چکیده
اخلاق از مهم ترین اهداف بعثت انبیاء بوده است و جایگاه ویژه ای در فرهنگ اسلامی به ویژه سیره معصومین (ع) دارد. ائمه معصومین (ع) تجسم والای اخلاق و رفتارهای صحیح انسانی هستند؛ که در مسیر امامت چه بسیار انسان هایی را با زیبایی ها و محاسنِ اخلاقی خویش به حق و حقیقت رهنمون بوده اند. دقت در سیره امام صادق (ع) نشان می دهد که هر جزیی از رفتار و برخورد ایشان دلیل و برهانی است بر خلق و خوی والا و خصلت های نیک آن حضرت (ع). مناظرات امام صادق (ع) جدای از محتوا و آموزه های دینی و علمی و اعتقادی که دارد، آمیزه ای از اخلاق های نیکو و رفتارهای صحیح انسانی است که حضرت (ع)، حتی در مواجهه با مخالفین و معاندین دینی و عقیدتی خویش نیز در نظر داشته و رعایت لازم را نموده اند. دراین نوشتار، به «مدارا و تسامح دینی» و همچنین «رعایت احترام و ادب» با تکیه بر بخشی از گفتگوها و مناظرات امام صادق (ع) پرداخته شده است.
واژگان کلیدی: امام صادق (ع)، مناظرات، اخلاق، مدارا، احترام.
مقدمه
در آغاز قرن دوم هجری در اثر رابطه مسلمانان با دیگر ملت ها و نهضت ترجمه ای که عباسیان به راه انداخته بودند و نفوذ فرهنگ های بیگانه، جریانات انحرافی و تمایلات ملحدانه و نحله های فکری گوناگونی شکل گرفت. امام صادق (ع) که در این برهه از زمان می زیست، به دنبال رسالت و مسئولیت بزرگی که بر عهده داشت می بایست اندیشه و آیین اسلام را از گزند تمامی انحرافات و تحریفات و دیگر آسیب های احتمالی در امان دارد. یکی از ابزارهای امام صادق (ع) برای صحیح نگه داشتن اندیشه اسلامی از گزند هر گونه تحریف و انحراف، برپایی مجالس گوناگونِ مناظره بود. مجالسی که امام (ع) به منظور ایجاد گفتگو و مناظره بین صاحبان نحله ها و ملحدین و حتی معاندین و مخالفین خویش تشکیل می دادند، نه تنها آن ها را به سوی حق و حقیقت رهنمون می ساخت؛ بلکه آراسته به آمیزه ای از اخلاق های الهی نیز بود که در موارد بسیاری آن ها با همین اخلاق های زیبا به حقانیت دین اسلام و راستی امام صادق (ع) ایمان می آوردند. «حق جویی»، «رعایت انصاف»، «رعایت احترام و ادب»، «برخورد مدارا و تسامح دینی»، «صداقت»، «بی طرفی و حسن نیت» و… نمونه ای از اصول اخلاقی امام صادق (ع) در برگزاری مناظرات هست که در نوشتار حاضر تنها به بیان «مدارا و تسامح دینی، و رعایت احترام و ادب» اکتفا می کنیم.
تعریف مناظره
تعریف لغوی: مناظره، واژه ای عربی و از ریشه نظر، منظر، منظره است. صاحب مقاییس اللغه ضمن اشاره به این معنا، اضافه می نماید که این کلمه توسعه معنایی یافته است و در نتیجه همین توسعه معنایی، به مفهوم تدبر و تفکر در یک امر نیز به کار رفته است.
مناظره در ادب فارسی به معنای: جدال کردن، با هم بحث کردن، با هم سئوال و جواب کردن، با هم نظر کردن؛ یعنی: فکر کرن در حقیقت و ماهیت چیزی است.
تعریف اصطلاحی: مناظره؛ مکالمه و گفت و گویی دو طرفه است که هر یک با استدلال و ارائه براهین سعی می کنند برتری و فضیلت خویش را بر دیگری به اثبات برسانند.
راغب اصفهانی درباره مناظره می گوید: مناظره عبارت است از گفت و گو و نکته بینی طرفینی رو در رو، و به میان آوردن هر آنچه به آن معتقد است.
بنابراین نام مناظره، جلساتی را در ذهن تداعی می کند که در آن حداقل دو نفر در حضور فرد یا افرادی به عنوان داور درباره موضوعی بحث می کنند. (رک: حسینی میرصفی، سیده فاطمه، شیوه های قرآنی مناظرات امام صادق (ع))
مدارا و تسامح دینی
رفق و مدارا و تسامح دینی یکی از اصول اخلاقی است که امام صادق (ع) با صاحبان دیگر نحله ها و حتی ملحدین و معاندین خویش در نظر داشته است. «شاید به صراحت بتوان گفت یکی از بزرگترین ضربه هایی که دین داری و دین باوری در طول تاریخ چند هزار ساله تمدن مدون دینی از سوی خودِ دین داران و حامیان متعصب مذهبی دیده، همین روحیه سخت گیری و عدم تسامح دینی بوده است. در حالی که به روایت تاریخ و سیره انبیای سلف –به ویژه شخص رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع)- این بزرگوارن همواره از مصادیق بارز چنین روحیه و نگرشی بوده اند.» (غفاری، محمد هادی؛ باغبانزاده، محمدرضا، شاخص های اخلاقی در مناظرات امام رضا (ع))
گاهی در لحن کلام و طرز رفتار امام (ع) نوعی قاطعیت و شدت عمل دیده می شود و گاهی رفق و مدارا و تسامح. این تفاوت بستگی به موارد و مواضع مختلف امام (ع) دارد، در مورد مسائلی که جنبه اصولی دارد و با مبانی، خط فکری، و عقیده حق در تضاد باشد، امام سازش ناپذیر، حساس، بی گذشت و بدون انعطاف است، ولی در سایر موارد، آنجا که به معاشرت های انسانی و حقوق شخصی و زمینه های رفتاری مربوط می شود، اهل عفو و گذشت و مدارا و تسامح است؛ بنابراین راز تفاوت در برخورد های گوناگون حضرت را باید در این مسئله جستجو نمود.
دانشمندان اسلامی امام جعفر صادق (ع) را یکی از صبورترین مدرسین دنیای قدیم می دانند و درباره ایشان نوشته اند: «او در دوره ای که تدریس می کرد نه فقط هر روز درس می داد؛ بلکه بعد از خاتمه درس، مخالفین علمی خود را می پذیرفت و ایرادهای آنان را می شنوید و جواب می داد.» (مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، ترجمه: منصوری، ذبیح الله، مغز متفکر جهان شیعه، ص. ۳۷۲)
یکی از مخالفین علمی امام (ع)، مرشدی به نام «ابوشاکر» بود که روزی به خدمت حضرت رسید و از ایشان اجازه خواست تا آنچه می خواهد، بپرسد. امام اجازه داد و او گفت: آنچه تو درباره خدا می گویی غیر از افسانه نیست و تو با افسانه سرایی می خواهی مردم را وادار به قبول چیزی بکنی که وجود ندارد و به این دلیل خدا وجود ندارد که ما نمی توانیم با هیچ یک از حواس پنجگانه آن را درک کنیم. ممکن است بگویی با عقل به وجود خدا پی می بری ولی من می گویم عقل هم بدون حس ظاهری قادر به فهم چیزی نیست. ای مردی که دعوی دانشمندی می کنی و می گویی که جانشین پیغمبر مسلمین هستی، من به تو می گویم که در بین افسانه هایی که مردم نقل می کنند هیچ افسانه ای بی پایه تر از موجود بودن یک خدای نادیده نیست. اما من فریب تو را نمی خورم و افسانه ات را درباره خدایی که دیده نمی شود، نمی پذیرم. من خدایی را می پرستم که بتوانم با دو چشم او را ببینم…
در تمام مدتی که ابوشاکر مشغول صحبت بود امام حتی یکبار هم تکلم نکرد و وقتی گفته های ابوشاکر به اتمام رسید، باز امام جعفر صادق (ع) چند لحظه ای لب به سخن نگشود و منتظر بود که ابوشاکر حرف بزند. آنگاه جواب داد… توگفتی که من افسانه سرایی می کنم و مردم را به پرستش خدایی دعوت می کنم که دیده نمی شود. ای ابوشاکر تو که منکر خدای نادیده هستی، می توانی درون خود را ببینی؟ ابوشاکر پاسخ داد: نه. امام فرمود: هر گاه می توانستی درون خود را ببینی، نمی گفتی که چون خدا را نمی توان دید پس افسانه ای بیش نیست؟ ابوشاکر گفت: دیدن درون چه ربطی به پرستش خدایی که موجود نیست، دارد؟ امام فرمود: تو می گویی چیزی که دیده نمی شود و نمی توان صدایش را شنید، وجود ندارد. ابوشاکر گفت: بله. امام فرمود: آیا صدای حرکت خون را در بدن خود می شنوی؟ ابوشاکر گفت: مگر خون در بدن حرکت دارد؟ امام فرمود: ای ابوشاکر خون هر چند دقیقه در تمام بدن تو حرکت می کند و اگر حرکت آن چند دقیقه در بدن تو متوقف شود، خواهی مرد. آیا امروز گردش خون را در بدن خود دیده بودی؟ ابوشاکر گفت: من نمی توانم قبول کنم که خون در بدن من حرکت می کند. امام پاسخ داد: آنچه مانع از این می شود که قبول کنی خون در عروق تو حرکت می کند، جهل است و همین جهل مانع از آن می گردد که تو خدای واحد و نادیده را بشناسی. آیا تو از مخلوقاتی که خداوند آفریده و آن ها را در بدن تو گمارده و تو بر اثر کار آن ها زنده ای، اطلاع داری؟ ابوشاکر گفت: نه. امام فرمود: تو فقط متکی به مشاهدات خود هستی و می گویی آنچه را نمی بینی وجود ندارد…ای ابوشاکر بدان که شماره موجودات جاندار که اینک در کالبد تو زندگی می کنند و می میرند، نه فقط از شماره تمامی آدمیان که در این جهان زندگی می کنند بیشتر است؛ بلکه از شماره ریگ های بیابان نیز بیشتر است. به همین دلیل است که گفته اند کسی که خود را بشناسد خدای خود را می شناسد…( رک: مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، ترجمه: منصوری، ذبیح الله، مغز متفکر جهان شیعه، ص. ۳۷۳- ۳۷۹)
مناظره بین امام صادق (ع) و ابوشاکر بسیار طولانی است و علاقمندان می توانند به اصل کتاب مراجعه نموده و آن را مطالعه کنند.
سایت «پایگاه اطلاع رسانی حوزه» به بررسی و بیان مناظره ابوشاکر و امام صادق (ع) از کتاب مغز متفکر جهان شیعه پرداخته است و مطلبی را درباره آن آورده است که به نظرم برای خوانندگان مفید است: «این مناظره از کتاب مغز متفکر جهان شیعه نوشته (بیست و پنج تن از دانشمندان و اساتید دانشگاه های جهان، ترجمه آقای ذبیح الله منصوری) اقتباس و تلخیص شده است… بر اساس آنچه در کتاب یاد شده آمده این مناظره بین امام صادق (ع) و شخصی به نام ابوشاکر صورت گرفته است و به همین جهت مناظره را آوردیم، لیکن با توجه به این که در منابع حدیثی چنین چیزی وجود ندارد، نمی توان آن را به امام صادق (ع) نسبت داد؛ لیکن در مناظره های علمی و اعتقادی آنچه مهم است، محتوای مناظره است و نه طرف های آن… یادآور می شود این مناظره ها در متن فرانسوی کتاب نیز موجود نیست و چنان که آشنایان با ترجمه های مرحوم ذبیح الله منصوری گفته اند، چنین افزایش هایی در ترجمه های وی کم نیست.» (پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مناظره امام صادق (ع) و ابوشاکر)
امام صادق (ع) هنگام بحث و استدلال با مدعی، مجال اقامه برهان و اثباتِ حجت خدا می داد و در این میان هر چند سخن باطل و ناستوده می شنید، خشمگین نمی شد و کلام مدعی را قطع نمی کرد؛ بلکه پس از پایان گفتار وی لب، به سخن می گشود و در رد گفتار او با رفق و مدارا به استدلال می پرداخت و وی را با حجت خویش ملزم می کرد. آزادی بیانی که در کلام ابوشاکر پیداست، خود دلیل روشنی است بر رفق و مدارای امام (ع) نسبت به این گونه افراد. به دنبال همین مناظرات و حسن خلقی که حضرت (ع) داشتند، چه بسیار کسانی که در جستجوی حقیقت بودند -نه آن ها که قصد عناد و سرکشی داشتند- به دین اسلام ایمان آوردند و به راستی امام صادق (ع) شهادت دادند. (با مراجعه به مناظرات امام صادق (ع) در کتب تاریخی می توان صحت این گفتار را دریافت.)
نقل است که ابن ابی العوجاء از یگانه پرستی برگشته بود و وارد مکه گشت و هدفی هم جز سرکشی و انکار حاجیان نداشت، به همین جهت علما از مجالست با وی اکراه داشتند. روزی خدمت امام (ع) رسید و به آن حضرت (ع) گفت: «مجالس حکم امانت را دارد و هر که پرسشی دارد باید بگوید، به من اجازه می دهی سخن آغاز کنم؟ حضرت فرمود: هر چه می خواهی بگو. ابن ابی العوجاء گفت: تا کی گرد این خرمن می چرخید و به این سنگ پناه برید و پروردگار این خانه گلین را پرستید و چون شتر رم خورده دور آن دور زنید، هر که در اینکار اندیشه و آنرا اندازه کند داند که این قانون غیر از حکیم است و از جز صاحب نظر، جوابم را بگو که تو آقا و سرور این امری و پدرت بنیاد و نظام آن بود!! فرمود: هر که را خدا گمراه ساخته و دلش را کور نموده؛ حق بر او تلخ آید و آنرا شیرین نداند، و در نهایت شیطان دوستش شده و او را بوادی فلاکت افکنده و از آنجا خارجش نسازد! این خانه ای است که خدا خلقِ خود را توسط آن بپرستش واداشته تا فرمانبری ایشان را بیازماید و به تعظیم و زیارت آن تشویق کند، خداوند کعبه را مرکز پیغمبران و قبله نمازگزاران ساخته، کعبه شعبه ای است از رضوان خدا و راهی است به آمرزش و غفران او…
ابن ابی العوجاء گفت: اینها که گفتی حواله به نادیده و غایب بود! حضرت فرمود: وای بر تو! چگونه کسی که حاضر بر خلق خود است و از رگ گردن بدیشان نزدیکتر است، و کلامشان را می شنود و اشخاصشان را بیند و بر اسرارشان واقف است؛ نادیده و غائب است؟ ابن ابی العوجاء گفت: پس او در همه جا هست؟ پس اگر در آسمان باشد چگونه در زمین خواهد بود و اگر در زمین باشد در آسمان جایی ندارد؟!! امام صادق (ع) فرمود: تو وصف و شرح مخلوق و آفریده ای را نمودی که در انتقال از مکانی به مکان دیگر جایی را فراگیرد و جای دیگر از او خالی شود… ولی خدای عظیم الشأن و سلطان جزا بخش، نه مکانی از او خالی است و نه جایی او را فرا گیرد، و به هیچ مکانی نزدیکتر از مکان دیگر نیست.» (طبرسی، أبومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، ترجمه: جعفری، بهراد، احتجاج، ج ۲، ص. ۱۹۷- ۱۹۹)
امام (ع) می دانست ابن ابی العوجاء قصد سرکشی و انکار را دارد و نمی خواهد یگانه پرست بشود، اما پرسش های او را در کمال متانت پاسخ می داد؛ و با اینکه امام (ع) می توانست دستور دهد که او را از مجلس خویش بیرون کنند و یا بخاطر بی دینی اش، اجازه بحث و مناظره را به او ندهند ولی این کار را انجام نمی دهد و با رفق و مدارا به وی مهلت می دهد پرسش هایش را بپرسد.
ابن ابی العوجاء از زندیق های معاصر با امام صادق (ع) بود. او به ماوراءالطبیعه و معاد اعتقاد نداشت و همچنین وی به لاابالیگری و دهری گری گرایش داشت. علی رغم آن که ابن ابی العوجاء سعی کرده است که استدلال های فلسفی و کلامی ارائه دهد؛ در واقع بحث های او عقلانی و برای یافتن حقیقت نبوده؛ بلکه از تعصب به عقاید گذشته ناشی می شده است. با این همه امام صادق (ع) از بحث با او خودداری نکردند و به وی آزادی اظهار عقیده، حتی عقاید متعصبانه و غرض آلود را دادند؛ او را به سئوال کردن تشویق نموده و از این که گره و نکته ای در ذهن وی مبهم باقی بماند، جلوگیری کردند… (عظیم زاده طهرانی، طاهره، ابن ابی العوجاء و امام صادق (ع))
مکتب امام صادق (ع) مکتب انسان سازی است که به هدایت و روشن گری انسان های گمراه می پردازد و حضرت (ع) به درستی می داند که این راه جز با رفق و مدارا و صبر و حوصله محقق نمی گردد.
هشام بن حکم که یکی از برجسته ترین شاگرد امام صادق (ع) است و آثار وی بالغ بر سی جلد کتاب است از طریق همین مناظرات و مدارا و متانتی که امام (ع) در پاسخ دادن به وی داشت، شیفته امام (ع) شد و از پیروان راستین وی گشت.
عموی هشام، به نام «عمر بن یزید»، می گوید: برادرزاده ام هشام که پیرو مذهب «جهمیه» بود، از من خواست او را به محضر امام صادق (ع) ببرم تا در مسائل مذهبی با او مناظره کند. در پاسخ وی گفتم: تا از امام اجازه نگیرم، اقدام به چنین کاری نمی کنم.سپس به محضر امام (ع) شرفیاب شده برای دیدار هشام اجازه گرفتم. پس از آن که بیرون آمدم و چند گام برداشتم، به یاد جسارت و بی باکی برادرزاده ام افتادم و لذا به محضر امام بازگشته، جریان بی باکی و جسارت او را یادآوری کردم. امام فرمود: آیا بر من بیمناکی؟ از این اظهار شرمنده شدم و به اشتباه خود پی بردم. آنگاه برادرزاده ام را همراه خود به حضور امام بردم. پس از آن که وارد شده نشستیم، امام مسئله ای از او پرسید و او در جواب فرو ماند و مهلت خواست و امام به وی مهلت داد. چند روز هشام در صدد تهیه جواب بود و این در و آن در می زد. سرانجام نتوانست پاسخی تهیه نماید. ناگزیر دوباره به حضور امام شرفیاب شده اظهار عجز کرد و امام مسئله را بیان فرمود. در جلسه دوم، امام مسئله دیگری را که بنیان مذهب جهمیه را متزلزل می ساخت، مطرح کرد، باز هشام نتوانست از عهده پاسخ برآید لذا با حال حیرت و اندوه جلسه را ترک گفت. او مدتی در حال بهت و حیرت به سر می برد، تا آن که بار دیگر از من خواهش کرد که وسیله ملاقات او را با امام فراهم سازم. بار دیگر از امام اجازه ملاقات برای او خواستم. فرمود: فردا در فلان نقطه «حیره» منتظر من باشد. فرمایش امام را به هشام ابلاغ کردم. او از فرط اشتیاق، قبل از وقت مقرر به نقطه موعود شتافت. (پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص. ۳۸۳- ۳۸۴)
در اینجا لازم است به پاره ای از آموزش های اسلام درباره روش برخورد با دیگران اشاره شود. دانستنی است که آیات و روایات در این باره فراوان است و با این وجود، در برخورد با مسلمانان و با دیگران کمتر به این آموزش ها توجه و عمل می شود. «در سوره طه آیه ۴۳ – ۴۴ آمده است: إذهبا اِلی فرعونَ انَّه طغی فَقُولا لَهُ قولاً لیِّنا لعلَّه یَتَذّکرُ أَو یَخشی. یعنی به سوی فرعون بروید که او طغیان کرده است. با او نرم سخن گویید؛ شاید پند گیرد یا خاشع شود.
خداوند در این آیات خطاب به موسی و هارون می گوید که به سوی فرعون طغیانکار بروید، اما نه با تیر و تبر، بلکه با سخن نرم با او برخورد کنید؛ باشد که پند بگیرد و خاشع شود. از این آیات دانسته می شود که شرط پند گرفتن کسی، نه به بند کردن او، بلکه با نرمی سخن گفتن با اوست. ثانیا هنگامی که پیامبر معصوم خداوند، مأمور به نرم سخن گفتن، آن هم با فرعون طغیانکار باشد، تکلیف ما، که پیامبر و معصوم نیستیم، با دیگران و خودمان، که فرعون در میان نیست، آشکار است…
در سوره فصلت آیه ۳۴، آمده است: و لا تَستوی الحَسنه ولا السَّیّئه إِدفَع بِالَّتی هِیَ أحسنُ فَاذَا الّذی بَینکَ و بَینهُ عَداوُه کَأنَّهُ ولیٌّ حَمیمٌ. یعنی خوبی و بدی برابر نیست. همواره به گونه ای که خوبتر است مجادله کن، تا کسی که میان تو و او دشمنی است چون دوست مهربان شود.
از این آیه دانسته می شود که بهترین روش برخورد با دشمنان و بدکاران، نه مقابله به مثل با آنها، که برخورد خوب با آنهاست. و به گفته سعدی: بدی را بدی سهل باشد جزا/ اگر مردی اَحسِن اِلی مَن اَسا.» (گرد آوری: مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، تسامح آری یا نه؟، ص. ۱۴۵ -۱۴۶)
رعایت احترام و ادب
در هیچ یک از مناظرات امام (ع) توهین، بی احترامی و بی ادبی، تحریک عواطف و احساسات طرفِ گفتگو دیده نشده است. البته امام (ع) هیچ گاه تلاش نکردند برای خوشایند طرف های مناظره از موضع خود عدول کرده، سخن ناحقی برای نرم کردن دل آنان بر زبان جاری کنند؛ اما رعایت اخلاق مناظره و عدم تخریب دیگری و اهانت به او، از اصول اخلاقی امام (ع) است. گفتنی است که امام (ع) در مواردی که طرف های گتفگو با لجاجت بر دین و عقیده باطل خود می ماندند، با هشدار و انذار سخن می گفتند تا وجدان خفته آنان را بیدار کنند، اما در این کار هیچ گاه از مسیر حق خارج نمی شدند.
مفضل در مقدمه رساله خود می گوید: روزی هنگام غروب در مسجد پیامبر نشسته بودم که ناگاه ابن ابی العوجاء، که یکی از زندیقان آن زمان بود، وارد شد و در جایی که من سخن او را می شنیدم، نشست. پس از آن یکی از دوستانش رسید و نزدیک او نشست. این دو، مطالبی درباره پیامبر اسلام بیان داشتند… آن گاه ابن ابی العوجاء گفت: نام محمد را، که عقل من در آن حیران است و فکر من در کار او مانده است، واگذار و در اصلی که محمد آورده است، سخن بگو. در این هنگام سخن از آفریدگار جهان به میان آوردند و حرف را به جایی رسانند که جهان را خالق و مدبری نیست، بلکه همه چیز خود به خود از طبیعت پدید آمده است. مفضل می گوید: چون این سخنان واهی را از آن دور مانده از رحمت خدا شنیدم، از شدت خشم نتوانستم خودداری کنم و گفتم: ای دشمن خدا، ملحد شده ای و پروردگاری که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده، انکار کردی! اگر در خود اندیشه کنی و به درک خود رجوع نمایی، دلایل پرودگار را در وجود خود خواهی یافت. ابن ابی العوجاء گفت: ای مرد اگر از متکلمانی با تو به روشن آنان سخن بگویم، اگر ما را محکوم ساختی ما از تو پیروی می کنیم و اگر از آنان نیستی سخن گفتن با تو سودی ندارد و اگر از یاران جعفر بن محمد هستی او خود با ما چنین سخن نمی گوید و این گونه با ما مناظره نمی کند. او از سخنان ما بیش از آن چه تو شنیدی، بارها شنیده ولی دشنام نداده است و در بحث بین ما و او، از حد ادب بیرون نرفته است، او آرام و بردبار و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمی شود، سخنان و دلائل ما را می شنود تا آن که هر چه در دل داریم بر زبان می آوریم، گمان می کنیم بر او پیروز شده ایم، آن گاه با کم ترین سخن، دلایل ما را باطل می سازد و با کوتاه ترین کلام، حجت را بر ما تمام می کند چنان که نمی توانیم پاسخ دهیم، اینک اگر تو از پیروان او هستی، چنان که شایسته اوست، با ما سخن بگو. (رک: خرازی، سید محسن، زندگی نامه چهارده معصوم، ص. ۳۳۸- ۳۳۹)
یکی از رمزهای تأثیر گذار و نیرومند و جاودانه شدن مناظره های امام (ع) در این بود که ایشان از ادب بالایی در مناظره ها بهره مند بودند. ابن ابی العوجاء با این که از مخالفین امام (ع) بودند در مورد حضرت اینگونه گفتند. امام (ع) به خوبی می دانست برای بالا بردن حیثیت انسانی و تقویت صفات نیکو در بین آدمیان، بکار بردن ادب ضروری است. او می فهمید در جامعه ای که افراد آن از ادب برخوردار باشند تجاوز به حقوق دیگران، به ندرت دیده می شود و روابط بین افراد در تمام قسمت ها تسهیل می گردد.
به مناظره دیگری که میان امام صادق (ع) و یک نادان مدعی علم و دانش که درباره «صدقه و احسان» انجام گرفته است از زبان خود امام (ع) بشنویم: شنیده بودم مردمان عامی و سطحی او را خیلی بزرگ می دارند و من هم تمایل پیدا کرده بودم که او را ببینم، طوری که مرا نشناسد. روزی مشاهده کردم که همان مردم اطراف او را گرفته اند و او فریبکارانه مردم را سرگرم کرده است. بالاخره از مردم جدا شد و راهش را در پیش گرفت و من هم به دنبال او راه افتادم و دیدم که به یک نانوایی رسید و با تردستی خاصی دو عدد نان را از نانوا دزدید. من بسیار شگفت زده شدم و با خود گفتم شاید معامله کرد و پول داد و خرید… باز او را دنبال کردم، تا به یک مغازه انارفروشی رسید. آنجا نیز دو انار دزدید. باز در تعجب فرو رفتم… باز او را تعقیب نموده و به بیماری رسید؛ دو عدد نان و دوتا انار را جلوی او گذاشت. من جلو آمدم و پرسیدم: این چه کارهایی بود که انجام دادی؟ گفت: شاید تو جعفر بن محمد هستی؟ گفتم: بلی. گفت: آن اصل و نسب برای تو چه سود دارد که نادان هستی؟ گفتم به چه چیز نادان هستم؟ گفت: سخن خدا را که فرمود: هر کس یک حسنه و کار نیکو انجام دهد برای او ده پاداش هست و هر کس کار بدی بجا آورد، جز به همان اندازه کیفر نشود… گفتم: تو از کتاب خدا بی خبری که نشنیده ای خداوند می فرماید: جز این نیست که خداوند از پرهیزگاران می پذیرد…(مظفر، محمدحسین، ترجمه و نگارش: سید علوی، سید ابراهیم، صفحاتی از زندگانی امام جعفرصادق (ع)، ص. ۲۹۹- ۳۰۰)
با این که شخص مدعی علم و دانش به امام (ع) توهین کرد و او را نادان خطاب نمود، اما امام (ع) کوچکترین اهانت و توهین و بی ادبی به او نکرد و با مراجعه به آیه قرآن او را استدلال و راهنمایی نمود. آمده است: «در تاریخ جهان سابقه ندارد که ادب و علم، در هیچ مکتبِ مذهبی به اندازه فرهنگ مذهبی جعفر صادق اهمیت داشته باشد.» (مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، ترجمه: منصوری، ذبیح الله، مغز متفکر جهان شیعه، ص. ۱۸۶) در فرهنگ مذهبی امام صادق (ع) هر کس با هر اندیشه ای مورد احترام قرار می گرفت و هیچ کس را به مناسبت فکر و اندیشه مورد آزار و اذیت قرار نمی دادند.
نتیجه گیری
نکته های تربیتی و اخلاقی بسیار ارزشمند و قابل توجهی در مناظره های امام (ع) نهفته است که نباید از آن ها غفلت نمود؛ مخصوصاً برای کسانی که در جامعه شیعی بر جایگاه پیامبران نشسته اند و قصد هدایت و راهنمایی مردم را دارند. مبلغان دین و کسانی که داعیه دار آن هستند، باید به تأسی از ششمین پیشوای خویش، اخلاق و آداب مناظره و خصلت های زیبایِ «مدارا و تسامح دینی و ادب و احترام» را پیش از هر چیز از آن امام بزرگوار فراگرفته و سپس به مناظره با افراد در سطوح مختلف دینی و عقیدتی و علمی بپردارند؛ که اگر غیر از این رفتار کنند راه خطا و گناه در پیش گرفته و مردم را در گمراهی و سرگردانی عمیق فرو برند.
منابع:
۱پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان: نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امام معصوم (ع)، انتشارات مؤسسه امام صادق (ع) چاپ بیست و ششم، تابستان ۱۳۹۱
۲پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مناظره امام صادق (ع) و ابوشاکر
۳حسینی میرصفی، سیده فاطمه، شیوه های قرآنی مناظرات امام صادق (ع)، بینات: موسسه معارف اسلامی امام رضا (ع)، زمستان ۱۳۹۱، شماره ۷۶، از ۱۳۹-۱۶۱
۴خرازی، سید محسن، زندگی نامه چهارده معصوم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، پاییز ۱۳۸۶
۵طبرسی، أبو منصور احمد بن علی بن ابیطالب، ترجمه: جعفری، بهراد، احتجاج، ج ۲، انتشارت دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۱
۶عظیم زاده طهرانی، طاهره، ابن ابی العوجاء و امام صادق (ع)، مجله تاریخ اسلام، هشتم دی ماه ۱۳۸۵، شماره ۲۸
۷ غفاری، محمد هادی؛ باغبانزاده، محمدرضا، شاخص های اخلاقی در مناظرات امام رضا (ع)، اخلاق: پژوهش نامه: بهار ۱۳۹۶، شماره ۳۵، از ۱۰۳ تا۱۲۲
۸مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، ترجمه: منصوری، ذبیح الله، مغز متفکر جهان شیعه، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ هجدهم، ۱۳۷۴
۹ مظفر، محمدحسین، ترجمه و نگارش: سید علوی، سید ابراهیم، صفحاتی از زندگانی امام جعفرصادق (ع)،
۱۰مؤسسه فرهنگی اندیشه معاصر، دفتر نخست، تسامح آری یا نه؟، انتشارات خرم، چاپ اول، ۱۳۷۷
یک نظر بگذارید