نویسنده: چکیده نویس: وحیده کارگر، (پژوهشگر مجموعه فرهنگی امام جعفر صادق«ع» میبد)
ارسال شده در تاریخ ۵ آبان ۱۳۹۸
نویسنده اصل مقاله: شکرالله خاکرند، مجله علمی _ پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، ۱۳۷۹ – شماره ۲۲ و ۲۳، پاییز و زمستان، ص۱۱۵ تا ۱۴۰٫
مقدمه
با ظهور پیامبر(ص)، جامعه ی عربستان که یک نظام قبیله ای بود و اشراف در آن نقش مهم و محوری داشتند، می بایست بر اساس ارزش های دینی، تغییر کند. بزرگان قبایل که با شعار دفاع از بت پرستی به مقابله با پیامبر برخواسته بودند شکست خورده و با اکراه و اجبار دین اسلام را پذیرفتند.در این دوران، فرصت کافی برای تغییر نبود و بعد از وفات پیامبر روند حوادث منجر به قدرت گیری تدریجی بزرگان و اشراف شد و امام علی(ع) بعد از به دست گرفتن حکومت با مشکلات و مسایل عمده ای مواجه گردید. شکل زندگی قبیله ای برای آنان پایدارتر از پیوند های اجتماعی دیگر بود. این پیوند آن چنان محکم بود که شیخ قبیله را تصمیم گیرنده ی اصلی می کرد و اگر شیخ، دینی را می پذیرفت طبعا همه افراد آن را می پذیرفتند.
از سوی دیگر اندیشه دینی عرب قبل از اسلام، به علت عدم آرامش روحی، که ناشی از نبود یک مکتب واحد و رقابت آیین های مختلف، بود آنان را در شک دائمی نگه داشته بود. اعراب بادیه نشین نمی خواستند عادت دیرینه خود را رها کنند و همچنین تقوا و ورع که هدف اصلی اسلام بود را نمی شناختند و از قیود انضباط و انتظام اسلام در رنج بودند به جز بنی هاشم که سنت پایدار دینی در میان آنها وجود داشت.
حرکت نفاق در دوران پیامبر ناشی از وجود شک خفی بود که عامل تحریک کننده حادثه سقیفه هم بود. بعد از رحلت پیامبر بسیاری از قبایل از اسلام برگشتند. به جز مردم مدینه و مکه و قبایل بین آنها و بعضی دیگر که اینان هم انگیزه واحدی نداشتند. دسته ای از حکومت اطاعت نمی کردند و گروهی دیگر پس از مسلمانی مرتد شدند. اشعث بن قیس کندی، رییس قبیله کنده، از گروه مرتدین بود. سقیفه و جریانات بعد از آن نیز نقش بارزی در تشدید حالت تردید و شک در بسیاری از تازه مسلمانان قرار گرفت و همه اینها زمینه های بازگشت به جاهلیت و ظهور قبیله گرایی شد.
در سال یازدهم هجری اشعث پس از خیانت به افراد قبیله اش تسلیم شد و نزد ابوبکر آمد و ابوبکر خواهر او(ام فروه) را به همسری گرفت.اشعث برترین جایگاه را نزد ابوبکر داشت و سه فرزند به نام های محمد، اسحاق و جعده(همسر امام حسن، که ایشان را مسموم کرد)از خواهر ابوبکر داشت.محمد بن اشعث مسلم را در کوفه دستگیر کرد و در جریان شهادت امام حسین(ع) حضور داشت و در روزگار مختار کشته شد. اشعث به گونه ای بود که ابوبکر درحال مرگ در مورد او گفت: “…آرزو داشتم روزی که اشعث را به اسیری پیش من آوردند گردنش را زده بودم. به نظر من هر جا شری ببیند به کمک آن خواهد شتافت.”
تعجیل خلفا در کشور گشایی پیش از رسوخ روح ایمان در افراد، روح قبیله ای را احیا کرد و اسلام آنان، در حد اعمال ظاهری دین بود. فتوحات خارجی تشنجات و دشمنی ها را از داخل به بیرون منتقل کرد و پیروزیها غنیمت و افتخار به همراه داشت، اما از جهت دیگر با توجه به کناره گیری صحابه واقعی پیامبر و علی (ع) و دلمشغولی دیگران به سیاست و جنگ، فرصت آموزش و تربیت دینی را گرفت. تربیت دینی، اعراب را به طور صحیح شامل نشد و خلفا نیز به آن نپرداختند. اسلام از دینی تبلیغی به دینی دولتی تبدیل و تغییر یافت. مسلمانان در این برهه خود را نیازمند به تعمق در مسائل علمی نمی دیدند و به تدریج غرورها و غریزه های جاهلانه که بر اثر تربیت اسلامی فروکش کرده بود، بار دیگر سر به طغیان کشید و در نتیجه و آرام آرام روحیه امت های مستکبر و استعمارگر را به خود گرفتند.
شرکت کنندگان در جنگ ها، طیف وسیعی بودند که یک سر آن مشتاقین به شهادت و سر دیگر آن مرتدین، که به اجبار مسلمان شده بودند. ابوبکر از مرتدین در حد گسترده کمک نمی گرفت ولی آنان را به کار گرفت. در نبرد قادسیه، اشعث با پیشینه ارتداد، در زمره جانشین فرمانده نام برده شده است. در طول خلافت عمر، نقش های مهم و حساس به جز ولایت شام، بر عهده انصار و دیگر صاحبان سابقه ی اسلامی(به جز بنی هاشم) بود و عمر بنیان سابقه اسلامی را به عنوان معیار اصلی ارزش گذاری در نظام اسلامی پایه ریزی کرد. البته با امتیاز بخشی که عمر در تقسیم بیت المال ، بر اساس سبقت در مسلمانی و شرکت در جنگ های مختلف، ایجاد کرد، به تدریج نوعی اشرافیت معنوی ایجاد شد که به اشرافیت مادی تبدیل گردید.
امام علی(ع) درباره دوره عمر تعبیر رسایی دارند:”… پس عمر خلافت اسلامی را در جوی پر خشونت قرار داد، در جوی که گفت وگوها درشت آهنگ و برخوردها خشک و سخت بود و همراه با این همه، لغزیدن و پوزش خواستن بود که همی تکرار می شد، پس زمامدار آن نظام، سوارکاری را ماننده بود که بر اشتری سرکش و فرمان ناپذیر سوار است، چنانکه اگر مهارش را سخت برکشد پرده های بینی شتر را می درد و اگر وانهد، خودسری و سرکشی را پذیرا شده باشد. چنین بود که انبوهه مردم به اشتباه کاری، بدخویی، تلون و درجا زدن گرفتار آمدند، پس من – با سختی و درد تمام – روزگاری دراز، صبوری گزیدم و تاب آوردم….”
خشونتی که امام علی (ع) تعبیر می کند به معنی خشونتی است زاید بر مکتب، یعنی سلیقه شخصی و اعمال نظر شخصی که واکنش آن «تلون» یا چند رنگی و چند چهرگی است. این تلون موجب شد تا اشعث در این روزگار به تدریج موقعیت هایی به دست آورد و همان گونه که بیان شد به سطح فرماندهی گروههایی از سپاه در فتح ایران برسد، گرچه در عالم سیاست در گمنامی بود.
شهر های نظامی همچون کوفه خود مراکز تحول اجتماعی شدند. بیشتر قبایلی که کوفه را تشکیل می دادند کسانی بودند که بعد از وفات پیامبر از اسلام برگشته بودند و منزلت این گروه از مسلمانان اولیه کمتر بود اما ایشان در این نواحی به خصوص در زمان عثمان، کارشان بالا گرفت، قوت گرفتند و ریشه دواندند و آرام آرام کراهت و بی میلی خود را از قریش اعلام کردند.اشعث در تمام مدت حکومت عثمان، استانداری آذربایجان را بر عهده داشت و مقیم آنجا بود. استانداری آذربایجان از جمله مسائلی هست که مردم درباره آن عثمان را سرزنش می کردند. رشد جمعیت کوفه و توسعه شگفت انگیز امپراطوری عمر، همچنین ماهیت نامتجانس مردم کوفه و عدم وجود قبیله ای واحد به عنوان گروه حاکم موجب توجه خاص به آنجا شده بود ، این امر علاوه بر مسأله تقسیم غنایم در آنجا، دو گروه تازه واردین عرب و جریان فارسیان را به سوی کوفه هدایت کرد.
طرح فیء یا صوافی در زمان عثمان باعث تقویت بیشتر موقعیت رهبران قبیله ای کوفه از جمله اشعث، نسبت به مهاجران نخستین بود. از سوی دیگر در زمان عثمان نه تنها رهبران قبیله ای، بلکه حتی رهبران رده، با شدت تمام ظاهر می شوند و بر رأس امور قرار می گیرند. روشن بود که احراز مقامات بالا برای رهبرانی چون اشعث با زمینه ارتدادش، انحراف عمده ای به حساب می آمد و به طور ناگهانی ساخت قدرت را تغییر داد و به جایگزینی این گروه با متقدمین مانند مالک و عدی بن حاتم که مورد توجه ویژه مردم کوفه بودند، منجر شد.
پس از قتل عثمان حضرت علی(ع) اشعث را در حال حرکت به کوفه عزل کرد. وی از این عزل ناراحت شد و با معاویه نامه نگاری کرد. حضرت علی (ع) خلافت را در زمانی عهده دار شد که نامناسب تر از آن عصر برای اجرای عدالت نبود. ایشان سیاستی ویژه و دگرگون ساز داشت که مردم با تغییراتی که در روحیه شان پیدا شده بود تاب و تحمل آن را نداشتند. امام املاکی را که عثمان به بعضی مسلمانان به تیول داده بود پس گرفت و موجودی بیت المال را بین مردم تقسیم کرد و هیچ کس را با دیگری تفاوت نگذاشت. مشکل اصلی امام پس از بیعت، این بود که آثار قتل عثمان را بزداید تا از آن سوء استفاده نشود. اصحاب جمل که از روش امام ناراضی بودند خونخواهی عثمان را بهانه ی شعله ور کردن جنگ جمل کردند و از سوی دیگر قاعدین نیز نقطه های تردید و شک را نسبت به حقانیت امام در میان مردم پاشیدند که البته معاویه به این جو دامن می زد و کسانی چون ابوموسی اشعری و اشعث که به امید مقامی و یا طمع مالی فریفته شده بودند به معاویه یاری رساندند.
امام اولین قدمی که برای تضعیف رهبری اشراف قبیله ای برداشت این بود که تغییرات جدی در ترکیب خارجی گروه های هفت گانه جمعیت کوفه ایجاد کرد. برای نمونه حجر بن عدی جایگزین اشعث شد. در جنگ صفین، اشراف کوفه مانند اشعث، به دلیل مسأله رقابت شام و عراق، در مقابل معاویه که خواهان تصرف عراق بود ایستادند و همراهی آنان با امام برای مذهب ایشان نبود گرچه در هنگام احساس پیروزی به نفع امام، به ایشان خیانت کردند. اموری چند، سرنوشت جنگ صفین را به پذیرش حکمیت کشاند. طولانی شدن جنگ، بی نظمی، خستگی، غنیمت خواهی، گرایش به صلح و نقش نفوذی های سپاه شام در سپاه عراق موجب شد فرصت طلبی و سیاست بازی جای وفاداری و پیوستگی به جمع را بگیرد. در جنگ صفین زمانی که جنگ شدت گرفت اشعث در میان قبیله خود برخواست و در مورد آثار جنگ بر نابودی عرب سخن گفت. معاویه با شنیدن این سخنان خوشحال شد و گفت: “این نظر را فقط خردمندان درک می کنند. اکنون قرآن را بر سر نیزه ها کنید.” البته این پیشنهاد عمروعاص بود. دعوت آتش بس در میان افراد سپاه منتشر شد اخطارها و اصرار امام برای تداوم جنگ سودی نبخشید. اشعث از امام خواست که حکمیت را بپذیرد. معاویه عمروعاص را انتخاب کرد و اشعث و قراء(گروهی که بعدا خوارج را تشکیل دادند) با تهدید و اصرار، ابوموسی که از اعراب یمانی بود را به امام تحمیل کردند و با پیشنهاد عبدالله بن عباس یا مالک اشتر از طرف امام، مخالفت کردند. اشعث گفت: “هرگز نباید در میان ما دو تن از قبیله مضر داوری کنند.”
این، نشان روشنی از گرایش به شدت قبیله ای او در مقابل گرایش اسلامی امام است. انتخاب ابوموسی یکی از حلقه های زنجیر طولانی توطئه، از طرف اشعث بود. در این میان فرماندهان و دیگر خاصان سپاه امام هیچ نقش مثبتی ایفا نکردند و امام با وجود تعداد کم یاران وفادارش، ناچار به پذیرش حکمیت شد. چه اگر سرسختی نشان می داد هم خود و هم یاران اندکش طعمه ی شمشیر این دو گروه می شدند. و اشعث تنها بازمانده عصر عثمان، که منافع او با احیای سنت عثمان ارتباط داشت، لازم دید که امام در جنگ شکست بخورد تا پیروزی عراق، اورا از صحنه خارج نکند.
طه حسین می گوید: ” بعید نیست که اشعث نیرنگ باز و زیرک عراقی ها و عمروعاص نیرنگ باز و زیرک مردم شام، باهم ملاقات و سازشی کرده باشند، به این ترتیب که هر دو سپاه با هم بجنگند. هر گاه سپاه شام غلبه کرد، چه بهتر وگر نه قرآنها بالا برند و میان لشکریان علی (ع) اختلاف بیندازند. ”
اشعث بعد از جنگ با سخنانی که می کرد نشان می داد که رأی خوارج را ندارد او زیرک تر از آن بود که خارجی باشد، برای اینکه خارجی، دین دارد ولی فهم و بصیرت دینی ندارد، در حالی که او در واقع دین ندارد. شاید رساترین بیانی که موضع گیری اشعث را ترسیم می کند، گفتاری از زبان هیثم در پاسخ پرسش معاویه می باشد. معاویه پس از حکمیت می پرسد: “…چه مانعی در کار است که نمی گذارد اشعث پیش ما آمده و از نعمت های موجود استفاده کند. او در پاسخ گفت: اشعث آن چنان خود را گرامی می دارد که در جنگ رأس باشد و در طمع دم”.
ابن ابی الحدید نیز درباره نقش اشعث می گوید: “هر فساد ونابسامانی که در مدت خلافت حضرت علی(ع) اتفاق افتاد و هر پریشانی که صورت گرفت، ریشه ی آن اشعث بن قیس بوده است.”
در جنگ نهروان، امام با سخنانی، گروه هایی از خوارج را جمع کرد. در این جنگ از یاران امام فقط نه تن کشته شدند و از خوارج بیش از ده نفر زنده نماندند.بعد از آن امام فرمان داد که به سمت شام بروند. اشعث در اینجا یکی دیگر از آخرین حلقه های توطئه خود علیه امام را اجرا کرد و گفت:” ای امیر مومنان تیرهایمان تمام شده و شمشیر هایمان کند گشته… بهتر است به شهر برگردیم.” امام در این مدت بهترین یاران خود را از دست داد و با خیانت بسیاری از بزرگان قبایل رو به رو شد و معاویه به حملات خود به نواحی تحت حکومت امام مبادرت ورزید. تا اینکه سه تن از خوارج توطئه قتل امام، معاویه و عمروعاص تدارک می بینند. در این امر هم اشعث دخالت داشت و در شب شهادت ایشان، ابن ملجم در خانه او بود.
دکتر شهیدی بیان می کند: “آنچه مسلم است رئیس قبیله کنده، در توطئه قتل امام شرکت داشته است. اشعث به فاصله کوتاهی پس از شهادت امام مرد.نام خانواده اشعث با خیانت و نفاق آویخته است. محمد پسر او در جریان عاشورا و گرفتن مسلم نقش به سزایی داشت. دختر او جعده، همسر امام حسن(ع)، به اغوای معاویه، که به او وعده همسری یزید را داده بود، امام را مسموم کرد.”
نتیجه
دوران حکومت سه خلیفه اول به خصوص عثمان، به علت عدم تداوم حکومت سیاسی پیامبر، دوره احیای تدریجی بسیاری از ویژگی های جاهلیت قبل از اسلام بود. این فرهنگ آن چنان ریشه دار بود که جز یک روند زمانی تحت هدایت کسی چون پیامبر(ص)، تغییر پذیر نبود. حضرت علی(ع) پس از خلافت ناچار برای مقابله با معاویه بر حمایت کوفیان تأکید کرد و بر خلاف اعلام سیاست دگرگون ساز، به سرعت نمی توانست نظام سیاسی،اجتماعی و اسلامی خالص را برقرار کند. امام رهبران قبیله ای را کنار گذاشت و رهبران اسلامی را جایگزین کرد. این امر واکنش رهبران قبیله ای را به دنبال داشت. آنان از جهتی در رقابت شامی و عراقی می بایست در کنار قبیله خود در عراق بمانند و از سوی دیگر به امام علاقه مند نبودند. امام نیز با این واقعیت رو به رو بود و سعی در جذب آن ها برای به کار گیری نیروی افراد قبیله شان داشت. یکی از موجبات ناکامی امام حضور چنین رهبرانی بود که اشعث نمونه ای از آنهاست. خودداری امام از جلب رضایت مالی رهبران، موجب شد تا معاویه با تطمیع آنان، از این زمینه بهره برداری کند.
پایان
واقعا که رویارویی و مواجهه ی امیرالمؤمنین با عواملی که اشاره کردید خود یک جهاد بزرگ و جان فرسا بوده است. دست مریزاد خانم کارگر، مأجور باشید
مقاله بسیار جالبی بود و شاید این مطالب را برای اولین بار می شنیدم دست مری اد