری از مردم را گرفت ، از قتل و غارت فروگذار نکرد ، پیمانهای خود را زیر پا می گذاشت و شاید به این وسیله عقیده خود را بر مردم تحمیل کند . بالاخره علی بن سعید ، سردار مأمون او را دستگیر کرد و نزد مأمون فرستاد و او را نزد امام رضا فرستادند و آزادش کردند . امام رضا (ع) با دیدن زید، چهره در هم کشیده و فرمودند : ای زید! آیا به خاطر این حدیث پیغمبر ،مغرور شده ای که فرمود ذریه زهرا بر آتش حرام شده اند و این زریه فقط حسن(ع) و حسین(ع) هستند ، تو گمان می کنی گناه می کنی و به بهشت می روی و موسی بن جعفر(ع) (پدرمان) اطاعت خدا کرد و به بهشت می رود و به خدا قسم جز با اطاعت و بندگی خدا کسی به بهشت نمی رود و تو گمان می کنی با معصیت موفق می شوی ؟ زید گفت : من برادر و پسر پدر شما هستم . امام(ع) فرمودند : تو هنگامی برادر منی که که اطاعت خدا کنی … . ابوالخیر علی بن احمد نسّابه از مشایخ خود روایت کرده که زید بن موسی بن جعفر (ع) ندیم و همنشین منتصر شده بود ، او مردی بذله گو و خوش بیان بود اما زیدی مذهب .»[ عیون اخبار الرضا ، ج۲ ، از ص ۲۶۳ تا ۲۶۶ ]
ب) قیام ابوجعفر محمد بن قاسم الحسینی :
« او را صوفی می گفتند چون بیشتر جامه پشمینه سفید می پوشید ، این مرد عابد و زاهد و بسیار فقیه و دانشمند بود و سخن جز بر توحید و عدالت نمی گفت . او حرکت و نهضت را از طالقان شروع کرد ، او نیز شعارش « الرضا من آل محمد » بود . او هر چند صباحی را در جایی می گذرانید و به آگاه کردن مردم می پرداخت و افراد زیادی به گرد او جمع آمدند که در مرو حدود چهل هزار نفر با او بیعت کردند . گویند شبی در مرو صدای گریه ای شنید وقتی علت آن را جویا شد ، متوجه شد که یکی از لشگریانش نمد مرد بافنده ای را به زور از او گرفته و گریه مرد بافنده به خاطر آن است . محمد آن مرد را پیدا کرد و علت آن را پرسید ، گفت ما به تو رو آورده ایم که مال مردم را ببریم و هرچه بخواهیم انجام دهیم ،محمد دستور داد نمد را به صاحبش برگردادند و این طرفداران را ترک کرد و به دیار دیگری روی آورد و گفت من نمی توانم که با چنین کسانی دین خدا را یاری کنم … .»[ تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع) ، ص ۱۵۹ و ۱۶۰ و همچنین : قمی ، شیخ عباس ، تتمه المنتهی فی وقایع ایام خلفا ، تهران ،کتابفروشی اسلامیه ، چاپ دوم ، ۱۳۳۳ ، ص۲۲۱ به نقل از ابوالفرج اصفهانی]
ج) قیام محمد بن جعفرالصادق(ع)
« در حدود سال ۲۰۰ هجری در مدینه خروج کرد و مردم را به بیعت خود فرا خواند . گویند ابتدا خود را نماینده ابن طباطبا می دانست و پس از شهادت او خویشتن را لایق رهبری دانست … . از سپاهیان دشمن بسیار کشت و دشمن را به ستوه آورد و حتی برخی نوشته اند که دشمن ، علی بن موسی الرضا را واسطه صلح کرد ولی محمد بن جعفر که در حال پیروزی بود به کار خود ادامه داد . پیروانش به خاطر وساطت حضرت رضا (ع) دست از حمایت او برداشتند و او ناچار از در صلح درآمد .»[ همان ،ص ۱۵۷ به نقل از تتمه المنتهی و کامل ابن اثیر و جهادالشیعه .]
د) قیام ابن طباطبا :
« او نهضت خود را از کوفه آغاز کرد و با شعار ” الرضا من آل محمد (ص) ” و عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) ،او مدتی نیز با ابوالسرایا – انقلابی معروف-همکاری داشت و به اتفاق ، مقدار زیادی از اموال بنی عباس را به نفع مردم مصادره کردند . گویند که همان ابوالسرایا به خاطر اختلافی که با محمّد بر سر تقسیم غنائم پیدا کرده بود او را مسموم کرد و جوانی دیگر از علویان را به نام محمّد بن زید به جای او انتخاب کرد و عملاّ خود پیشوایی و رهبری گروه را در دست گرفت . ابوالسرایا به بصره و واسط لشکرکشی کرد و برای هرکدام از شهرهای مهم اسلامی والیانی تعیین کرد که بیشتر از علویان بودند . در نبردهایی که انجام داد موفّقیت هایی به دست آورد . البتّه در ضمن ، جنایتهایی نیز مرتکب شد و چه بسیار بی گناهانی را که در این میان تباه کرد .»[ همان ، ص ۱۵۶ ، به نقل تاریخ ابن اثیر،ج۶،از صفحه ۳۰۲ ، و تاریخ طبری ،ج۱۱، ازص۹۷۶ ، و تاریخ روضه الصفا ،ج۳ ،ص۴۵۶]
« درباره ابوالسرایا آمده که این نهضت با تمامى نهضتهاى شیعه عصر عباسى اول متفاوت است؛ زیرا هدایت و رهبرى آن را فردى خارج از خاندان ابو طالب به عهده داشت و دو پیشواى علوى این نهضت، که ابو السرایا نهضت را به نام آنان پیش برد، جز آنکه نمادى باشند تا شیعیان گرد آنها حلقه زنند، نقش دیگرى نداشتند و ابو السرایا براى جاهطلبى و کسب قدرت، از آنان به عنوان پوششى استفاده کرد و آن دو را به عنوان حجّت و دلیل براى شورش علیه دولت عباسى پیش انداخت ، از دیگر عوامل شکست قیام ابو السرایا فقدان پیشوایى شایسته از علویان براى رهبرى و هدایت حرکت بود. پیشواى اول این نهضت، محمد بن ابراهیم بود که در مدینه ،آرامش و دورى از جریانهاى سیاسى را برگزیده بود و اگر ترغیب نصر بن شبیب و پس از او ابو السرایا نبود، هرگز براى خلافت قیام نمىکرد. همچنین بیمارى محمد در طول اقامتش در کوفه، وى را از وقایع دور نگه داشت و به ابو السرایا فرصت داد تا بر امور مسلط شود. محمد بن ابراهیم پیش از وفات، به پیشوایى على بن عبید اللّه وصیت کرد، اما این علوى سکوت و کنارهگیرى از میدان سیاست و خطرهایش را برگزید و از حق خود گذشت، آن هم بدون اینکه علت قانعکنندهاى براى این کار خود به شیعیان ارائه دهد. پس نوجوانى از فرزندان خاندان علوى که در امور آگاهى و تجربه کافى نداشت، رهبرى نهضت را به دست گرفت که این امر نیز دست ابو السرایا را در امور باز کرد. شکى نیست که مقایسه این جوان نورسته با پیشوایان علوى در نهضتهاى قبلى، کار سادهاى است؛ آنها [پیشوایان علوى در نهضتهاى قبلى] از بزرگان و رهبران برجسته آنان بودند.[ جهاد شیعه در دوره اول عباسى، ص ۳۹۷ تا ۳۹۹]»
در وضعیتی که سرکوب و زندانی کردن و خراب کردن زندان بر سر زندانیان و شکنجه برای دریافت مالیات و … از سوی خلفای جائر عبّاسی امری عادی بود و بسیاری از بزرگان و آزادگان در سیاهچال ها جان می دادند و کسی را جرأت اعتراض نبود و در منابع متعدّد به آن اشاره و پرداخته شده است از جمله :
« اعراب ، انواع بیداد و ستم را بجز آنچه در جنگهای نابود کننده او با برادرش امین بدیشان رسید ، از مأمون و کارگزارانش دیدند ، تا بدانجا که دیونسیوس ، خراج گیران را در حدود سال۲۰۰ه در عراق اینگونه توصیف می کند که ایشان اشخاصی از عراق و بصره و عاقولا هستند که تجاوزگرند و در دلشان نه رحم است و نه ایمان ، از افعی شرورترند ، مردم را می زنند و به زندان می افکنند و مرد تنومند را از یک بازو چنان می آویزند که نزدیک به مرگ می شود .[ متز ، آدام ، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو ،تهران ، چاپ اول ،۱۳۶۲،ج ۱ ،۱۵۷٫] »
« ظلم و جور دستگاه عباسی ، از آغاز تأسیس دولت عبّاسیان ، کمتر از دستگاه اموی نبود . درنده خویی منصور و رشید و مأمون و قساوت پیشگی آنان و بیدادگری فرزندان علی بن عیسی و تجاوز آنان به اموال مسلمانان ، ما را به یاد روزگار حجّاج و هشام و یوسف بن عمر ثقفی می اندازد … .[ زندگانی سیاسی امام رضا(ع) ، ص ۱۷۱ و ۱۷۲، به نقل از السّیاده العربیه و الشّیعه و الاسرائیلیّات ،ص ۱۳۲]»
۲٫افزایش امنیت جانی مردم در پرتو ولایتعهدی امام رضا(ع)
بر اثر پذیرش ولایتعهدی و در پناه امام رضا(ع) و برکت ایشان که در کنار خلیفه حضور داشت ، وضعیت به گونه ای تغییر یافت و مردم ستمدیده و بی پناه چنان به گرفتن حق خود امیدوار شدند و حتّی در برابر شخص خلیفه جبّار عباّسی هم چنان موضع می گرفتند که بی سابقه بود ، این نمونه ای روایت شده از این رفتار است :
« حسین بن ابراهیم بن مؤدّب و علىّ بن عبد اللَّه ورّاق و احمد بن زیاد همدانىّ- رضى اللَّه عنهم- گفتند: علىّ بن ابراهیم از پدرش از محمّد بن سنان روایت کرد که گفت: من در خراسان نزد سرورم حضرت رضا علیه السّلام بودم، و مأمون در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه که اذن ملاقات میداد حضرت را در سمت راست خود مىنشانید، یک بار بمأمون خبر دادند که مردى از صوفیها دزدى کرده است، دستور داد او را آوردند، چون به او نظر کرد دید مردى ژندهپوش و در پیشانیش آثار سجده هویدا است، گفت: بسیار عجیب است! این آثار نیکو و این فعل زشت، آیا نسبت سرقت بتو میدهند با این آثار جمیلى که بر روى تو پیدا است و از ظاهر تو معلوم است، مرد گفت: از روى ناچارى دست بدین کار زدهام، عمدا نبوده است، در وضعى که تو ما را از خمس و غنیمت که حقّ من است ممنوع داشتهاى، مأمون پرسید: تو چه حقّى در خمس و غنائم دارى؟
مرد گفت: خداوند متعال خمس را شش قسمت تقسیم کرده و فرموده است:
“ بدانید آنچه غنیمت مىبرید از هر چه باشد پس براستى که خمس آن حقّ خدا و رسول او و ذوى القربى و خویشان اوست، و نیز براى یتیمان و مسکینان و درویشان و درماندگان در سفر است، اگر شما بخدا ایمان داشته باشید و بآنچه فرو فرستادیم بر بنده خود در روز بدر- که حقّ از باطل در آن روز مشخّص شد- انفال: ۴۱»، و غنیمت را شش قسمت کرد و فرمود: «آنچه بازگردانید خداوند بر پیامبر خود از زمینها و اموال اهالى آن قریهها که بجنگ با مسلمانان برخاسته بودند، پس براى خدا و پیغمبرش و ذوى القربى و خویشان او و یتیمان و محتاجان و درماندگان در راه سفر است حقّى معیّن، تا اینکه آن اموال تنها در دست توانگران شما نچرخد- حشر: ۷» آنگاه مرد صوفى گفت: تو مرا از حق مسلّم من منع نمودى، و من از درماندگان در راه سفر هستم و رهگذرم وهر چه داشتهام تمام شده و چیزى در دست ندارم و از حاملین قرآن نیز هستم یعنى قارى قرآنم.”
مأمون گفت: آیا من براى این مزخرفات و یاوهسرائیهاى تو حدّ خداى را تعطیل کنم و احکام الهى را در باره سارق اجرا ننمایم؟! مرد گفت: اجراى حدّ را اوّل در باره نفس خودت انجام ده که او را از گناه پاک کنى بعد بدیگران پرداز، اوّل بخودت شروع کن و نفس خود را تطهیر کن، آنگاه غیر خود را، مأمون برآشفت و رو به امام کرده گفت: این مرد چه میگوید؟ حضرت فرمود: این مرد مىگوید: دزد اموال مرا ربود من نیز بعض از آن را ربودم، مأمون در غضب شده کاملا ناراحت گشت، و بصوفى گفت: بخدا سوگند دستت را قطع مىکنم، مرد صوفى گفت: آیا دستم را میبرى و حال آنکه بنده منى، مأمون گفت: واى بر تو از کجا من بنده تو شدم؟! گفت: براى اینکه مادرت کنیز بود و از بیت المال مسلمین خریدارى شد، و تو بنده همه مردم از ساکنین مشرق تا مغربى تا اینکه تو را آزاد کنند، و من تو را نسبت بحقّم آزاد نمیکنم، سپس خمس آل محمّد را بلعیدى و مال بتو رسید و حقّ سادات را ادا نکردى، و سهم من و مانند مرا ادا ننمودى
و دیگر اینکه فرد خبیث پاک نمیسازد خبیثى مثل خود را، و غیر این مطالب، اساساً تو هرگز نمیتوانى دست مرا قطع کنى، چون کسى که حدّى بر او واجب شده است نمیتواند در مورد همان حدّ، حدّ را بر دیگرى اجرا کند مگر اینکه از خود شروع کند، آیا کلام خدا را نشنیدهاى که میفرماید: أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (آیا مردم را به احسان و نیکى امر میکنید و خود را فراموش مىکنید در حالى که کتاب خدا را میخوانید؟ آیا فکر نمىکنید و عقل خود را بکار نمىبندید- بقره: ۴۴).
مأمون روى بحضرت نموده گفت: نظر شما در باره او چیست؟ امام علیه السّلام فرمود: خداوند به پیامبرش محمّد صلى اللَّه علیه و آله فرموده است: بگو که حجّت خدا رسا و تمام است، و این آن حجّتى است که چون بر بىخبر برسد با اینکه جاهل بدان بود آن را میفهمد و بدان علم پیدا میکند، همان طورى که عالم با علم خود آن را میداند، و دنیا و آخرت به حجّت بر پا است، و این مرد حجّت و دلیل خود را آورد، مأمون در این وقت دستور آزادى آن مرد صوفى را صادر کرد و برخاسته به اندرون رفت … .[ عیون اخبارالرضا (ع) ، ص۲۶۹ , ۲۷۰٫]»
این شجاعت در برخورد با خلیفه و این رفتار بی سابقه با مردم بی پناه و ستمدیده از سوی خلیفه عبّاسی و امنیت جان و نفوس مردم بینوا جز از برکت ولایتعهدی امام رضا(ع) امکان پذیر نبود .
نتیجه گیری
با توجه به آنچه ذکر شد ، از پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) اگرچه به اصرار و اجبار مأمون – خلیفه عبّاسی- انجام شد و به عنوان برنامه ای زیرکانه و مرموز که مأمون برای رسیدن به اهداف خود و همچنین خاندان عبّاسی آن را اجرا کرد از آن یاد می شود و در بسیاری از منابع ، پذیرش آنرا از سوی امام رضا (ع) به اینکه بر اثر اجبار و تهدید به قتل ایشان بوده بسنده کرده اند منافعی عاید مأمون و خلافت عبّاسیان شد اما مصالح و منافع بسیار ارزشمندی هم بر اثر پذیرش ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) و روش و تدابیرهوشمندانه ای که ایشان در زمان تصدی ولایتعهدی به کار بردند عاید جامعه اسلامی که از سال ها جنگ و غارت و آتش و کشتن و کشته شدن به جان آمده و در حال اضمحلال و انحطاط بود گردید.
پذیرفتن ولایتعهدی با شروطی که امام قید کرد مصلحت سیاسی و اجتماعی آن روز شیعه را تأمین می کرد . و از این نظر بود که امام پذیرفت ، وگرنه اگر هیچ مصلحتی در این پذیرفتن نبود امام نمی پذیرفت اگرچه خونش ریخته شود . این است که بزرگان شیعه – از قبیل سید مرتضی و شیخ طوسی –این نزدیک شدن و قبول را همانند دانسته اند با ورود امام علی بن ابیطالب(ع) در شورای پس از خلافت خلیفه دوم – یعنی به منظور احقاق حق تا آنجا که بشود . … بدین گونه امام ، جان خویش را در این راه از دست داد ،اما موضع سیاسی و اجتماعی جناح حق را تا نیابت خلافت اسلامی – در سطح آنچه در تاریخ پیش آمده بود – پیش برد .»[ امام در عینیت جامعه ، ص ۵۷ تا ۵۹ .]
حفظ جان مردم و سرمایه های انسانی جامعه از آنهمه جنگ و شورش که در اکثر موارد غیر از کشتن و کشته شدن مردم ستمدیده و ضعیف تر شدن بنیان های اقتصادی و اجتماعی جامعه که بر اثر از میان رفتن یا تضعیف سرمایه های انسانی ایجاد می شد و حتی باعث تضعیف جایگاه امامت و نیزتشیع شده و به استحکام پایه های حاکمیت فریبکار و ظالم عباسی کمک می کرد تنها بخشی از منافع بسیار ارزشمندی بود که در نتیجه تدبیر و هوشمندی بی مانند امام رضا(ع) و مدیریت الهی ایشان بدست آمد.
والسلام
مرداد ۱۳۹۷
منابع
۱٫ابن اثیر ، عزّ الدّین علی بن محمّد ، تاریخ کامل ، ترجمه سید محمد حسین روحانی و حمیدرضا آژیر ، تهران ، انتشارات اساطیر ، چاپ اول ،۱۳۷۰،از ج۸ و ج۹
۲٫امین ، سید محسن ، سیره معصومان ، ترجمه علی حجتی کرمانی ، انتشارات سروش ، تهران ، ج۵ ؛ ص۱۸۵
۳٫پیشوایی ، مهدی ، سیره پیشوایان ، قم ، موسسه امام صادق(ع) ، چاپ بیست و چهارم ، ۱۳۹۰
۴٫حکیمی ،محمدرضا و محمد و علی ، الحیات ( دائره المعارف اسلامی ، علمی ، پژوهشی ) ، قم ، انتشارات دلیل ما ، چاپ اول ، زمستان ۱۳۹۱
۵٫حکیمی ، محمدرضا ، امام در عینیت جامعه ، قم ، انتشارات دلیل ما ، چاپ نوزدهم ، تابستان ۱۳۹۱
۶٫ حکیمی ، محمد رضا ، مرام جاودانه ، انتشارات دلیل ما ، قم ، چاپ سوم ، زمستان۱۳۸۶
۷٫شریف القرشی ، محمّد باقر ، پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرّضا(ع) ، ترجمه سید محمّد صالحی ، تهران ، انتشارات دارالکتب الاسلامیه ، چاپ اوّل،۱۳۸۲
۸٫شیخ صدوق ، محمد بن علی ، علل الشرایع ، ترجمه و تحقیق سید محمد جواد ذهنی تهرانی ، قم ، انتشارات مومنین ، چاپ نهم ، ۱۳۸۷
۹٫شیخ صدوق، محمد بن علی ،عیون اخبارالرضا (ع) ، ترجه و تحقیق محمد رحمتی شهرضا ، قم ، انتشارات پیام علمدار ، چاپ هفتم ، پاییز۱۳۹۱
۱۰٫ مقدس اردبیلی ، احمد بن محمد ، حدیقه الشیعه ، تهران ، انتشارات گلی ، چاپ پنجم ، ۱۳۸۱
۱۱٫ صلواتی ، فضل الله ، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی(ع) ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، چاپ دوم ،۱۳۸۴
۱۲٫ عاملی ، جعفر مرتضی ،زندگانی سیاسی امام رضا(ع) ترجمه دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ) ، بی جا ، ناشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع) ، تیرماه ۱۳۶۵
۱۳٫قمی ، شیخ عباس ، منتهی الامال ، تصحیح فرید فتحی و سعید خراطها ، تهران ، انتشارات تک ۱۳۸۰
۱۴٫قمی ، شیخ عباس ، تتمه المنتهی فی وقایع ایام خلفا ، تهران ،کتابفروشی اسلامیه ، چاپ دوم ، ۱۳۳۳
۱۵٫ متز ، آدام ، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو ،تهران ، چاپ اول ،۱۳۶۲
۱۶٫ مشکور ، محمدجواد ، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم ، تهران ، کتابفروشی اشراقی، چاپ سوم ، ۱۳۶۲
۱۷٫ معتمد خراسانی ، حکومت عباسیان در پیشگاه تاریخ ، سازمان چاپ و نشر هجرت ، شهریور۱۳۶۲
۱۸٫ مقاله ” نقش امام رضا (ع) در خلق بهترینها ” و مقاله ” یک مقاله پیرامون امام رضا (ع)” هر دو نوشته حجت الاسلام علی انصاری تویسرکانی ، سایت ششم(مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد) ، ۴ شهریور ۱۳۹۴ و ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
۱۹٫ مقاله ” پیشوای زندانی (جستاری در دلایل تاریخی روایی زندانی شدن امام کاظم(ع)” نوشته حجت الاسلام حسین انصاری- نجما کارگر، سایت ششم(مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد)، ۱۵ خرداد ۱۳۹۲
۲۰٫ مقاله ” عوامل اصلی در شکل گیری فرقه ها و جریانات فرهنگی در سده های اول و دوم اسلامی” نوشته نجما کارگر ، سایت ششم(مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد) تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۹۲
۲۱٫ مقاله “زنجیره طلایی در حدیث امام رضا (ع)” نوشته مهدیه روحبخش، سایت ششم(مجموعه فرهنگی امام صادق(ع) میبد) ، ۲ شهریور ۱۳۹۴
مقاله خیلی خوبی بود، ماجور باشید