نویسنده: سیدابوالقاسم آقایی میبدی، کارشناسي ارشد مدیریت دولتی، (پژوهشگر مجموعه فرهنگی امام جعفر صادق«ع» میبد)
ارسال شده در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۹۹
کتابشناسی اثر
کتاب “زینب (س) فریاد فرمند” نوشته ی آنتوان بارا(نویسنده مسیحی سوری تبار و ساکن کویت) با ترجمه ی غلامحسین انصاری؛ در ۴۴۳ صفحه اولین بار توسط شرکت چاپ و نشر بین الملل در زمستان ۱۳۹۳ به تعداد ۳۰۰۰ نسخه با جلد گالینگور چاپ و منتشر گردیده است.
“شخصیت عظیم حضرت زینب (س) از موضوعات بر جای مانده ای است که تاکنون توسط نویسندگان بسیاری به آن پرداخته شده است ولی هنوز موضوعی فریبنده و پر جاذبه برای اندیشه ورانی است که دلبستۀ اندیشه مذهبی و تاریخ آن هستند. از آثاری که در سال های اخیر چشمگیر بوده است کتاب «زینب فریاد فرمند» ترجمه اثری از دکتر آنتوان بارا نویسنده مسیحی است که متن عربی آن اثری فاخر و منثور در ادبیات عربی به حساب می آید که متن اصلی آن، پیشتر توسط شرکت چاپ و نشر بین الملل به چاپ رسیده است و در حال حاضر آقای غلامحسین انصاری آن را به فارسی برگردان نموده اند.
به گفته خود آقای آنتون بارا ایشان بیش از ۲۵ سال از عمر خود را به صورت تدریجی صرف تالیف کتاب “زینب صرخه أکملت مسیره” کرده است ودر واقع به نوعی این کتاب حاصل و ثمره عمر ایشان محسوب می شود.”(پایگاه اینترنتی عماد کتاب)
مترجم کتاب در بخش پیش گفتار (ص۷) نظر و برداشت خود را از کتاب و از نویسنده ی آن اینگونه ابراز کرده است :
” به نام آفریدگار زیبایی ها که زیباست و دوستدار زیبایی؛ پروردگار مهربان، غرایزی در وجود انسات به ودیعت نهاده است، انسان به اقتضای ذات و سرشتش، زیبایی را دوست دارد و از دیدن آن لذت می برد….
نویسنده هوشمند و خوش ذوق این کتاب نیز، فصلی از آن را به نگاه زیبای عقیلۀ بنی هاشم به شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفای او اختصاص داده، و صحنه های شگفت آور شهامت ها، شکیبایی ها و متانت و مدیریت بی نظیر بانوی قهرمان کربلا، در کاروان اسیران خانوادۀ پیامبر(ص) را به تصویر کشیده است. مؤلف ارجمند جناب دکتر آنتون بارا، که از مسیحیان دوستدار خاندان نبوت است،کتاب دیگر ایشان «الحسین فی الفکر المسیحی» که این بنده در سال ۱۳۸۷، افتخار ترجمۀ آن را داشتم و همان سال با نام «حسین در اندیشه مسیحیت) به چاپ رسید.
استاد بارا با بینش یک مسیحی مؤمن و در عین حال علاقه مند به حسین و زینب(س) به رویدادها می نگرد و این بزرگواران را با مسیح و مریم که درود خدا بر آنان باد، مقایسه می کند. در این مقایسه های خردمندانه چیزی مغایر با آموزه ها و باورهای اسلامی وجود ندارد، جز در داستان بر دار آویخته شدن عیسی(ع) که بنده نظر اسلام را در پانوشت یادآور شده ام. ”
آنتون بارا درباره عظمت جایگاه حضرت زینب(س) در مقدمه کتاب(ص۱۵) می گوید:
” من در طول بیست و پنج سالی که به بررسی و مطالعۀ زندگی این بانوی ارجمند اشتغال داشته ام، در تمام دوران زندگی او و همۀ اَعمال و رفتارش، جز سعی و تلاش برای استقرار حق و عدالت ندیده ام. همه رفتارها و موضع گیرهای بانو زینب(س) از دوران کودکی تا پایان عمر، چه در سطح خانواده و چه در مبارزات عقیدتی و اجتماعی، همه و همه نمونه هایی برجسته از ایثار و فداکاری است. از خودم می پرسم: چرا نگارش این کتاب این همه به طول انجامید؟ آن گاه به خودم جواب می دهم: بررسی همۀ ابعاد شخصیت زینب(س) و احاطه به همۀ موضع گیری ها و نقش سازندۀ او در حرکت انقلابی برادرش، از توانایی های من بیشتر است.
سیرت و راه و رسم زیبا و عِطرآمیز این بانوی بزرگ چنان گسترده و بی نهایت، و انوار وجودش چنان تابان و درخشنده است که هر پژوهشگر در بررسی شخصیت والای او احساس عجز و ناتوانی می کند….
برای نوشتن این کتاب از پروردگار مهربان می خواهم که به لطف و عنایتش، و به برکت وجود کسی که شرح زندگی او را می نگارم، مرا در به انجام رسیدن آن یاری دهد. چرا که حماسۀ کربلا رسالتی است علوی برای بر پا نمودن بنیان های حق و برچیدن بساط ظلم و ستم در همۀ زمان ها و مکان ها، و کارها و موضع گیرهای حضرت زینب(س) در آن حماسه و بعد از آن، انجام تکلیف و وظیفۀ الهی او بود. اسلام آغازش محمدی و استمرارش حسینی است، و حماسۀ کربلا آغازش حسینی و پایانش زینبی است. ”
نگاهی به فصول مختلف کتاب
آنتوان بارا، کتاب را در شش فصل با عناوین «آماج مصائب»، «عروس شهادت»، «بانوی قهرمان کربلا»، «فریادی که انقلابی را کامل کرد»، «بانوی مقدس»، «حماسه پیروزی» تدوین کرده است.
نویسنده در فصل اول کتاب ذیل عنوان آماج مصائب، به موارد زیر پرداخته است:
” دعاها و نیایش های زینب(س)
زینب(س) به عبادت پروردگار و خشوع و فروتنی در پیشگاه او معروف بود. شب ها را به استغفار و نیایش می گذرانید. او در مکتب پدرش امیرمؤمنان تربیتی الهی یافته بود، و در شکوه و ابهت، سخنوری و قدرت بیان و منظم بودن اندیشه، سرآمد همگنان به شمار می رفت. از دوران نوجوانی تا زمان حضور سبزش در کربلا و تا پایان زندگی، همواره مظهر عفاف و پاکدامنی، مکارم اخلاق و منش های نیکو محسوب می شد.
همزاد با مصیبت
زینب(س) دو روز بعد از ولادت با عقل باطنی خود دریافت که جدش مصطفی(ص) او را در آغوش گرفت و گریست و در جواب فاطمه(س) که علت گریه او را پرسید فرمود: «دخترم فاطمه، این دختر به بلاها و مصیبت هایی سخت و سنگین دچار خواهد شد و ای پارۀ تن و نور چشمم، هر که بر او و بر مصیبت هایش بگرید، ثواب او به اندازۀ کسی است که بر برادرانش گریه کند.»
مادر مصیبت ها
… اندوهی بی پایان قلب زینب(س) را تحت فشار قرار داده بود، همچنان چهرهاش را در میان دست هایش پنهان می کرد، گویی نگران بود که غم هایی که از دوران کودکی اش تا به امروز او را احاطه کرده اند، از درون وجودش به بیرون سرایت نماید. غم از دست دادن جدّ مهربانش پیامبر(ص) و پس از آن با فاصله ای اندک، در گذشت مادر فداکارش فاطمه(س) و از آن به بعد خانوادۀ علی(ع) خود را برای مصیبت هایی سنگین تر آماده می کرد. فقدان فاطمه(س) یکی از ستون ها و پناهگاه های زندگی زینب را نابود ساخت. فاطمه ای که در زندگی کوتاهش شاهد رویدادهایی بس ناگوار بود، رویداهایی چون شکسته شدن پهلو، سقط جنین، محرومیت از ارث، و غصب حق شرعی همسرش علی(ع) در جانشینی رسول خدا(ص).”
نویسنده در فصل دوم کتاب-عروس شهادت- ذیل عنوان های زیر، موضوع را بررسی کرده است:
” خاتون لحظه ها
یکی از ویژگی های زینب(س) موضع گیری های شجاعانه و قوت استدلال او در همۀ رویدادها و شرایط گوناگون بود. او هیچگاه از مقابله و رویارویی منطقی با دشمنان حقیقت کوتاه نمی آمد. زینب(س) همچنین این رفتار هوشمندانه را برای ابراز محبت عمیق خویش به برادر و نشان دادن اخلاق نبوی و تربیت شکوهمند قرآنی خویش نیز، به جهانیان عرضه نمود: برادر! مبادا از به قتل رسیدن پسران من دلتنگ شوی، من به کشته شدن آن ها در رکاب تو افتخار می کنم، شوهرم عبدالله نیز در این افتخار با من شریک است، چرا که او فرزندانش را برای یاری دادن به شما فرستاد و از فرجام و عاقبت کار آنان به خوبی آگاه بود.
جایگاهی هراس انگیز
سرانجام دشوارترین مرحلۀ زندگی زینب(س) فرا رسید، و آن وقتی بود که متوجه شد همۀ اصحاب و مردان اهل بیت امام(ع) به شهادت رسیده و جسدهای شان بر روی خاک کربلا افتاده، و جز برادرش حسین و برادرزادۀ بیمارش سجاد(ع) کسی باقی نمانده است. دست های بریده چشم های فروبسته، سینه های در هم شکسته و پاهای قطع شده چیزی مشاهده نکرد.
امام(ع) با چشمانی اشکبار به زینب(س) فرمود: خواهرم پیراهنی کهنه برای من بیاور تا زیر لباس هایم بپوشم، تا بعد از شهادت برهنه نمانم، زیرا من کشته ای هستم که لباس هایم را نیز به تاراج می برند.
فردای ناشناخته
شب آرام گرفته، مردان شهید شده اند و بانوان پرده نشین سرگشته و حیران اند. صحنه ای است فاجعه آمیز، مردانی بر روی خاک آرام گرفته اند، شهیدانی نوجوان که از هراس به صورت بر زمین افتاده اند و بدن هایشان با سُم ستوران درهم شکسته است. و پیکرهای آغشته به خونشان، هنوز دفن نشده است، حامیان به شهادت رسیده اند و بانوان بیت نبوت پناه و پشتیبانی ندارند. در این فضای تاریک و آکنده از ستم و آزار، زینب(س) حرکت الهی خویش را آغاز کرد. او می دانست که زمان ایفای نقش وی به پایان نرسیده و از امشب به بعد انبوهی از مشکلات جانفرسا در انتظار او خواهند بود.
بنابر روایات، زینب(س) در آن شب از کُم شدن دو پسر بچه از دودمان علی(ع) باخبر شد، بسیار ناراحت گردید و شخصاً به جست وجوی آن ها پرداخت بعد از جست وجو طولانی آنها را یافت که دست در گردن یکدیگر انداخته و به خواب رفته اند، می خواست آنان را بیدار کند ولی متوجه شد از شدت ترس و تشنگی جان باخته اند.”
نویسنده ی کتاب، در ادامه، عنوان بانوی قهرمان کربلا را برای فصل سوم کتاب برگزیده است و در بخش های: به کاروان اسیران، سخنرانی بُهت انگیز، چه زیبا دید، دیدگاه خود را توضیح داده است :
” کاروان اسیران
با سر زدن آفتاب روز یازدهم محرم، روز محنت بار دیگری برای خانواده حسین(ع) آغاز گردید. زینب(س) با تمام توانش می کوشید که این روز برای زنان داغدار و یتیمان خسته و بیماری که به او سپرده شده اند، روز رنج و ذلت نباشد.
زینب(س) به طرف عمربن سعد رفت و به او فرمود: خداوند در دنیا و آخرت رویت را سیاه کند ای عمرابن سعد، به این مردان امر می کنی ما را بر شتران سوار کنند؟ آیا ما امانت های رسول خدا(ص) نیستیم؟ به آنان بگو از اینجا دور شوند، خودمان به کمک همدیگر سوار می شویم. ابن سعد فرمان عقیله(ع) را اطاعت کرد و دستور داد سپاهیانش از آنجا دور شوند. سپس، زینب و ام کلثوم جلو آمدند، زنان را یک به یک به نام هایشان صدا زدند و بر شتران سوار کردند.
خطبه بُهت انگیز
پس از ورود کاروان به داخل کوفه، مردم برای تماشای اسرا گرد آمدند، و برخی از آنان قدری نان و خرما به یتیمان اهل بیت دادند. پس زینب(س) با صدای بلند فرمود: ای مردم کوفه، صدقه بر ما (اهل بیت پیامبر(ص) ) حرام است. آن گاه نان و خرمایی را که در دست یا دهان کودکان بود بر گرفت و بر زمین افکند.
بعد از وارد شدن زینب(س) در مجلس یزید، جمعیت انبوهی که در آنجا گرد آمده بودند اشاره کرد. چنان ساکت شدند که گویی پرنده ای بر سرشان نشسته است، نفس هایشان بند آمد و زنگ ها از صدا افتاد. پس با اطمینانی نبوی و شجاعتی حیدری، بعد از حمد و ستایش پروردگار و درود فرستادن بر رسول او، به آنان فرمود:
ای اهل کوفه، ای مردمان فریبکار و خیانت پیشه، هرگز گریه تان را سکون و ناله تان را سکوت مباد، مَثَل شما مَثَل آن زنی است که رشته اش را محکم می تابید و باز می گشود… آیا در میان شما منش و خصلتی جز لاف زدن، خودپسندی، دشمنی کردن، دروغگویی، چون کنیزان تملق گفتن و مانند دشمنان سخن چینی کردن وجود دارد؟… آیا برای برادرم می گریید؟ آری، به خدا سوگند گریه کنید که سزاوار گریستن هستید. پس بسیار بگریید و کم بخندید، که به عاری بزرگ و ننگی عظیم مبتلا شده اید که آن را هرگز نمی توانید از خود بشویید، چگونه می توانید ننگ کشتن کسی را از خود بشویید که نوه خاتم پیامبران، سید جوانان اهل بهشت …
چه زیبا دید
«من جز زیبایی ندیدم» این جمله ای است که زینب(س) در پاسخ به ابن زیاد فرمود. توضیح اینکه: ابن زیاد هنگام ورود اسیران به کاخ فرمانداری کوفه، و قرار دادن سر مبارک حسین(ع) در جلو چشمان زنان و کودکان اهل بیت، پس از مشاهدۀ بانو زینب(س) نام او را پرسید. گفتند: دختر علی(ع) است، پس رو به او کرد و گفت: خدای را سپاس که رسوایتان کرد و ادعایتان را تکذیب نمود. زینب(س) در جواب او فرمود: فقط فاسق رسوا می شود و گفتۀ فاجر تکذیب می گردد، و او غیر از ماست. ابن زیاد با لحنی شماتت آمیز پرسید: کار خدا را با برادرت و خانوادۀ او چگونه دیدی؟ زینب فرمود: من جز زیبایی ندیدم؛ آنان کسانی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر کرده بود … حاضران در آن مجلس شاهد مناظره ای نابرابر، بین بانویی پرورش یافته در مکتب بلاغت علی(ع) و بین ابن زیاد نابخرد و سست گفتار بودند، که چون تندیسی از کودنی و خشونت به نظر می رسید، و اگر بعد از شکست خوردن او در برابر منطق یک زن – آن هم زنی اسیر و بی دفاع که توان مقابله با ستم و خشونت او را نداشت – عَمرُوبن حُرَیت به کمک او نمی آمد، به هیچ وجه از تنگنایی که به سبب فصاحت و خردورزی زینب(س) در آن قرار گرفته بود، نمی توانست خارج گردد.”
فصل چهارم کتاب ذیل عنوان” فریادی که انقلابی را کامل کرد ” رویارویی تاریخی، مجلس خوفناک، و هشدارهای طوفان را با دیدگاه و قلمی ستودنی ارائه کرده است:
” رویارویی تاریخی
سپاهیان یزید – حاکم ستمکار اموی- صف کشیده انتظار ورود او به کاخ را می کشیدند؛ … گروهی از مردم بی کار، بازاریان و برده فروشان هم در کنار آنان قرار داشتند. اینان می دانستند که سرهای مطهر شهیدان اهل بیت به سرپرستی زهیر جعفی، و کاروان اسیران دودمان نبوت به سرپرستی یکی از وابستگان قریش،قاتل نوادۀ پیامبر(ص) یعنی شمر بن ذی الجوشن، امروز به کاخ یزید وارد می شوند. پس برای تماشای ایشان در آنجا گرد آمده بودند … گفته می شد: کاروان دیروز به نزدیکی شام رسیده است، اما آنان را در بیرون شهر نگه داشته اند، تا کار زینت کردن معابر و بر پا نمودن مراسم جشن و سرور در بازارها و ادارات تمام شود … مردم از بزرگ و کوچک، پیر و جوان، امیران و وزیران، یهودیان، زرتشتیان و نسطوریان، برای دیدن این هیئت به خیابان ها آمده اند؛ شهر از صدای ساز و آواز پر شده، و نوازندگان با نواختن طبل، سنج، دف، نی و طنبور، و برخی از مردم با کوبیدن به ته قابلمه ها و دیگ ها، کارناوالی به راه انداخته اند؛ تبلیغات گمراه کنندۀ حکومت به مردم باورانده بود که: گروهی طغیانگر بر ضد پیشوا و زمامدار اسلام قیام کرده و کشته شده اند، و امروز سرهای آنان با اسیرانی از خانواده شان را به شام می آورند، پس همه باید شاد باشند و محفل های جشن و سرور بر پا نمایند. خطبۀ زینب(س) در مجلس یزید …
مجلس خوفناک
زینب(س) بعد از ایراد آن خطبۀ گیرا و مؤثر که سبب کاهش فشار غم های او نیز گردید، دقایقی از گریه و اشک ریختن باز ایستاد، و روحش در فضایی سرشار از پاکی و معنویت به طرف سرزمینی به پرواز درآمد که جسد خون آلودۀ برادرش در آن قرار داشت. در عالم خیال، حسین(ع) را دید که زنده و سالم در برابرش ایستاده است. آرام دل و شادمان به چهرۀ زیبای او نگریست. اما، ناگهان صدایی به گوشش رسید که با تمسخر می گفت: ای فریادی که شایستۀ زنان اندوهگین و داغدار است، چه آسان است شیون برای زنان نوحه گر.
زینب(س) از شنیدن این صدا یکّه خورد، گویی از خواب بیدار شده بود. دوست داشت تصوراتش رنگ حقیقت به خود بگیرد. پس، اندکی مکث نمود و دوباره به چهرۀ پر از نور برادر چشم دوخت. ولی واقعیت چیزی دیگر بود: مجلس یزید و شماتت های او، آرزو می کرد این مجلس با همین مقدار از اهانت و آزار پایان یابد …
هشدارهای طوفان
کمترین سخنانی که بعد از ورود اسیران به دمشق بین مردم رد و بدل می شد این بود: یزید که به نام اسلام بر سرزمین های اسلامی حکومت می کند، چگونه به خواری و ذلت زنان و کودکان دودمان پیغمبر(ص) راضی شده است؟ حال که مردانشان را کشته است، چرا با این اسیران ناتوان و بی یاور، رفتاری ددمنشانه دارد؟ بهتر نبود آ ن ها را مَحرمانه و با وسایلی بهتر و راحت تر به اینجا می آورد، و در مسافت طولانی کربلا تا شام، آنان را رنج و آزار نمی داد؟
همچنین این سؤالات در جای جای جهان اسلام مطرح می شد:
یزید در نبرد با حسین(ع) و یارانش پیروز شد، اما چرا دستور داد که سرهای مقدس آنان را به مقر حکومت ظالمانه او ببرند؟ آیا او خود را مسلمان و مجری احکام دینی نمی بیند که یکی از ستون های اصلی آن رحمت و مهربانی به بندگان خداست. (اشاره به آیه ۱۵۶ اعراف) «رحمت من همه چیز را فرا گرفته» چرا رأفت و مهربانی مورد تأکید اسلام در باره اسیران اهل بیت اعمال نشد؟ بلکه آنان را با چنان وضعیت اسف باری به شام آوردند، که گویی کافران ترک و دیلم اند و در مبارزۀ بین حق و باطل مغلوب شده اند، نه نوادگان رسول اکرم اسلام.
آنتوان باره در فصل پنجم کتاب با عنوان “بانوی مقدس” به موضوع بازگشت پیروزمندانه، غروب مهتاب و همچنین به راز تعدد آرامگاهای زینب«س»پرداخته است :
“بازگشت پیروز مندانه
اما بعد از ادای رسالت آسمانی زینب و مقابلۀ او با شیطنت های یزید، دگرگونی آشکاری در فضای انسانی جامعه به وجود آمد دروغگویان ریاکار احساس شکست کرده و به لانه هایشان خزیدند. همزمان با اینها، مروان بن حکم به یزید سفارش می کرد که هرچه زودتر اهل بیت را به مدینه برگرداند. پس یزید نعمان بن بشیر را فراخواند و به وی گفت: گروهی نگهبان و محافظ آماده کن و خانواده حسین(ع) را به مدینه برسان…
یزید گفت: از تو و مأمورانت انتظاری ندارم، جز اینکه با اهل بیت حسین(ع) خوش رفتاری کنید و در انجام خواسته هایشان بکوشید، آنان امانت هایی گرانبها هستند که باید به خوبی نگهداری شوند، ضمناً بهتر است در ساعات پایانی شب حرکت کنید که مردم در خواب هستند تا فتنه ای بر پا نگردد.
اکنون کاروان در راه بازگشت به مدینه است … هرگاه اهل بیت برای استراحت یا انجام دادن کاری فرود می آیند، نگهبانان از آن ها دور می شوند، تا ناراحتی و مزاحمتی برای آنان فراهم نکنند. در این سفر، اهانت ها به احترام و ادب ورزی، گرسنگی زنان و کودکان به سیری و تشنگی آنها به سیراب شدن تغییر یافته است.
غروب مهتاب
اشتیاق زینب(س) به پیوستن به عزیزان در گذشته اش به قدری بود که او را در آستانه مرگ قرار داد، با این حال در برابر همه بلاها و مصیبت ها صبر می کرد تا به اجر شکیبایان دست یابد. او به عنوان یکی از شاخه های درخت نبوت، علاقمند بود که هر چه زودتر در بهشت به جمع خانواده اش بپیوندد، تا دیدگانش به دیدار آنان روشن گردد و تحقق وعده های پروردگار را مشاهده نماید. پس، علت منتظر مرگ بودن او، علاقه اش به رفتن به بهشت جاودانه ای بود که اهل بیت پیامبر(ص) در آن به سر می بردند. زینب(س) در مصر آخرین روزهای عمرش را می گذرانید … سر انجام ساعت رحلت گنجینۀ صالحان فرا رسید. مصریان برای تشییع جنازه و فرشتگان برای استقبال از روح پاک او آماده شدند، و سیده(س) بنا به اختلاف روایات – در چهارده و یا پانزدهم ماه رجب سال ۶۲ یا ۶۵ هجری به سوی پروردگار شتافت … پیامبر(ص) و اهل بیت در انتظار پیوستن عزیز گرانقدرشان به جمع خود بودند و روح مطهر حسین(ع) به کنار پیکر خواهر گرامی اش آمد؛ خواهری که چون مادری فداکار به او رسیدگی کرد. از فرزندانش در دوران اسارت مراقبت نمود، پرچم انقلابش را به اهتزاز درآورد و اهداف و انگیزه های آن را برای مردم بیان کرد.
رمز تعدد آرامگاه های زینب(س)
به هر حال، برخی بر این باوراند که آرامگاه زینب(س) در مدینه منوره است، و به نظر آن ها سیّده(ع) بعد از فاجعه کربلا به مدینه بازگشت و هرگز از آن خاج نشد. با اینکه بنا به برخی از روایات از آن شهر خارج شده است. قول دوم این است که آن حضرت در مصر در خانه میزبانش مَسلَمَۀ بن مَخلَد انصاری وفات یافت، و در مکانی نزدیک به همان خانه دفن گردید. (ص ۲۵۲ ،این قول را ابن عساکر، ابن طولون، شعرانی، محمدصیّان و… تأیید کرده اند.) سومین قول این است که یک سال به علت قحطی و کمبود غذا در مدینه، عبدالله بن جعفر به همراهی عقیله(ع) و سایر افراد خانواده اش، به املاکی که در شام داشت نقل مکان نمود؛ و سیّده (ع) در همانجا از دنیا رحلت فرمود و در دهی به نام راویه در جنوب دمشق در مکانی که اکنون به نام مرقد سیّده(ع) شناخته می شود دفن گردید. به هر حال، به نظر ما تعدد مرقدهای عقیله(ع) تدبیری است آسمانی، و هدیه ای است از جانب پروردگار به آن بانوی مقدس، به پاداش آزار و اذیت ها و غم و غصه هایی که برای حفظ دین خدا تحمل نمود.”
نویسنده – جناب آنتوان بارا- فصل ششم کتاب” زینب(س) فریاد فرمند” را با عنوان حماسه پیروزی، به پشیمانی و سقوط بنی امیه، ملکه شام، و قریحه های جذاب، اختصاص داده است :
” پشیمانی و سقوط بنی امیه
نخستین واکنش از طرف یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم نشان داده شد. او بدون اینکه بترسد یا دو پهلو سخن بگوید، آشکارا در حضور یزید کشتن حسین(ع) را محکوم کرد و با لحنی حزن آلود گفت: بزرگانی که در کربلا کشته شدند از نظر خویشاوندی به ما نزدیک تر بودند تا ابن زیاد برده ی طفیلی. و همین بیداری وجدان یحیی، عاتکه دختر یزید را نیز به واکنش در برابر پدرش واداشت او غمگین و اشک ریزان به طرف سر امام حسین(ع) رفت. یزید به او گفت: از اینجا دور شو. ولی عاتکه بر عکس فرمان پدرش سر امام(ع) را برداشت و عطر آگین ساخت. بوی خوش عطر با حزن و اندوه حاضران درهم آمیخت.
مهرورزی های خانواده یزید نسبت به امام حسین(ع) و گریستن آنان بر او، همچنین، انتقاد و ابراز نفرتشان از اعمال وحشیانه یزید، خشم او را بر می انگیخت؛ به ویژه رفتار همسرش هند – دختر عبدالله بن عامر- که پس از پی بردن به اینکه سری که در مقابل یزید نهاده اند سر حسین(ع)است، نتوانست ناراحتی شدید خود را پنهان کند، پس صیحه زنان و پریشان خاطر به مجلس یزید رفت و کار او را بسیار زشت و شرم آور خواند.
یکی از شگفت انگیزترین عوامل تحول روحی این گروه از مردم، سِحر بیان زینب حوراء(س) بود. که توانست کلید توبه را در قفل وجود آنان بچرخاند. و این بیان پیامدهای مثبت و سودمند داشت، که یکی از مهم ترین آن ها فروپاشی رژیم اموی در زمان کم تر از عمر یک مرد بود.
ملکه شام
پرچم کربلا برافراشته شد، به دست بانویی امین و شایسته؛ زینب(س) ، مادر مصیبت ها که در آوردگاه کفر و ایمان حضور داشت؛ غیرت ورزی برادرش حسین(ع) بر دین جدش او را افسون کرد؛ فصاحت و بلاغت پدرش را به ارث برد؛ در خانه نبوت پرورش یافت؛ دختر علی دلاور و فاطمه پاک سرشت؛ خواهر حسن و حسین، دو سرور جوانان اهل بهشت …
عقیله(ع) پیش از رفتن به سوی سرزمین شهادت، به نزد همسرش عبدالله بن جعفر رفت و با ادب و متانت به او گفت: پسر عمو اجازه می دهی در این سفر همراه برادرم باشم؟ عبدالله که از مهر و علاقه او به حسین(ع) آگاهی داشت، به او رخصت داد؛ با اینکه خود عقیله حق داشت به تنهایی چنین تصمیمی بگیرد؛ زیرا در عقد ازدواج مبارکشان همراهی با حسین(ع) شرط شده بود؛ لیکن اخلاق پسندیده و تربیت آسمانی سیده (ع) او را از مسافرت بدون اجازه همسر باز می داشت. همراه با برادر و بانوان خاندان نبوت، دو فرزند عزیز او نیز کنارش بودند.
قریحه های جذاب
در تاریخ قدیم و جدید بشریت هیچ نبردی نتوانسته است مانند نبرد کربلا، عواطف انسان ها را برانگیزد و به روح ها لطافت و شفافیت ببخشد. از آغاز وقوع حماسۀ بزرگ عاشورا تا به امروز، شاعران متعهد هزاران قصیده و غزل و میلیون ها بیت در بزرگداشت آن سروده اند.
سید محمد قزوینی در بخشی از قصیده اش می گوید:
ای مدیر کاروان اسیران، ای زینب، شرق و غرب جهان سرود ستایش تو را می خواند.خطبه هایت هنوز در گوش زمان طنین انداز است و موجب هراس ستمگران …
شیخ حسن مرتضی کاظمی قصیده اش را این چنین بیان می کند: او «زینب(س)» در روز عاشورا بار رسالتی بر دوش گرفت، که هر کسی جز او از به دوش گرفتن آن خسته و وامانده می شود. موضع گیری های او در برابر حوادث سهمگین، استوارتر و محکم تر از کوه ها بزرگ و سربلند بود … اگر اقدامات و جهاد او نبود، هیچ کس از چگونگی و هدف های حماسۀ عاشورا با خبر نمی شد.
شاعری به نام حسین عندلیب، وصیت فاطمه به دخترش زینب(س) را چنین بیان می کند: وصیت فاطمه به عقیله، دل او را دو نیمه کرد، سفارش فرمود که زینب(س) سینه و گلوی حسین(ع) را به جای او ببوسد، زینب(س) هم دانش فاطمه را به ارث برد، هم غم هایش را، و سینه ای را بوسید که پایمال سُم اسبان گردید و گلویی را که با شمشیر بریده شد.
زینب مطهر و مریم مقدس
در تاریخ ادیان موارد زیادی از از خود بیخود شدن مؤمنان پاک سرشت در پیشگاه خدای تعالی برای ما نقل شده است؛ امیرمؤمنان علی(ع) در خلوتگاه های عبادت و نیایش، به سبب حضور قلب و توجه کامل، به پروردگار و درک اهمیت وقوف در محضر او، بارها این حالت بر او عارض می شد. عیسی(ع) نیز برای عبادت به قلّه کوه زیتون می رفت، و ساعت ها به نماز و راز و نیاز با پروردگار می پرداخت و ضمن آن بارها حالت غش و بیخود شدن از خویش به او دست می داد.
همان طور که زینب مطهر(س) در برابر مشیت و تقدیر پروردگار سر فرود آورد، مریم پاک سرشت نیز همین گونه بود؛ او خواست و اراده خداوند را بر خواست و اراده خود ترجیح داد، و نذر کرد که کنیز خداوند باشد، (یعنی، در معبد بیت المقدس به خدمت و عبادت بپردازد) و خداوند او را بر تمام زنان جهان برتری داد. (اشاره به آیه ۴۲، سوره آل عمران)، این دو صدیقه پاکدامن به الهام آسمانی سخن می گفتند، و جز خداوند به هیچ چیز توجه نداشتند زینب(س) بی اعتنا به خستگی و بیماری شبانه روز به عبادت پروردگار اشتغال داشت، روزها را روزه می گرفت، شب ها را با نماز و نیایش بسر می برد، خدای تعالی و امداد های او را به یاد می آورد، و از موفق شدن به انجام وظیفه ای که آفریدگار حکیم بر عهده اش نهاده بود، درون خود را روشن و نورانی می یافت و جز به خشنودی خداوندی که این شایستگی را به او بخشید، به چیزی دیگر نمی اندیشید.
زینب و مریم (س) شباهت های زیادی با هم دارند: به زینب لقب مادر مصیبت ها داده شد و به مریم لقب مادر رنج ها. مریم عذراء و زینب کبری در والایی شخصیت، مبارزه کردن در راه خدا در کنار شریکانشان عیسی و حسین(ع) و ویژگی های پسندیده و منحصر به فردشان در مقام مادری و خواهری، بسیار به یکدیگر شباهت دارند.
همان طور که قدرت آفریدگار، زینب(س) را به مصر برد تا باقیمانده عترت پیامبر حفظ شود، و مناقب آنان در سرزمین های وسیع اسلام انتشار یابد، مریم(ع) و خانواده او را نیز برای حفظ جانشان به همین کشور فرستاد … ”
در پایان، لازم به ذکر است که در کتاب” زینب(س)فریاد فرمند” نویسنده، با همه تلاش و همتی که در فراهم آوردن این اثر به خرج داده، منابع بسیاری از مطالب و روایت هایی را که در کتاب آورده و شرح داده را ذکر نکرده و به منابع و مآخذ متعددی که در این زمینه از آنها استفاده کرده اشاره نکرده است.
نگارنده مطالعه ی این اثر ارزشمند را که نتیجه ی زحمات ” آنتوان بارا” در اظهار ارادت به ساحت مقدس بانوی قهرمان کربلا، عقیله ی بنی هاشم، حضرت زینب کبری(س) است را به ارادتمندان آن حضرت توصیه می کند.
پایان
یک نظر بگذارید