چکیده
این مقاله پاسخی است به این سوال که آیا در برقراری عدالت و تلاش برای اصلاح وضعیت نامطلوب جامعه، نقد و انتقاد جایگاه و اهمیتی دارد؟ و در صورت اهمیت داشتن، در این راستا موضوع نقد و انتقاد چه باید باشد و شیوه های نقد سازنده چیست؟ در ارائه ی این پاسخ، از شیوه های نقادانه ی امام رضا (ع) -به عنوان یکی از بزرگ پیشوایان عدل و عدالت – و همینطور موضوعات شایسته ی نقد و انتقاد در نظرگاه ایشان در برخورد با بی عدالتی های دستگاه حکومت نمونه هایی ذکر شده است؛ امام رضا (ع) از یک سو باتوجه به شناخت و بینشی که از ریشه ها و عوامل ظلم و بی عدالتی در جامعه داشتند، حاکمیت وقت را مسبب بی عدالتی در جامعه می دانستند و چون امکان جنگ و رویایی نداشتند، برای همین – به جهت روشنگری و آگاهی بخشی مردم- حاکمیت را به شیوه های مختلف گفتاری و رفتاری به ورطه ی نقد و انتقاد کشاندند.
کلید وازگان: نقد، عدالت، امام رضا(ع)
تعریف نقد
در زبان عربی این واژه دارای معانی گوناگونی است؛ از جمله، تشخیص بین درهمها، خیره نگریستن به چیزی و چشم برنداشتن از آن بیآنکه کسی متوجّه شود، داد و ستد درهم، جداسازی درهمها و بیرون کردن معیوبها از سالمها، حاضر و موجود در مقابل نسیه، انگشت زدن به شیء (ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۳، ص. ۴۲۵).
شهید مطهّری در تعریف و تفسیر نقد و انتقاد مینویسد: «قوّه نقّادی و انتقاد
کردن به معنای عیب گرفتن نیست. معنای انتقاد، یک شیء را در محک قرار دادن و به وسیله ی محک زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص دادن است. (مطهری، مرتضی ، اسلام و مقتضیات زمان، ج. ۱،ص. ۲۸۵)
واژه دیگری که ریشه مشترک با واژه «نقد» دارد و در کنار نقد و گاهی به جای آن به کار میرود، «انتقاد» است. انتقاد مصدر باب افتعال است و در کُتُب لغت عربی معنای جداگانهای برای آن ذکر نشده است و در حقیقت، به عملیّات نقد کردن، «انتقاد» گفته میشود. (ابنمنظور، همان، ج۳،ص. ۴۲۵).
تعریف عدالت
عدالت در لغت به معنای دادکردن، دادگر بودن، انصاف داشتن، دادگری. (معین، محمد، فرهنگ فارسی معین ، ج ۲، ص. ۲۲۷۹) در تفسیر نمونه ذیل آیه ۹۰ نحل آمده: « عدل به معنای واقعی کلمه آن است که هر چیزی در جای خود باشد؛ یعنی دادن حق هر صاحب حق».(مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ص. ۳۶۶) مقصود اصلی در این مقاله «عدالت اجتماعی» است به گونه ای که بر محور تحقق عدالت در جامعه به ویژه بر دو یخش حاکمیت و اقتصاد تاکید می ورزد.
جایگاه نقد در عدالت
عدالت همان قانون عامی است که نظام آفرینش براساس آن حرکت میکند. تحقق عدالت و استقرار عدل، خواست دائمی انسان در تمام فرهنگ ها و دوره های تاریخی بوده و هست و درحکم یکی از مطلوب های زندگی بشر به شمار می آید و در روند حرکت تکاملی وی، ناگزیر از رعایت عدالت است؛ برای همین یکی از مهم ترین دغدغه های بشر و از جمله مفاهیم بنیادین و محوری همه فیلسوفان و اندیشمندان به ویژه در عرصه سیاست می باشد. برای برقراری عدالت و افتادن در مسیر عدالت خواهی، اولین قدم، نقد ظالمان و انتقاد از اوضاع و شرایط نابسامان پدیده آمده از ظلم و ستم است؛ دغدغه ی انتقاد در جامعه، حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است. (اسلامی، سید حسن؛ اخلاق نقد، ص. ۱۱۶ – ۱۱۷) انتقاد از بی عدالتی ها، تلاشی برای بازپس گیری حقوق از دست رفته ی صاحبان حق است. انتقاد سازنده و مثمر ثمر، انگیزه ی آن، شناسایی حق و رسیدن به آن است. هدف این نوع انتقادات رسیدن به کمال مطلوب است؛ چرا که هرگونه افراط و تفریط در زندگی (فردی و اجتماعی) انسان، پیامدهای ناگوار و چه بسا سقوط را در پی دارد. در آموزه های دینی، به مقوله ی نقد و نقدپذیری، اهمیت فراوان داده شده است: واژه های؛ نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، هر یک به گونه ای، اهمیت و جایگاه نقد را بیان می کنند. در این باره امام رضا (ع) می فرمایند: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و اگر نه، فاسقان، بر شما سلطه خواهند یافت و آن گاه، هر چند نیکوکردارتان دعا کند، به اجابت نخواهد رسید.» ( عاملی، حر، وسائل الشیعه، ج. ۱۱، ص. ۳۹۴) جامعه بدون نقد، جامعه ای است که خودکامه گان و حاکمان ناعادل، مجال رواج ظلم و ستم پیدا می کنند و در سایه ی نبودن منتقدان کارامد و عدالت خواه، تمام اقدامات خود را درست و عادلانه توجیه می کنند. بنابراین نقد و انتقاد، هم زمینه ساز عدالت است و هم نقش بازدارندگی در رواج هر چه بیشتر و گسترده تر شدن ظلم و بیعدالتی در جامعه دارد؛ چرا که سودای استثمار و زیر پاگذاشتن حقوق دیگران را در ذهن مفسدان و ظالمان از بین می برد.به دیگر سخن مؤثرترین عامل برای کنترل قدرت حاکمان، و جلوگیری از ظلم و فساد حاکمان است.
شیوه های نقادانه ی امام رضا(ع)
شیوه ی مبارزاتی سیاسی و عدالت خواهانه ی هر یک از ائمه(ع) با نظام طاغوت و دستگاه ظالم وقت خود – به دلیل شرایط و اقتضائات زمانه- تفاوت داشته است، به طوری که گاهی شیوهها و راهبردهای فرهنگی موضوعیت بیشتری داشته و گاهی نیز وجه علمی، فکری و تمدنی مشخصتر بوده است . اما آنچه در همه ی شیوه های مبارزاتی بارز و جلوه گر است استفاده از عنصر و روش نقد و انتقاد از قدرت، در تمام این شیوه ها است . نقد و انتقاد به هر شیوه ای صورت گیرد، گونه ای پیکار سیاسی است که به منظور تأثیرگذاری بر قدرت انجام می گیرد. (موریس دورژه، بایسته های جامعه شناسی سیاسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، ص. ۲۲۵).
برای این که نقد و انتقاد به نتیجه برسد و بتواند مسیر اصلاحی و سازنده را بپیماید، ایجاب می کند ابتدا عامل یا عاملان اصلی بی عدالتی در جامعه شناسایی شوند و سپس شیوه های متناسب نقد وانتقاد با آن به کار گرفته شود؛امام رضا(ع) نیز که میراث بر و میزاث دار پدران خود در بحث عدالت است و سیره و مشی ایشان آگاهی بخشی به مردم برای تبیین مسائل اصیل اسلامی، ایجاد روحیه مقاومت در مقابل ظلم و ترویج بینش عدالت طلبی در سطح جامعه بود، شیوه ی نقد و انتقاد را به عنوان اساسی ترین مولفه ابزار مهم عدالت خواهی خویش انتخاب کردند؛ ایشان با درایت و زیرکی که نسبت به جامعه داشتند حاکم وقت مامون را عامل انحرافات جامعه و عوام فریبی می دانستندو تمام همت خود را در جهت نقد و انتقاد از شخص حاکمیت وقت و حکومت وی به منظور اصلاح و برقراری عدالت گذاشتند ؛ سیاست ولیعهدی مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود، اما آن سوی دیگرِ این صحنه نبرد، امام رضا(ع) است؛ ایشان بعد از ولایتعهدی در عین حال که رسما در هـیچ مـسئلۀ حکومتی دخالت نمی کردند، امـا دز راستای اهداف عدالت خواهانه ی خویش، بـسیاری از انحراف ها و اشکال ها را بـدون هــیچ مـلاحظـه ای بیان می کـردند و یکی از عواملی که مأمون تصمیم به شهادت امام رضا(ع) گرفت، همین انتقادهـای امـام از وی بـود. (حسینی، سید محمد مهدی , درخشه، جلال – سیره سیاسی امام رضا علیه السلام در برخورد با حکومت جور فرهنگ رضوی، شماره ۱ ) شیوه های منتقدانه ی ایشان به دو صورت گفتاری و رفتاری نمود داشت. نمونه هایی از انتقادات امام رضا (ع) نسبت به دستگاه حکومت به شرح ذیل است:
الف- هنگامی که مامون از مدینه امام (ع) را به خراسان فرا خواند، در راستای انتقاد از دعوت مامون – که نقشه ای سیاسی در جهت فریب مردم و مشروعیت بخشیدن به حکومت خود و همچنین زیر نظر داشتن امام بود- آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایی خود پر کرد، به طوری که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مأمون با نیت سوء، حضرت را از وطن خود دور می کند. امام(ع) بدبینی خود به مأمون را با هر زبانِ ممکن به همه گوش ها رساند. در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده اش هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می داد، با گفتار و رفتار، با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید طبق انتظار مأمون نسبت به او خوش بین و نسبت به امام به خاطر پذیرشِ پیشنهاد او بدبین می شدند، در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مأمون که امام عزیزشان را اینطور ظالمانه از آنان جدا می کرد و به قتلگاه می برد لبریز شد.( کاظمینی، میرزا محمد، نگین ایران، پژوهش های علمی درباره امام علی بن موسی الرضا، ص. ۱۸۱)
ب-امام رضا(ع) در همان ابتدای هجرت خود، قبل از رسیدن به مقصد در نیشابور پرده از سناریوی سیاسی مأمون برداشت؛ وقتی در میان خیل جمعیتی که به استقبال آمده بودند حدیث سلسه الذهب از زبان گهربار امام صادر شد: («کلمۀ توحید(لااله الا الله) دژ من است؛ هر کس در آن داخل شود از عذاب من ایمن خواهد بود،) حضرت پس از نقل حدیث، سر از داخل سایبان بیرون آورده فرمود: بشرطها و انا من شروطها: اظهار این کلمه در صورتی مفید است که شرایط آن انجام شود یکی از شرایط آن من هستم.) (خسروی، موسی، زندگانی امام هشتم، نشر سعدی، ص. ۹۷ ) امام(ع) با مشروط کردن توحید به امامت، به فرهیختگان همۀ اعصار اعلام کرد که مأمون با شیطنت و حیله، امامت را مورد هدف خود قرار داده است و این حقیقت زمانی مشخص شد که اجبار پذیرفتن پیشنهاد ولایتعهدی بر دوش امام نهاده شد.
ج- وقتی امام به مرو رسید مأمون او را با احترام تمام فرود آورد و چند روز بعد اعلام کرد که قصد دارد خلافت را به علویان دهد و امام را بر آن مسند بنشاند، اما امام نپذیرفت و چون مامون ولایت عهدی را به او پیشنهاد کرد باز هم خودداری کرد حضرت در ابتدا با نپـذیرفتن اصـرار مـأمون برای قبول ولایتعهدی، به طور ضمنی به نامشروع بودن شخص و حکومت او اشاره می کننـد؛ آنجا که حضرت به وی می فرمایند: «اگر حکومت حق توست، نمی تـوانی به کس دیگر ببخشی و اگر متعلق به تو نیست، شایستگی بخشـش آن را نـداری» (مجلسی، بحار الانوار ۱۴۰۳ ،ج. ۴۹، ص. ۱۲۹ ) و پس از تظاهر مأمون به مدح ایشان و اصرار مکرر بر پذیرش ولایت عهدی، باز هم از آن امتناع نموده، در برابر اتهام خلیفه نسبت به او در مورد ادعای زهد امام فرمود: «مقصود تو از این پیشنهاد اینست که مردم بگویند علی بن موسی به دنیا زاهد و بی اعتنا نیست، بلکه دنیا به او بی میل شده است، آیا نمی بینید چگونه به طمع خلافت ولایت عهدی را پذیرفت ». ( کمپانی، فضل الله، حضرت رضا ، تهران: انتشارات مفید، چاپ پنجم، ،۱۳۷۲. ص. ۱۰۱) بدین صورت، امام (ع)، به طور شفاف هدف مأمون را بدبین کردن مردم نسبت به ایشان عنوان می کند و بدون هیچ خشونت کلامی، حکومت غاصبانۀ مأمون را زیر سؤال برده، مورد انتقاد قرار می دهند، اما سرانجام به اصرار مامون و به آن شرط که از او نخواهند تا امر و نهی و عزل و نصب و قضاوت کند و فتوا دهد آن منصب را پذیرفت. ( سلمان نزاد مرتضی، سرپرست علمی: پاکتچی، احمد، ابعاد شخصیت و زندگی حضرت امام رضا (ع)، ص. ۲۲) و این شرط و شروط ها از سوی امام در حقیقت اقدامی منتقدانه به حکومت مامون و عدم مشروعیت آن بود.
د- زمانی که امام در خراسان بودند، یکی از اصنافی که به ملاقات امام آمدند، صوفیه بودند و انتقادی نسبت به امام داشتند؛ گروهى از صوفیان و پشمینه پوشان به حضرت رضا(ع) عرض کردند: مأمون این مقام را به شما داده است، زیرا شما شایستهترین مردم به این مقام هستى، اما لازم است که لباس پشمینه پوشى و لباسى که شایسته شما است، در بر کنید در صورتى که این لباسها مناسب شما نمىباشد، امام (ع) فرمود: واى بر شما مردم از امام لباس پشمینه و زهد فروشی نمی خواهند، بلکه امام باید عادل باشد و راست بگوید و به وعدهها وفاء کند خداوند فرمود: «مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ،» (سوره اعراف آیه ۳۲ )، یوسف (ع) پارچه هاى بافته شده با طلا را در بر مى کرد، و بر پشتى هاى آل فرعون تکیه مى نمود (مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار،ج.۱، ص. ۶۰۱) و امام در پاسخ صوفیه به وظایف حاکم اشاره میکند و کلام حضرت حول این محور است که مردم از حاکمان چه انتظاری دارند؟ باز حضرت در حدیث دیگری همین معنا را بیان میکنند: « کسی که با مردم رفتاری دارد و بر ایشان حکومت دارد و ظلم نمی کند؛ و با مردم تکلم میکند و دروغ نمی گوید؛ وعده به مردم میدهد و خلف وعده نمی کند، چنین شخصی مروت او کامل و عدالتش ظاهر است و اخوت و خیر خواهی او واجب میباشد و غیبت کردن او حرام است.» (وسائل الشیعه،عاملی، حر، ج . ۲۷ ص . ۳۹۶) امام سه ویژگی برای حاکمان اسلامی میشمارند : صداقت؛ عدالت، وفای به عهد. و لذا مردم از امام و حاکم خرقه پشمینه و زهد تصنعی نمی خواهند، بلکه عمل میخواهند و نیاز مردم خرقه بر تن کردن حاکم نیست، بلکه عدالت و وفای به عهد و صداقت است .
در این حدیث، امام رضا(ع) بیان می کنند که بین امامت و عدالت رابطه تنگاتنگی وجود دارد و امام باید عادل باشد چرا که امام غیر عادل نمی تواند و روا نیست در منصب امامت قرار گیرد و حضرت رضا(ع) با قرآن به این موضوع استشهاد و استناد می کنند: “امامت عهد خداوند است و پیمان خداوند به ستمکاران نمی رسد” (سوره بقره: آیه. ۱۲۴) و معنای آیه این است که پیمان خداوند به افراد عادل می رسد و حق امامت و رهبری را تنها انسان عادل برخوردار است. و این حدیث روشن ترین سخن منتقدانه در رد صلاحیت مامون برای رهبری بود و امام با این بیان، از جایگاه مامون در سمت حاکم انتقاد و آن را زیر سوال می برد.
ه- یاسر، خادم امام رضا(ع) میگوید: روزی ما خدمتش نشسته بودیم که ناگهان در خانه را زدند و مأمون با طوماری وارد شد. خم شد، صورت امام(ع) را بوسید و بر پشتی روبروی حضرت تکیه داد و شروع کرد به خواندن آن طومار که از پیروزی در بخشی از کابل خبر میداد.
امام رضا(ع) فرمود:« آیا یکی از سرزمینهای شرک را فتح کردهای که این همه خوشحالی؟! مأمون گفت: « مگر این فتح، سرور و خوشحالی ندارد؟!» امام فرصت را غنیمت شمرد و لب به موعظه و نصیحت مامون گشود و فرمود:« ای مأمون! از خدا بترس و تقوای الهی را در مورد امّت رسولش حضرت محمد (ص) پیشه کن.
در مورد امر خلافت مراقب باش! ای مأمون؛ تو امور زندگی مسلمانها را ضایع و تباه کردهای و کارها را به دیگران واگذار نمودهای. آنها هم بین مردم احکام غیرالهی جاری میکنند و تو بیخبر از همه جا در این شهر دور از پایتخت نشسته و مدینه و مکه را رها کردهای!
ای مأمون! در دوران حکومت تو چه ظلمها که بر مهاجر و انصار وارد میشود و کارگزاران تو در مورد آنها هیچ ملاحظهای ندارند. در گوشه و کنار مملکت تو، مظلومانی هستند که سالیان درازی است که در رنج و تعباند و از تهیّه حدّاقل زندگی و معیشت خود عاجز، و هیچکس را که دستی از آنها بگیرد و شکایت آنها را بشنود ندارند و دستشان از تو کوتاه است.
ای مأمون تقوای الهی را در مورد امور مسلمانها رعایت کن و به مکه و مدینه برگرد. مگر نمیدانی که خلیفهی مسلمین همانند عمود وسط خیمه است که دست همه باید به او برسد؟»
مأمون گفت: «ای آقای من! یعنی می گویی من چه کنم؟»
امام فرمود:« از این شهرهای دور خارج شو و به جایگاه پدران و اجدادت برو و امور مسلمانها را به شخصه نظاره کن و به دیگران واگذار مکن که خداوند از تو در اینباره سؤال خواهد فرمود.» (مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳، ج. ۴۹، ص. ۱۶۴)
امام در اینجا زبان به انتقاد از شیوه ی حکومت داری مامون گشودند و بیعدالتی های اجتماعی را محصول ستم حکومت دانستند.
منابع
۱- قران مجید
۲- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، ترجمهی موسی خسروی (و دیگران)، تهران: اسلامیه۱۳۶۰٫
۳- کاظمینی، میرزا محمد، نگین ایران، پزوهش های علمی درباره امام علی بن موسی الرضا، قم: صحیفه خرد با همکاری بنیاد فرهنگی ریحانه الرسول یزد، چاپ اول، ۱۳۸۹.
۴- دورژه، موریس ، ترجمه قاضی، ابوالفضل، بایسته های جامعه شناسی سیاسی، تهران: دادگستر، ۱۳۷۸٫
۵- معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، تهران: مؤسسه امیرکبیر، ۱۳۶۲هـ.ش.
۶- مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتاب الاسلامیه.
۷- ابن منظور؛ محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار بیروت، ۱۳۷۵.
۸- اسلامی، سید حسن؛ اخلاق نقد، تهران: نشرمعارف، ۱۳۹۱.
۹- سلمان نزاد مرتضی، سرپرست علمی: پاکتچی، احمد،ابعاد شخصیت و زندگی حضرت امام رضا (ع)، تهران: نشر دانشگاه امام صادق ( ع )، چاپ دوم ۱۳۹۳.
۱۰- مطهری، مرتضی ، اسلام و مقتضیات زمان، تهران: نشر صدرا. ۱۳۶۲٫
۱۱- کمپانی، فضل الله، حضرت رضا( ع)، تهران: انتشارات مفید، چاپ پنجم، ،۱۳۷۲.
۱۲- وسائل الشیعه،عاملی، شیخ حر، نشرآل البیت،۱۴۱۴.
۱۳- حسینی، سید محمد مهدی , درخشه، جلال – سیره سیاسی امام رضا علیه السلام در برخورد با حکومت جور، فرهنگ رضوی، شماره ۱٫
۱۴- خسروی، موسی، زندگانی امام هشتم، نشر سعدی.
۱۵- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
یک نظر بگذارید