مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

بازخوانی نگاه علامه امینی در اهتمام به غدیر خم

نویسنده: محمد حیدری-کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی (گروه پژوهشهای دینی۲ خانه دکتر قاسمی،یزد)
ارسال شده در تاریخ ۵ فروردین ۱۴۰۰

چکیده:

به دلایل متعددی می توان گفت ،علامه شیخ عبد الحسین امینی نجفی(ره) با تألیف مجموعه الغدیر،کار شگفت و قابل تأملی را در زمینۀ اثبات وصایت و جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین علی(ع) به انجام رسانیده است؛ از مهمترین این دلایل می توان بهره‌وری از کتب و منابع غیر شیعی،ادب و متانت، رعایت امانت، ظرفیت داشتن و سعۀ صدر در گفتگو،… را نام برد. ایشان بدون تعصب ورزی ناروا و با رعایت احترام کامل مخاطبان، ابتدا به ذکر اسنادی از منابع غیر شیعی پرداخته و درستی یا نادرستی آن را مورد بررسی قرار می دهد. نکته قابل توجه اینکه وی در کتاب الغدیر ابتدا به آیاتی از قرآن و تفسیرهای غیر شیعی در بارۀ آن آیات استناد کرده و پس از آن حدیث غدیر را به روایت عالمان غیر شیعی ذکر می کند، تا جای هر گونه شک،شبهه و یا اشکالی را برای بهانه جویان باقی نگذارد. روش علامه امینی بر این اصل استوار بوده که برای اثبات نوشته های خود درباره واقعه غدیر خم و ابلاغ وصایت حضرت امیر المؤمنین(ع) توسط پیامبر در آن روز، جز به تفسیر های غیر شیعی و منابع غیر شیعی ارجاع ندهد،که با کمی درنگ و تأمل،می توان دانست که علامۀ امینی کار بزرگی را صورت داده است و باید این تلاش را ارج نهاد!

مقدمه:

امروز بر کسی پوشیده نیست که نام علامه امینی(ره) با غدیر خم به هم گره خورده و تقریبا هر زمان که نامی از ایشان برده شود، اولین مسئله ای که همراه آن به ذهن خطور می کند، نام حضرت علی(ع) و واقعه غدیر خم است.این امر از آنروست که این محقق و عالم بزرگ در ۱۱ جلد مجموعه گرانسنگ الغدیر، مسئله جانشینی امام علی(ع) را مورد تحلیل و بررسی قرار داده و حقانیت وصایت حضرت را آن هم با استفاده از روایات غیر شیعی و استناد به کتب صحیح آنها،اثبات کرده است.همچنین وی در این راه همه رنجها و سختیها را به جان خریده تا جایی که حتی با سعه صدر هیچگونه پاسخی به تندی ها و جسارت های برخی ازمنتسبین به دیگر مذاهب نداده است.

طبق آنچه در ابتدای مجموعه الغدیر آمده علامه معتقد است که اصل غدیر خم بر هیچ کس پوشیده نیست و سندها و منابع تاریخی در ذکر این واقعه تا اندازه ای است که نمی توان اصل وجود آن را منکر بود،امادر طول تاریخ به هر نحوی سعی داشته اند تا جزئیات آن را از اصل ان جدا کنند تا آهسته آهسته اصل آن را نیز به فراموشی بسپارند چرا که نمی توانستند یکباره اصل آن را از صحنه تاریخ پاک کنند؛ از اینرو جنبه های مورد نظر علامه در پرداختن به واقعه غدیر خم که با استناد به روایات غیر شیعی صورت گرفته، بسیار حائز اهمیت است؛در این مقاله سعی شده تا با تکیه بر جلد نخست از مجموعه ارزشمند الغدیر به دسته بندی دیدگاه علامه امینی درباره واقعه غدیر خم از منظر های تاریخی، قرآنی و حدیثی پرداخته شود.

لزوم نشر ماجرای غدیر خم در جوامع علمی و دینی

هر انسانی باید برای نشر امری که در روز ۱۸ ذی‌الحجه سال ۱۰ هجری قمری در غدیر خم[۱] اتفاق افتاد یعنی وصایت و جانشینی حضرت امیر(ع)، به اندازه توان خود تلاش کند؛چرا که ابتدا این وظیفه را خداوند به خاتم پیامبران خود ابلاغ کرد و فرمود:«ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت.»[۲] بعد از نزول این آیه حضرت رسول(ص) در خطبه ای که در آنروز خواند با تکرار عبارت «یا معاشر الناس!» نه تنها جمعی که حاضر بودند بلکه همه انسانها را مورد خطاب قرار داد تا بعد از آن زمان هر انسانی که از این جریان مطلع شود،خود را مسئول بداند؛همین جدیت انسانها در طول تاریخ سبب شد که مستند و یقینی بودن اصل واقعه غدیر خم تا جایی پیش برود که متکلمان،مفسران،علمای علم کلام،مورخان و حتی علمای علم لغت از ذکر این واقعه نتوانستند سرباز زنند و به ناچار در کتاب و اثر خود به ذکر آن پرداخته اند.این مسلم بودن نشان از این دارد که در اصل وقوع چنین واقعه تاریخی شکی نیست و علامه هم در صفحات ابتدایی مجموعه الغدیر چنین می نویسد: «با آن جهد و مشقتی که پیامبر(ص) در کیفیت زمانی و مکانی ابلاغ این امر در روز غدیر خم بر خود هموار فرمود،وقوع این واقعه طوری است که حتی دو نفر هم در آن اختلاف نتوانند داشت، هر چند بنا به اغراض و شائبه هایی که بر افراد آگاه و بینا پوشیده نیست،در مدلول و مفاد آن اختلاف کردند.»[۳]سپس علامه نام تعدادی از عالمان بیان می کند که در اثر خود یا به میل باطنی یا به ناچار از غدیرخم سخن گفته اند،که ایشان آنها را در ۵ گروه طبقه بندی می کند و برای هر طبقه تعدادی قابل توجه را به عنوان نمونه ذکر می کند :

  • ابتدا ۲۴ نفر از مورخان را نام می برد که واقعه غدیر خم را در آثار و کتب خود ثبت نموده اند[۴] که برای نمونه به چند تن از آنها اشاره می شود :
  • بلاذری(م۲۷۹) در انساب الاشراف
  • طبری(م۳۱۰) در کتابی مختص به این موضوع
  • جلال الدین سیوطی(م۹۱۱) در تعدادی از کتابهایش
  • نور الدین حلبی(م۱۰۴۴) در السیره الحلبیه

بعد ازآن علامه می نویسد که در فن حدیث نیز این موضوع را به همان روش که در علم تاریخ بیان شد،می توان از نظر گذراندزیرا محدث در گستره پهناور علم حدیث بههر بخشی که نظر افکند، روایات صحیح و مسندی خواهد یافت که این مزیت را برای مولا علی(ع) مسلم می دارد؛با این مراتب که هر طبقه از روایان از طبقه قبل از خود این حدیث را دریافت می کند تا سر انجام به طبقه صحابه می رسد؛آنان که خود در غدیر حضور داشته و این خبر را از منبع وحی شنیده اند.سپس نام ۲۷ تن از محدثان بزرگ را یاد می کند،[۵] که در ادامه نام تعدادی از اصحاب حدیث ذکر می شود:

  • پیشوای مذهب شافعی،ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی(م۲۰۴) در النهایه ابن اثیر.
  • پیشوای مذهب حنبلی،احمد بن حنبل(م۲۴۱) در مسند و مناقب خود.
  • نسائی(م۳۰۳)در الخصایص
  • حاکم(م۴۰۵)در المستدرک
  • خطیب خوارزمی(م۵۶۸)در المناقب و مقتل الامام الحسین
  • ذهبی(م۷۴۸)در التلخیص
  • ابو عبدالله زرقانی مالکی(م۱۱۲۲)در شرح المواهب

سپس ایشان حال و شأن علمای تفسیر را نیز بر همین منوال بر می شمرد و می نویسد که مفسر خود را ملزم می بینید که آنچه از مصدر وحی درباره نزول اینگونه آیات و تفسیر آنها رسیده است،بیان کند و هرگز روا نمی دارد که کارش نارسا و جهدش ناقص باشد.بعد امینی نام ۱۴ نفر از مفسران سرشناس را بیان می کند،[۶]که برخی از آنها عبارتند از :

  • طبری(م۳۱۰)در جامع البیان عن تأویل آی القرآن
  • ابن کثیر شامی (م۷۷۴) در تفسیر خود
  • خطیب شربینی(م۹۷۷)در تفسیر خود
  • آلوسی بغدادی(م۱۲۷۰)در روح المعانی فی تفسیر القرآن والسبع المثانی.

در ادامه علامه امینی بر این باور است که علمای علم کلام آنگاه که در مسائل کلامی مربوط به امامت حجت و برهان می آورند،برای چیرگی بر مدعی و یا به منظور نقل دلیل طرف مخالف ناگزیرند که واقعه غدیر خم نام برند،هر چند که به زعم خود در چگونگی دلالت حدیث مزبور به مناقشه پردازند.سپس نام ۱۱ تن از متکلمان مشهور را ذکر می کند،[۷]همانند :

  • قاضی ابوبکر باقلانی بصری (م۴۰۳) در التمهید.
  • شمس الدین اصفهانی در مطالع الانظار
  • قاضی نجم محمد شافعی(م۸۷۶) در بدیع المعانی
  • حامد بن علی عمادی در الصلاه الفاخر بالاحادیث المتواتره

ایشان حتی در پایان ۵ نفر از علمای علم لغت را یادآور می شود که هر گاه به لغاتی از قبیل مولی،خم،غدیر و ولی برخورد کرده اند،ناچار به حدیث غدیر خم اشاره نموده اند،[۸]مثل:

  • نبهانی در المجومعه النبهانیه.
  • حموی در معجم البلدان در بیان(خم)
  • ابن درید،محمد بن حسن(م ۳۲۱) در الجمهره-

علامه امینی بعد از ذکر نام ابن درید در پاورقی مطلبی را بیان می کند،که توجه به آن حائز اهمیت است:«این عالم می گوید:غدیر خم معروف است و این همان مکانی است که رسول خدا در آنجا به پا خاست و خطبه ای مبنی بر فضیلت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب ایراد فرمود.در جلد چاپی جمهره چنین مذکور است و ابن شهر آشوب و جز او از روی نسخه های خطی آن زمان که از زمانهای قدیم در دست بوده،چنین حکایت نموده اند:این همان جایگاهی است که پیغمیر در آنجا به ولایت علی تصریح نموده است.به هر حال در نسخه های چاپی رعایت امانت نشده و مطلب مورد تحریف قرار گرفته است».(رک «الجمهره فی اللغه»:۱/۷۱٫)»[۹]

در ادامه علامه امینی با ذکر مختصری از آنچه در آخرین حج پیامبر(ص) اتفاق افتاد و شرح خطبه آن حضرت، این نکته را یاد آور می شود :

«…البته امت اسلامی همگی بر وقوع این امر اتفاق نموده اند و جز آنچه که یاد شد، واقعه ای دیگر با این نام و نشان در تمام جهان و سرتاسر کره زمین رخ نداده است و هرگاه نیز نامی از این روز برده شود، جز با واقعه منحصر به فرد غدیر قابل انطباق نیست و چنانچه نامی از محل آن برده شود، منظور همان جایی است که در نزدیکی جحفه است و هیچ سخندان و اهل تحقیقی نیست که جز این اظهارنظر نماید. بلی، از میان نویسندگان و مورخان فقط یک تن به نام دکتر ملحم ابراهیم اسود در حاشیه ای که بر دیوان ابوتمام نگاشته است، از این اصل مسلم منحرف گشته و پس از ذکر تعبیر «غدیرخم» نوشته است: این واقعه جنگ معروفی است…»[۱۰] چنین تحریف آشکار و جعل روشنی جای تأسف دارد

توجه و عنایت به ثبت حدیث غدیر در فرهنگ دینی

علامه امینی بعد از ذکر نام عالمانی که در کتابهای خود از غدیر سخن گفته، با ذکر آیاتی از قرآن، میزان توجه خداوند به نشر و گسترش این امر را یاد آور می شود و می نویسد:

«خدای متعال نسبت به نشر و اشتهار کامل این واقعه مهم عنایت بسیار فرموده تا حدیث غدیر پیوسته زبانزد همگان باشد و راویان در هر عصر و زمان این داستان را دهان به دهان بگویند و این موضوع برهان استواری برای طرفداران و حامیان امام علی(ع) باشد؛بدین جهت پیامبر اکرم را که از حج اکبر بازگشته بود، مأمور ساخت که امر ولایت علی(ع) را در اجتماع مردم ابلاغ کند.ایشان هم در اجتماع مردم با ایراد خطبه ای رسا پیام خویش را به گوش همگان رساند و مقرر داشت که حاضران این پیام را به غایبان برسانند تا تمام جمعیت که بیش از یکصد هزارتن بودند، از راویان این حدیث شریف به شمار آیند. اما خدای منان به این مقدار هم اکتفا نفرمود، بلکه آیاتی در این خصوص فرو فرستاد تا در هر صبح و شام تلاوت شود و مسلمانان عالم با تلاوت مداوم آن آیات در همه وقت و همه جا متذکر و متوجه این امر باشند و تنها از طریق رشد و سعادت خود را بشناسند و مرجع واقعی و پیشوای حقیقی خود را برای دریافت معالم دین و احکام آئین مبین اسلام بدون تردید تشخیص دهند.»[۱۱]

سپس یادآور می شود وجود این آیات قرآن و نیز جدیت ها و تلاش و کوششی که علما و بزرگان شیعه در جهت گسترش آن انجام دادند،سبب شد که امر غدیر در کتب غیر شیعی هم ظهور و بروز پیدا کند  و ادامه می دهد :

«اگر کتابها و آثار امامیه در حدیث،تفسیر،تاریخ و کلام مورد توجه و بررسی قرار گیرد،روشن خواهد شد که تمامی آنها پر است از اثبات قضیه غدیر و استدلال و احتجاج پیرامون آن و نام سلسله روات یک به یک ثبت گشته تا منتهی می شود به مرکز انوار نبوت و روایات مرسل که از باب ارسال مسلم با حذف سلسله سند ضبط گردیده و حاکی از این است که این موضوع مورد اتفاق عموم فرقه های اسلامی است.»[۱۲]

ایشان بر این باور است که دانشمندان اهل سنّت نیز در ثبت و ضبط و روایت این حدیث از امامیّه دست کمی ندارند و موضوع غدیر خم از نظر علمای آنها امری ثابت و محقق بوده و از متواترات و مسلمیات است و می نویسد:

«دانشمندان اهل سنت این واقعه را محقق دانسته و به صحت آن معترفند و به تواتر آن اذعان دارند،مگر فرد یا افرادی نادر که به علت خودخواهی از راه و رسم درایت منحرف گشته و نیز از روی عصبیت کورکورانه نسبت به این واقعه سخنی به یاوه گفته اند وگرنه بیشتر دانشمندان،حدیث شناسان و تاریخنگاران آگاه مانند احمد بن حنبل،ابن جریر طبری،ابن عقده و … این حدیث را مسلم و تردید ناپدیر دانسته اند.»[۱۳]

در ادامه کتاب نام راویان این حدیث از صحابه و تابعین و دیگر کسانی که راههای روایتشان بدیشان منتهی می شود-بر اساس حروف الفبا-را بیان می کند.[۱۴]سپس بیان می کند :

«توجه و عنایت به موضوع مهم غدیر خم در انحصار صحابه و تابعین نبوده،بلکه علمای قرن های بعدی نیز در حفظ و اجرای این سیره مهم و اثر زوال ناپذیر نهایت مراقبت را داشته اند و با بررسی تاریخ مربوط بدان ملاحظه می شود که در هر قرنی گروه بسیاری از حافظان بادقت نظر،این نشانه نمایان دین (واقعه غدیر خم)را از گروه پیشین دریافت کرده اند و بر طبق تحقیقاتی که در این امر خطیر نموده اند،به طبقه بعدی که جایگزین آنها شده اند،با خضوع و تسلیم به صحت آن، سپرده اند.»[۱۵]و ایشان به عنوان نمونه از ۳۶۰ نفر از اینها-از قرن دوم آغاز تا قرن چهاردهم-یاد می کند و به ذکر اثر و مطلبی که هر یک  از آنها در رابطه با غدیر داشته اند،می پردازد و می نویسد:«از هر قرنی  اینک تعدادی از آنان را برای اثبات این مدعا نام می بریم که در هر قرنی گواه بر تحقق این داستان می باشند و خواننده گرامی برای دستیابی به همه راویان این حدیث از طبقه علما می تواند به دیگرآثار و کتب و منابعی که موجود است،رجوع کند.»[۱۶]و بعد از ذکر نام این علما و آثارشان علامه امینی یک مطلب مهم را یادآور می شود:

«توجه و اهتمام علما نسبت به واقعۀ مهم تاریخی غدیر به حدی است که گروهی از آنان افزون بر آنچه که در خلال کتب تاریخ و حدیث ضبط شده،کتب جداگانه ای به شیوه خودشان در این زمینه تدوین کرده اند و تمام کوششان برای این بوده که این داستان کهنه نشود و دست های خیانتکار نتواند به آن تحریفی صورت دهد؛مانند:

  • ابوجعفر،محمد بن جریربن یزیدبن خالد طبری آملی(م۳۱۰) در معجم الادباء
  • حافظ ابن عقده(م۳۳۳) در کتاب الولایه
  • ابوغالب،احمد بن محمد بن محمد زراری(م۳۶۸)در جزوه ای پیرامون غدیر خم
  • شیخ منصور لائی رازی در کتابی با نام حدیث الغدیر…»[۱۷]

اهمیت مناشده ها و احتجاج به حدیث غدیر

علامه امینی بعد از ذکر آثار و کتبی که پیرامون واقعه غدیر خم، از گذشته تا به امروز منتشر شده و همچنین یاد آوری نام بسیاری از راویان،علما و بزرگانی که درباره این موضوع سخن گفته اند،در نهایت عنوان می کند:«واقعه غدیر خم از صدر اسلام و سده های نخستین تا عصر حاضر پیوسته و بدون انقطاع از اصول مسلم و حوادث غیر قابل تردید بوده است، به طوری که نزدیکان به این داستان ایمان و اذعان داشته و دشمنان و مخالفان بدون اینکه تردید یا انکاری به خود راه دهند، آن را روایت کرده اند.»[۱۸]

ایشان در ادامه برای اثبات حق بودن وصایت علی(ع) و واقعه غدیر خم،به مناشده ها(سوگند خوردن) و نیز احتجاج ها(حجت آوردن) هایی اشاره می کند که چه پیش از دوران خلافت و چه پس از آن به وقوع پیوسته و در تاریخ ثبت و ضبط شده است و یاد میکند که«حقیقت امر این است که هرگاه مناظره ای میان موافق و مخالف درگرفته و قضیه به روایت حدیث غدیر منتهی گشته است، ناچار مخالفان و معارضان بدان تن در داده و نتوانسته اند با هیچ نیرنگ و جدلی آن را نادیده انگارند.»[۱۹]همچنین برای اثبات این مدعای خود،نخستین استدلال و گفت و شنودی که میان حضرت علی(ع) و معاصرانش در مسجد رسول خدا انجام شد را می آورد.[۲۰]

اینکه برای مناظره هایی که بین تنی چند از علما و بزرگان در زمان های  مختلف، شکل می گرفته و کار به سوگند و حجت می رسیده، چه نتیجه ای حاصل می شده است، تا حدود زیادی صحت و درستی وقوع غدیر خم را روشن می کند و اینها می تواند دلیلی محکم باشد، برای آنانی که هنوز چشم بر حقیقت بسته یا انکار را در پیش گرفته اند؛چرا که این احتجاجها و مناشده ها،که از حضرت امیر تا حضرت فاطمه و دیگر ائمه(علیهم السلام) و تا اصحاب و یاران و حتی برخی از حکما و بزرگان حکومت ها اتفاق افتاده،نشان از میزان بالای اعتبار و سندیت این حادثه دارد،یعنی برای اصل وقوع این واقعه…!که با بیان چند سؤال و چند جواب و در نهایت تقاضای قسم! به درستی و اثبات واقعه می انجامیده است…!

علامه امینی در این بخش با ذکر اصل واقعه و بیان اسناد آن از کتب و متن های مربوط به اهل سنت، به اثبات روایت غدیر خم می پردازد، تا دیگر راه هر گونه اشکال و خدشه وارد کردن را ببندد؛گرچه خود ایشان نیز به تناسب چندین بار بیان کردند که با وجود همه این دلایل،متن ها،سخنان و کتابها… هنوز هم افرادی نادر هستند،که به علت خودخواهی از راه و رسم درایت منحرف گشته و نیز از روی عصبیت کورکورانه نسبت به این واقعه سخنی به یاوه گفته اند!

بعد از آن علامه به نفرین شدگانی اشاره می کند که حدیث غدیر را پنهان کردند،می نویسد:«در تعدادی از احادیث مناشده مانند روز رحبه و روز رکبان اشاره شد که جمعی از اصحاب پیغمبر (ص) که در روز غدیر خم حاضر بوده اند،شهادت خود را در مقابل حضرت علی(ع) کتمان کرده اند و در اثر نفرین آن جناب دچار بلیه شدند،چنانکه در بسیاری از فرهنگهای زندگینامه ها بدان تصریح شده است و این افراد عبارتند از:

  • ابو حمزه انس بن مالک(م۹۰-۹۳)
  • براء بن عازب انصاری(م۷۲ یا ۷۲ )
  • جریربن عبدالله بجلی(م۵۱ یا ۵۴)
  • زید بن ارقم خزرجی(م۶۶ یا ۶۸)
  • عبد الرحمن بن مدلج
  • یزید بن ودیعه

گرچه شاید کسی این مطلب به ذهنش بیاید که چرا برای همه کسانی که در طول تاریخ واقعه غدیر را پنهان می کردند،چنین عذابی نازل نشد! ساده ترین جواب این است که برای هر کسی که دنبال کسب حقیقت است،همین چند مورد-که علامه نیز سند و مدرک آنها را از کتب خود اهل سنت ذکر کرده-کافیست تا حقیقت برایش روشن گردد وگرنه اگر همه کسانی هم که چنین راهی را رفته اند،مورد عذاب واقع می شدند،باز هم راه برای آدمهایی که معاندادنه و یا از روی قصد و غرض دنبال انکار حقیقت باشند،وجود داشت و روزنه ای برای پیش برد مقاصدشان باز می کردند…!

در پایان این بخش ایشان با اشاره به سخنی قابل تأمل از ابوالحسن مسعودی شافعی این تاریخ نویس غیر شیعی، نکته قابل توجهی را یادآور می شود :

«چیزهایی که اصحاب رسول خدا به سبب آنها استحقاق فضیلت و برتری بر دیگران می یافتند،همانا پیشدستی در ایمان و هجرت، یاری رسول خدا، خویشاوندی با او، عفت و علم و… بود و این در حالی بود که حضرت علی(ع)تمامی این مزایا و افتخارات را با خود داشت و در حد کمال از آنها بهره مند بود. ایشان در برتری و شرف و فضیلت تا آنجا پیش رفت که وقتی رسول خدا سنت برادری میان اصحاب را به اجرا در آورد، تنها او را برادر خود خواند و فرمودند: تو برادر من هستی و در جای دیگری پیامبر فرمودند: تو نسبت به من به منزله هارون هستی نسبت به موسی، جز آنکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود؛همچنین پیامبر(ص) در غدیر خم فرمودند: من کنت مولاه، فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و سپس هنگامی که انس مرغ بریانی را به حضور آن جناب آورد، دعا کرد و فرمودند : بارخدایا محبوب ترین آفریده ات را بر من داخل فرما تا با من از این مرغ بخورد، و در نتیجه این دعا، علی بر رسول خدا داخل شد.»[۲۱]

جناب امینی با ذکر این نکته،یادآور می شود که اگر کسی در صدد انکار یا رد کردن واقعه غدیر باشد،قطعا از راه مستند و راست دور افتاده است،جایی که یک تاریخ نویس غیر شیعی چنین می نویسد!

جایگاه غدیر در قرآن کریم

سپس علامه دوباره به سخن ابتدایی خود باز می گردد و شرح غدیر را در ۳ آیه مورد نظر از  قرآن مورد بررسی قرار می دهد:

اول: آیه تبلیغ

ایشان برای آنکه اهمیت غدیر خم را بررسی کند،ابتدا از قرآن آغاز می کند و با اشاره به شأن نزول آیه ۶۷ سوره مائده چنین می نویسد: « از آنجا که مشیت و اراده ذات اقدس باری تعالی بر این تعلق یافت که داستان غدیر پیوسته باقی و برقرار بماند و گذشت زمان آن را کهنه و متروک نسازد،بنابراین پیرامون آن آیاتی نازل فرمود که با صراحت بیان ترجمان آن باشد و امت اسلامی هر صبح و شام با ترتیل آیات قرآن کریم آنچه را که از دین الهی در باب خلافت کبری بر آنان واجب گشته، هماره مدنظر قرار دهند؛ آیه کریمه یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس…[۲۲] از جمله آیات بینات در این باب است.این آیه در روز هجدهم ذیحجه سال دهم هجری، موسوم به سال حجه الوداع نازل شد. پس از آنکه پیغمبر گرامی به غدیر خم رسید، جبرئیل بر آن جناب فرود آمد و گفت:(یا محمد،همانا خدای متعال بر تو درود می فرستد و می فرماید ای فرستادۀ خدا،آنچه را که دربارۀ علی از جانب پرودگارت بر تو نازل شده،ابلاغ کن و اگر این امر را اجرا ننمایی،رسالت خود را انجام نداده ای.مائده/۶۷)پیامبر این آیه را در میان جمعتی حدود یکصد هزار نفر ابلاغ مود و جبرئیل نیز ایشان را آگاه ساخت که خداوند او را از کید بدخواهان نگاه می دارد.»[۲۳]

سپس جناب امینی یادآور می شود اگر چه بر این گفتار(غدیر خم) تمامی علمای امامیه اتفاق نظر دارند،اما با وجود این به عنوان نمونه به شرح یک به یک سخنان ۳۰ نفر از عالمان و اندیشمندان غیر شیعی می پردازد که درباره این آیه شرح و تفسیرهایی نوشته اند و نشان می دهد که در ذیل تفسیر آیه مذکور،این مفسرانِ اهل سنت، بحث غدیر خم را به اختصار یا به تفضیل بیان کرده اند.

در اینجا از شرح کل تفاسیر صرف نظر می شود[۲۴] اما به دو مورد اشاره می شود که با توجه به همین می توان مقصود علامه را از ذکر آن موارد درک نمود؛ایشان بیان می کند که «حافظ ابن مردویه به اسناد خود از ابو سعید خدری روایت کرده که آیه تبلیغ روز غدیر خم دربارۀ علی بن ابیطالب نازل گردید و نیز در جای دیگری به نقل از ابن مسعود چنین می نویسد: (ما در عهد رسول خدا این آیه را چنین تلاوت می کردیم:یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا مولی المؤمنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس…)؛که این دو حدیث را سیوطی در الدر المنثور و شوکانی در فتح الغدیر از ابو سعید خدری روایت کرده اند و اربلی هم در کشف الغمه به روایت آنها از ابو سعید خدری از زر از ابن مسعود پرداخته است.»[۲۵]

ایشان سپس درباره منشاء وجوه دیگری که برخی مفسران بیان کردند، چنین می نویسد : «اینها احادیث واقوالی بود که علما و مفسران اهل سنت پیرامون نزول آیه تبلیغ در شأن علی بن ابی طالب بیان می کنند،ولی آنان که دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه دیگری در مورد نزول آیه مزبور ذکر کرده اند. نخستین کسی که وجوه دیگری برای نزول آیه ذکر کرده، طبری است و پس از او فخر رازی که وجوه مختلف در شأن نزول آیه را تا ده مورد ذکر کرده است و وجه دهم را در اشاره به غدیر خم بیان می کند؛»[۲۶]و در نهایت به نکته قابل توجهی درباره دو تن از کسانی که این وجه های دیگر را اولین بار مطرح کردند،اشاره می کند و می گوید:

«اما وجهی را که طبری در شأن نزول آیه مزبور ذکر کرده، از ابن عباس آورده که گفت:(اگر آیه ای از آیاتی را که پروردگارت بر تو فرو فرستاده است، کتمان کنی، رسالت مرا تبلیغ نکرده ای.) این وجه با نزول آیه تبلیغ در داستان غدیر منافاتی ندارد، خواه لفظ «آیه» را در قول ابن عباس نکرۀ محض بگیریم و خواه نکرۀ تخصیص داده شده. چنانچه آن را نکره تخصیص داده شده بگیریم، مراد همان معنایی است که ما به وسیله احادیث و روایاتی که نقل شد، در مقام اثبات آن هستیم و اگر آن را نکرۂ مطلق و محض بگیریم، در این صورت جمله «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» تأکیدی است بر انجام و اجرای چیزی که امر به تبلیغ آن شده،منتها به لفظ مطلق که هر مصداقی را شامل می شود و داستان غدیر هم یکی از آن مصداق هاست.»[۲۷]

«اما آنچه را که رازی[۲۸] در تفسیرش از وجوه دهگانه گرد آورده و نصّ غدیر را دهمین آنها قرار داده…بی تردید همگی مبتنی بر روایاتی است مرسل که سندهای طریق آن مقطوع و گویندۀ آن غیر معلوم است.به همین جهت ، در تفسیر نیشابوری تمام آن اقوال به لفظ مجهول (قیل:گفته شد)بیان گردیده است و نیشابوری روایتی را که شامل نصّ ولایت است،وجه اول از وجوه دهگانه قرار داده و آن را به ابن عباس و براءبن عازب و ابو سعید خدری و محمد بن علی نسبت داده است.»[۲۹]

سخن به اینجا که می رسد،علامه امینی با اشاره به منشاء پیدایش وجوه دیگر برای آیه تبلیغ که توسط طبری صورت گرفته، به نکته قابل تأملی اشاره می کند: «طبری که خود مقدم تر و داناتر به این شئون بوده، وجوه مذکور را به حساب نیاورده و هرچند حدیث ولایت را نیز ذکر نکرده، لیکن کتاب جداگانه ای در آن تألیف نموده و حدیث ولایت را به هفتاد و اند طریق آورده است.در آنجا طبری نزول آیه تبلیغ را هنگام اعلام ولایت علی به اسنادش از زید بن ارقم روایت کرده و رازی معتبر نشمرده است،که وجوه نامبرده صلاحیت آن را ندارد که مورد اعتماد قرار گیرد و در خور آن نیست که با احادیث معتبر پیشین که دانشمندان بزرگ، مانند طبری، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابن عساکر، ابونعیم… و جز آنان با اسنادهای به هم پیوسته آنها را روایت کرده اند، برابری نماید.علاوه بر آنچه گفته شد، اصولا در بعضی وجوه که رازی در سبب نزول آیه تبلیغ ذکر کرده، دلایل ساختگی آشکار و نمایان است، چه سیاق آیه با وجوهی که به عنوان سبب نزول ذکر شده، مناسبتی ندارد. بنا بر این، بعید نیست که وجوه نه گانه مذکور تفسیر به رأی باشد…»[۳۰]

سپس علامه اینکه آیه فوق در مکه نازل شده یا در مدینه را مورد تحلیل قرار می دهد و چنین بیان می کند:

«قرطبی در تفسیرش اجماع مفسران را اعلام و تصریح می نماید به اینکه سوره مائده که آیه تبلیغ در آن است، در مدینه نازل گشته، سپس از نقاش نقل می کند که در سال حدیبیه (سال ششم هجری] نازل شده و به دنبال آن این جمله را از ابن العربی می آورد که این حدیث ساختگی است و برای هیچ مسلمانی اعتقاد بدان روا نیست. قرطبی در ادامه سخن گوید: از همین سوره بخشی در حجه الوداع نازل شده و بخش دیگر در سال فتح مکه که این آیه است: .. ولا یجرمنکم شنآن قوم…، و آنچه بعد از هجرت نازل شده، مدتی است اعم از اینکه در خود مدینه نازل شده باشد یا در یکی از سفرها، و تنها آیاتی مکی نامیده می شود که قبل از هجرت نازل شده باشد.خازن در تفسیرش گفته است: سوره مائده در مدینه نازل شده مگر آیه شریفه .. الیوم اکملت لکم دینکم… که به عرفه در حجه الوداع نازل شده است.قرطبی و خازن با دقت در سند از رسول خدا روایت کرده اند که در حجه الوداع فرمود: سوره مائده از حیث زمان نزول، آخرین قسمت قرآن است.»[۳۱]

ایشان بعد از بیان این مطالب یاد آور می شود اگر مفسرانی بوده اند که قصد نادیده گرفتن حدیث غدیر را داشته یا نمی خواستند این آیه را همانگونه که دیگر مفسران به روز عید غدیر نسبت داده،شرح دهند،بر نزول این آیه در مکه پافشاری داشته و مطالبی را عنوان کرده اند تا این امر-یعنی نزول آیه در روز هجدهم ماه ذی الحجه در حجه الوداع-را کمرنگ تر کنند و چنین می نویسد : «حال می توان دریافت ارزش آنچه را که قرطبی در تفسیرش روایت کرده سیوطی از طریق ابن مردویه و طبرانی از ابن عباس ذکر نموده است مبنی بر اینکه ابوطالب همه روزه مردانی از بنی هاشم را می فرستاد که از پیغمبر نگهبانی و حراست نمایند، تا اینکه آیه .. والله یعصمک من الناس… نازل گردید. پس از نزول این آیه ابوطالب خواست کسانی را برای حراست پیغمبر بفرستد که آن جناب به عموی خود فرمود: همانا خداوند مرا از شر جن و انس حفظ و حراست فرمود. این روایت مستلزم آن است که آیه مزبور در مکه نازل شده باشد، و این خبر علاوه بر جهاتی که بیان گردید، ضعیف تر از آن است که بتواند با احادیث گذشته و اجماع سایق و نصوص مفسران برابری کند.»[۳۲]

«بعد از آن علامه امینی به سخن قرطبی اشاره می کند که در تفسیرش درباره این آیه چنین نوشته است:(این تأدیبی است برای پیغمبر و دانشمندان امت او مبنی بر اینکه چیزی از امر شریعت الهی را کتمان نکنند، در حالی که خدای متعال می دانست که پیغمبر او چیزی از وحی الهی را کتمان نمی نماید… خدا رافضیان را زشت گرداند، زیرا آنها گفتند که آن حضرت چیزی را از وحی الهی که مورد نیاز مردم بود، کتمان کرد.)و بعد به خوبی این سخن را پاسخ می دهد و می گوید: (ای کاش قرطبی و عسقلانی مستند و مأخذی برای این افترائی که به شیعه بسته اند ارائه می دادند تا روشن شود که آن از زبان کدام دانشمندی نقل شده یا در چه کتابی آمده و یا کدام فرقه ای بر چنین عقیده ای بوده است. این دو نفر نه تنها چیزی از این قبیل نیافتند، بلکه پنداشتند که در هر حال، هرچه را به هر گروهی نسبت دهند، مورد تصدیق قرار می گیرد؛ یا پنداشتند که شیعه تألیفاتی که شامل معتقداتشان باشد، ندارند تا در مواردی که نسبتی به آنها داده می شود، مجموعه معتقداتشان مقیاسی آشکار برای سنجش و تطبیق نسبتها با آن باشد و یا چنین پنداشتند که نسلهای بعدی مردانی را نمی پروراند که با گروه مفتری برابری کنند و به حساب سخنانشان برسند. ناگزیر، اینگونه اوهام آنها را واداشته که حسن اشتهار شیعه را با چنین افتراها و نسبتهای ناروا و بی اساس آلوده و دگرگون سازند، همان طور که سایر نویسندگان معاند و مفتری را برانگیخته اند که هرگونه ناسزا و ناروایی را علیه شیعه به کار گیرند و عواطف و احساسات مردم بی خبر و ناوارد علیه آنان تحریک کنند و موجبات جدایی اقوام و امم را از آنان فراهم سازند.)»[۳۳]

همچنین جناب امینی نکته ای را به صورت کلی در رد این مدعا ها مطرح می کند و می نویسد:«آنچه اینان گفته و نوشته اند، حقیقت ندارد و شیعه هرگز این جرأتی نداشت که ساحت مقدس صاحب رسالت را مورد چنین نسبتی قرار دهند وکتمان آنچه را که تبلیغش بر آن جناب واجب بوده است، درباره حضرتش روا پندارند مگر آنکه تبلیغ مخصوص ظرف معینی از زمان و مکان باشد که وحی الهی اجازه آشکار ساختن آن را قبل از موعد معین ندهد.به خدا اگر این دو مفسر در سخنان دیگر مفسران امعان نظر می کردند و وجوه دهگانه ای را که رازی بیان داشته، ملاحظه می کردند، از افترای به شیعه خودداری می ورزیدند و به احوال گویندگان سخنان افترا آمیز و تهمت انگیز درباره شیعه واقف می شدند، چه بنابر اقوال و وجوه پیش گفته، بعضی از آنها می گویند: آیه تبلیغ درباره جهاد نازل شده، زیرا پیغمبر در پاره ای مواقع از تحریص منافقان به جهاد خودداری و امساک می نمود، دیگری گوید: هنگامی که پیغمبر از نکوهش خدایان ثنویها سکوت اختیار فرمود، این آیه نازل شد. سومی گوید: هنگامی که آن حضرت آیه تغییر را از همسران خود کتمان فرمود، این آیه نازل گشت. بنابر آنچه گفته شد، نزول آیه تبلیغ بر مبنای این وجوه و اقوال بیانگر آن است که پیغمبر از انجام مأموریت خود خودداری کرده بی گمان چنین نسبتهایی هرگز روا نیست و از ساحت عظمت و قداست پیغمبر گرامی اسلام به دور است.»[۳۴]

دوم: آیه اکمال دین

علامه امینی از آیه ۳ سوره مائده(امروز دین شما را به کمال رساندیم و نعمت خود را بر شما

تمام کردیم و اسلام را دین شما برگزیدم.)[۳۵] به عنوان کمال دین یاد می کند،می نویسد«این آیه یکی از آیاتی است که در روز غدیر در شأن أمیر المؤمنین علی(ع) نازل شد و امامیه به طور کلی و بدون استثناء اتفاق نظر دارند بر اینکه این آیه کریمه پیرامون نص غدیر نازل شده است، بعد از آنکه پیغمبر ولایت مولای ما امیرالمؤمنین را با کلماتی روشن و صریح اعلام و اظهار فرمود و در نتیجه، نص آشکار بر این امر را در بر گرفت، به طوری که صحابه پیغمبر آن را دریافتند و عرب آن را درک و فهم نمودند و هرکس که این خبر به او رسید، بدان استدلال و احتجاج کرد و بسیاری از علمای تفسیر و پیشوایان فن حدیث و حافظان آثار از اهل سنت بر آن با امامیه متفق شدند.»[۳۶]

و اینجا هم مثل آیه ابلاغ،باز هم علامه امینی شرح و تفسیر ۱۶ نفر از علما و مفسران و بزرگان اهل سنت را پیرامون آیه مذکور یاد آور می شود و بعد از ذکر این چند مورد به عنوان نمونه به این نکته اشاره می کند که اکثریت این تفسیرها به گونه ای هست که نتوانستند روز نزول این آیه را غیر از ۱۸ غدیر سال حجه الوداع،عنوان کنند و نتواستند این حقیقت را کتمان کنند و در نتیجه آن را صحیح و مستند بر شمرده اند؛اما در ذکر شرح هایی که داشته اند،این مفسران توضیحاتی را آورده که نشان می دهد اینها به هر نحوی دنبال ضعیف نمودن این موضوع بوده و یا در صدد آن بودند که از جزئیات آن بکاهند،چرا که هر چه کردند با وجود اسناد و شواهد نتوانستند اصل آن-یعنی نزول آیه را در ۱۸ ذی الحجه سال حجه الوداع-را انکار کنند!

علامه در این قسمت سخن آلوسی را در برابر همه این تفاسیر نهایت شگفتی بر می شمرد که می گوید:(شیعه از ابو سعید خدری آورده اند که گفت:این آیه پس از فرمایش پیغمبر درباره علی کرم الله وجهه که در غدیر فرمود:من کنت مولاه فعلی مولاه نازل شد و پس از  نزول آیه آن جناب فرمود: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمه و رضی الرب برسالتی و ولایه على کرم الله تعالى وجهه بعدی. پوشیده نیست که این از – افتراهای آنان است، و رکاکت و سستی خبر در آغاز روایت، گواه بر این مطلب است.)[۳۷]

و بعد می نویسد:«ما نمی توانیم احتمال این را بدهیم که آلوسی بر طرق این حدیث و راویان آن آگاهی نداشته و به علت جهل و عدم وقوف این روایت را فقط به شیعه نسبت داده است، بلکه انگیزه های عصبی و کینه توزی او را وادار کرده که این حقیقت آشکار را در پرده های اشتباهکاری و هوچیگری بپوشاند؛اما آیا کسی نیست از این مرد بپرسد تو با شناختی که از پیشوایان حدیث و علمای تفسیر و حاملان تاریخ از غیر گروه شیعه داری و نیک می دانی که آنان حدیث مزبور را روایت کرده اند، چگونه روایت مزبور را به شیعه نسبت داده ای؟ و با اینکه سلسله اسناد این روایت به ابوهریره و جابر بن عبدالله انصاری و مجاهد امام باقر و امام صادق(ع) نیز منتهی گشته، چگونه اسناد حدیث مزبور را تنها مختص ابوسعید خدری دانسته ای؟ سپس از او سؤال شود رکاکت و ضعفی را که در حدیث مزبور پنداشته و آن را گواه بر این گرفته که حدیث مزبور از ساخته های شیعه است، آیا در لفظ حدیث وجود دارد؟ و حال آنکه این حدیث نیز همزاد سایر احادیثی است که روایت شده و هیچگونه پیچیدگی و ابهامی در آن نیست، با این رکاکت خیالی از ضعفی است که در اسلوب آن به چشم می خورد؟ یا متضمن تکلفی در بیان مقصود است؟ یا تنافری در ترکیب آن وجود دارد، در حالی که بر مجرای موازین عربیت صرف جاری است؟ و یا این رکاکت در معنای آن است؟ در صورتی که در آن روایت اثری از این نوع رکاکت نیست جز آنکه آنچه در فضیلت امیرالمؤمنین(ع) روایت شود و هر منقبت و فضیلتی که به آن جناب نسبت داده شود، در نظر آلوسی و به عقیده او رکیک و ضعیف و ناپسند است و این همان کینه و عصبیت باطلی است که دارندۀ آن را به وادی هلاکت می افکند.کاش می دانستم که شیعه اگر روایت صحیحی را نقل کردند و روایات اهل سنت هم آن را تأیید نمود، چه گناهی مرتکب شده اند که یک ناصبی معاند، عنان گسیخته در وادی عداوت بتازد و با عناد و الجاجت بگوید: این روایت را شیعه نقل کرده است…»[۳۸]

سوم: آیه عذاب

آیه دیگری که علامه از آن یاد می کند و درباره آن به روایات اهل سنت اشاره می کند،آیات ابتدایی سوره معارج است:(سأل سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع، من الله ذی المعارج…) و یاد می کند که علاوه بر اعتقاد شیعه نسبت به تفسیر این آیه ،جمعی ازعلمای بزرگ و سرشناسان اهل سنت نیز آن را در کتب تفسیر و حدیث خود ضبط و ثبت کرده اند و بعد ۲۹ نفر از اینها را نام میبرد که در تفسیر و شرح خود این مسئله را عنوان کرده اند و در ادامه به خلاصه ای از آنچه این علما درباره این آیه بیان کرده اند،می پردازد.[۳۹]

بعد از ذکر این آیه و شرحی که علمای اهل سنت(غیر شیعه) بر آن داشته اند،علامه چنین می نویسد: «ما نه از دوست و نه از دشمن کسی را نیافتیم که در این داستان طعن یا تکذیبی روا دارد،بلکه در مقابل رجال اسناد آن که تمام از ثقات هستند،همگی این داستان را پذیرفته و در برابر وقوع آن بی تردید تمکین کرده اند،جز آنچه که از ابن تیمیه رسیده است که او بازیگر میدان انکار ضرورویات و متجری در دشنام و بدگویی به مسلمانان و تکفیر و گمراه شدن آنان بوده، که مورد ملامت و نکوهش بزرگان علمای اهل سنت بوده است؛که به عنوان نمونه شوکانی کافی می گوید: محمد بخاری حنفی(م۸۴۱)(معروف به بخاری) به بدعت گذاری و کفر او تصریح نموده و با صراحت لهجه می گوید که هر کس ابن تیمیه را شیخ الاسلام بنامد،کافر است-که تنها او وجوهی ادر ابطال حدیث مذکور بیان کرده که نمودار از بدنهادی و کینه توزی اوست و پیوسته خوی ناپسند او در هر موضوع و مسئله چنین بوده که در مقابل فرقه های اسلامی نسبت به امور مسلم در نزد همگان،در مقابل انکار و ماجراجویی برآید…»[۴۰]

سپس جناب امینی اشکلات ابن تیمیه را در هفت وجه مطرح میکند و با ذکر دلایلی که از منابع اهل سنت ذکر می کند،به همه آنها پاسخ می دهد…[۴۱]

عید بودن عید غدیر

بعد از آن علامه به خود روز غدیر خم توجه میکند و به عید گرفتن این روز تاریخی اشاره می کند،که این آئین و مراسم و جشن ها باعث زنده نگه داشتن و مورد توجه قرار گرفتن این رخداد در جهان می شود و می نویسد: «در نتیجه دانایان در این روز به به بیان روایات متواتر درباره این امر خطیر اهتمام می ورزند و گویندگان و سرایندگان به ایراد خطابه و انشاء قصاید و منظومات می پردازند و بدین وسیله رشته روایت غدیر خم ناگسستنی و اسناد آن به هم پیوسته و طرق آن محفوظ می ماند و هر سال توجه بدان در میان نسلها روبه فزونی می گذارد و این داستان همواره تکرار و بر زبانها جاری می شود.»[۴۲]

بعد ادامه می دهد که اهمیت آن به علت دو امر برای اهل تحقیق آشکار است و بیان می کند:«اول آنکه عید غدیر خم فقط اختصاص به گروه شیعه ندارد و هر چندکه این گروه نسبت به این امر علاقه خاصی ابراز می نمایند، ولی در عین حال افرادی از سایر فرقه های اسلامی هم در این عید با شیعه شرکت می کنند و مسئله دیگر این است که سابقه این عید تاریخی بزرگ و باشکوه به عهد پیغمبر باز می گردد و آغاز پیدایش آن، روز غدیر در سفر حجه الوداع بوده است پس از آنکه پیامبر اسلام (ص) جایگاه استوار و ثابت خلافت کبری را آشکار ساخت و مرکز امارت خود را از نظر دینی و دنیوی به آن جمعیت عظیم مسلمان ابراز داشت،در حالی که سنن و آداب شریعت در این روز آشکار گشت و شاهراه سعادت نمایان شد و تکمیل دین و اتمام نعمت در آن صورت گرفت و قرآن کریم آن را تأیید کرد.»[۴۳]

سپس امینی یاد آور می شود پاره ای از مفسران و عالمان غیر شیعی نیز این مسئله را در کتاب خود عنوان کردند تا جایی که متذکر می شوند،به اعتبار اینکه چنین روزی از اعیاد دینی است، شایسته و رواست که علاوه بر اجرای مراسم شادی و مسرت . اموری نیز که موجب قرب به درگاه حضرت باری است از روزه و نماز و دعا و غیره مورد عمل قرار گیرد،که رسول خدا امر فرمود که حاضران در آن مجمع بزرگ، از جمله ابوبکر و عمر و دیگر بزرگان قریش و انصار و همچنین همسران حضرتش بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شوند و او را به این منصب عالی که عهده دار شدن مقام ولایت کبری و تکیه زدن بر اریکه امر و نهی در دین خداست، تهنیت و شادباش گویند.»[۴۴]

ایشان متذکر می شود که«محمدبن جریر طبری در کتاب الولایه حدیثی را به استاد خود از زید بن ارقم آورده که وی بعد از شرح واقعه غدیر خم و بخشی از خطبۀ رسول اکرم،می گوید: در این هنگام مردم به طرف رسول خدا شتافتند، در حالی که همه می گفتند: شنیدیم و امر خدا و رسولش را از صمیم قلب فرمانبرداریم، و نخستین کسانی که دست بیعت به پیغمبر و علی دادند، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند با باقی مهاجران و انصار و سایر مردم تا اینکه نماز ظهر و عصر در یک وقت خوانده شد و این جریان امتداد یافت تا نماز مغرب و عشاء نیز در یک زمان خوانده شد و تا سه روز امر بیعت ادامه داشت.بعد علامه یادآور می شود که دیگر بزرگانی از اهل سنت مانند احمد بن محمد طبری،مولوی ولی الله،ابن خواوندشاه و… نیز همین مطلب را در کتابهای خود آورده اند و حتی برخی به جزئیات آن نیز پرداخته اند.»[۴۵]

سپس برای مستند دانستن این موضوع، از ۶۰ نفر از پیشوایان حدیث و تفسیر که داستان را به اینگونه روایت کرده اند، نام می برد[۴۶]و می نویسد:«تمام این امور که بدان اشاره شد،این روز را تا حدّی جلال و بزرگی و رفعت و بلندی بخشید که حضرت ختمی مرتبت و ائمه اطهار و پیروان با ایمانشان را غرق در شادمانی ساخت و این است آنچه از عید گرفتن مقصود ماست و به همین معنی پیامبر اکرم اشعار فرموده است،چنانکه فرات بن ابراهیم کوفی در قرن سوم از محمد بن ظهیر از عبدالله بن فضل هاشمی،از امام صادق(ع) از پدر و اجداد گرامی اش،از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود:روز غدیر خم برترین عید امّت من است و این همان روزی است که خدای تعالی مرا امر فرمود که برادرم علی بن ابیطالب را به عنوان نشانه ای برای امت منصوب دارم تا به سبب انوار وجود او بعد از من هدایت شوند.در این روز خداوند دین را کامل فرمود و نعمت خود را بر امت من تمام کرد و دین اسلام را برای آنها برگزید.»[۴۷]

او معتقد است که اهمیت این عید گرفتن تا جایی است که حتی خود حضرت امیر(ع) نیز بر این واقف بوده و به آن اهتمام داشته است،به گونه ای که در یکی از سالها بعد از رحلت پیامبر(ص) که این روز با روز جمعه منطبق شده بود، خطبه ای را ایراد کردند و گفتند:«در این روز برای شما دو عید بزرگ و با عظمت را جمع فرموده که هیچ یک از این دو بدون آن دیگری برقرار و استوار نخواهد بود؛یکی جمعه بودن این روز که برای اجتماع شما مقرر فرمود تا در اثر این اجتماع خود را از پلیدی های پیش از آن پاک و پاگیزه نمایید و از آثار سو کسب های ناروا و ناپسند که در فاصله بین دو جمعه دامان شما را آلوده کرده شستشو نمایید.این روز یادبودی برای اهل ایمان و نموداری از خشیت پرهیزگاران است که پاداش طاعتهای خدا چند برابر روزهای دیگر است. اینک اقرار به یگانگی او جز با اعتراف به نبوّت پیامبرش پذیرفته نمی شود و دین جز با پذیرش ولایت آن کس که پیامبر به ولایتش امر فرموده،مقبول نمی افتد.خداوند شما را مشمول رحمت خود فرماید،در بازگشت از این مجلس بر خانواده خود توسعه دهید و خدای تعالی را سپاسگزاری نمایید که شما را به این موهبت موفق فرمود.راه وحدت در پیش گیرید تا خداوند شما را از پراکندگی رهایی بخشید.نیکی در این روز به مال شما برکت می دهد و بر عمر شما می افزاید….»[۴۸]همچنین جناب امینی بیان می کند که روز غدیر را امامان معصوم(ع) نیز معرفی فرموده و آن را عید نامیده اند و همۀ مسلمانان را بدان امر کرده و فضیلت این روز و پاداش نیکوکاران در این روز را بیان داشته اند،چنانکه در اینکه جز عید فطر و عید قربان عیدی برای مسلمانان هست یا نه؟امام صادق(ع) فرمودند:«بلی عیدی بزرگتر و برتر از آن دو عید،که روزی که امیرالمؤمنین در آن روز به پیشوایی مردم منصوب گشت، که بر شما باد روزه داری در این روز و فرستادن صلوات بر محمد و آل او و بیزاری جویی از کسانی که بر اهل بیت پیامبر(ع) ستم روا داشتند…»[۴۹]

با وجود این منابع و اسناد،در اینکه خواستند این نوع روایات و احادیثی که پیرامون عید بر شمردن غدیر  بیان شده را به گونه ای مطرح کنند که مقصود از آن عید بزرگ را یا عید قربان یا عید فطر یا حتی روز جمعه بر شمرند، شواهد متعددی وجود دارد، چرا که اگر چه اصل حدیث و روایت را ذکر کرده اند اما تفسیری خلاف واقع کرده اند،به طوریکه تعصب کور کورانه،بغض و لجاجت آنها عیان است؛«که شیخ صدوق در خصال از امام صادق(ع) روایت کرده است:(که برای مسلمانان ۴ عید است که بزرگتر و شریف تر از سه تای دیگر(یعنی فطر و قربان و روز جمعه)روز هیجدهم ذی الحجه-عید غدیر-است و آن روزی است که رسول خدا(ص)،امیر المؤمنین(ع) را به پا داشت و او را برای مردم به امامت و ولایت منصوب فرمود…)»[۵۰]

در نهایت علامه می نویسد:« از عهد نبوی پیوسته رشته این عید از هریک از اوصیای پیغمبر و به وصى بعدی اتصال داشته و پیشوایان دین مردم را از فضیلت و شرافت آن آگاه کرده و هریک از امنای وحی مرتبه رفیع این روز را بیان فرموده اند، مانند امام صادق(ع) و امام علی بن موسی الرضا(ع)بعد از جد گرامیشان امیرالمؤمنین(ع)،که در دوران زندگی خود به عظمت عید غدیر و اتصال آن به عهد نبوی تصریح فرموده اند، هریک در زمانی از این دنیا رفته اند که هنوز اثری از آل بویه نبود و روایات آن دو بزرگوار در تفسیر فرات و کافی ثبت گردیده که هردو در قرن سوم تألیف شده و همین روایات و اخبار، مدارک شیعه و مصادر آنها در گرامیداشت عید غدیر است که از عهد قدیم تاکنون به موجب سخنان طلایی آن بزرگان دین و دانش و زمامداران راستین هماره برقرار بوده است.

با وجود این باید از نویری و مقریزی در مقام پرسش برآییم و سخنان بی پایه و خلاف واقع آنها را بررسی کنیم، دایر به اینکه این عید را معزالدوله على بن بویه در سال ۳۵۲ به وجود آورده است؛که امام صادق(ع) (م ۱۴۸) اصحاب خود را به تمام این امور تعلیم فرموده و به آنان خبر داده است که پیغمبران روزی را که در آن جانشینان خود را منصوب می نموده اند، عید می گرفته اند، چنانکه در میان ملوک و پادشاهان نیز ست بر این بوده که روز تاجگذاری و استقرار بر تخت پادشاهی را جشن می گرفتند.به هر حال، ائمه دین، سلام الله علیهم اجمعین، در دورانهای پیشین شیعیان را به وظایف خاص این روز آشنا می کردند و به عبادات و طاعات و کارهای نیک و دعاهای مخصوص به این روز فرا می خواندند و حدیثی که از مختصر بصائر الدرجات ذکر شد، بیانگر آن است که این روز در اوایل قرن سوم هجری از اعیاد چهارگانه شیعه بوده است.»[۵۱]

تاجگذاری غدیر به چه معناست؟

بعد از مستند دانستن عید بودن عید غدیر،علامه امینی می نویسد:«به شرحی که از مجموع روایات عامه و خاصه مذکور افتاد، دانستید که صاحب مقام شامخ خلافت کبرای اسلامی تعیین شد و منصب ولایت عهد نبوی بدو واگذار گردید. اکنون، همان طور که سیره ملوک و پادشاهان است، شایسته و سزاوار بوده که مراسم تاجگذاری نیز انجام پذیرد؛به همین جهت، از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: عمامه به منزله تاج و دیهیم عرب است. این حدیث را قضاعی و دیلمی روایت کرده اند و سیوطی نیز صحت آن را تأیید کرده و ابن اثیر در النهایه آن را آورده است.مرتضی حنفی زبیدی گوید: تاج، یعنی اکلیل و فضه و عمامه، و لغت اخیر بنابر تشبیه است. جمع تاج، تیجان و اتواج است، و عرب عمامه را تاج می نامد و در حدیث آمده است: العمائم تیجان العرب که تیجان جمع تاج است و آن چیزی است که از طلا و جواهر برای پادشاهان ساخته می شود. بر این اساس، رسول خدا در روز غدیر به طرز خاصی عمامه بر سر على گذارد که بیانگر عظمت و جلال آن جناب بود. آری، رسول خدا با عمامه خود که سحاب نام داشت، بدست مبارکش در آن اجتماع عظیم على(ع) را تاجگذاری فرمود،که در کنزالعمال مذکور است که از عبدالله بن شخیر، از عبدالرحمن بن عدی بحرانی، از برادرش عبدالاعلی بن عدی روایت شده که گفت: همانا رسول خدا علی بن ابی طالب را  نزد خود خواند و عمامه بر سر او بست و طرفی از آن را پشت سر او افکند و از حافظ دیلمی، از ابن عباس روایت شده که گفت: چون رسول خدا عمامه سحاب؟ را بر سر على نهاد، به او فرمود: یا علی، عمامه تاج عرب است.»[۵۲]

سپس ایشان از برخی از علمای غیر شیعه نام می برد که این موضوع را در کتاب خود آورده و به طور کامل آن را با جزئیات شرح داده اند و در نهایت می نویسد:«آنچه که در باره جمله «علی سحاب بر سر دارد» به شیعه نسبت داده می شود، همین معنی است و احدی از شیعه هیچگاه معنی دیگری برای این جمله در نظر نگرفته، چنانکه ملطی گمان برده است، بلکه مردمانی این جمله را به معنای دیگری تأویل کرده و آن را بر سبیل افترا و تهمت به ما نسبت داده اند که حساب خیانت و افترای آنها با خداست.بنابراین آنچه ذکر شد، این روز تاجگذاری فرخنده ترین روز در اسلام است و بزرگ ترین روز جشن و سرور برای دوستداران امیرالمؤمنین ، همان طور که برای دشمنان و بداندیشان روز غم و غصه و کینه اندوزی است.»[۵۳]

گفتاری پیرامون سند حدیث غدیر

علامه امینی انگیزه خود را از تألیف این بخش چنین بیان می کند: «از آنجایی که این حدیث خود به خود از هرگونه دلیل و استدلال بی نیاز است،که بسیاری از رجال سند آن کسانی هستند که در صحیح مسلم و صحیح بخاری نامشان ثبت گشته و مورد اعتماد و ثقه بودن آنها تأیید شده است!بنابراین، انگیزه ما در ایراد این بحث فقط بیان حقیقت ثابت است که هم آهنگی و اتفاق نظر علمای شیعه و سنّی را بر صحت و تواتر این داستان نشان دهیم تا خوانندگان بدانند که هر کس از این شاهراه منحرف شود،از مسیر مستقیم حقیقی جدا شده و از وجهۀ مورد اتفاق و اجتماع امّت اسلامی رو گردانده است،در حالی که خود معتقد و معترف است که امت اسلامی هرگز بر یک امر خبط و خلاف واقع اجتماع و اتفاق نمی کند.»[۵۴]

سپس ۴۳ نفر از علمای اهل سنت را نام می برد که در کتابهای خود به صحت این حدیث تصریح کرده اند.[۵۵] و بعد از نام بردن از اینها می نویسد:

«این تحقیق و پژوهش شما را بر این آگاه ساخت که گروههای بسیار از علمای امت و حفاظ حدیث و رؤسای مذاهب اهل سنت و جماعت حدیث غدیر را روایت کردند و با اطمینان خاطر آن را پذیرفتند و گروهی دیگر در قبال هر گونه شک و تردید نسبت به آن، دفاع و هواداری کردند،همچنین محقق شد که یکصد و ده تن از صحابه حدیث غدیر را روایت کرده اند و حافظ سجستانی حدیث مزبور را از یکصد و بیست تن از صحابه روایت نموده،بر همین مقیاس است روایت تابعین و محدثانی که پس از ایشان آمدند. با این اوصاف، در احادیث مروی از رسول خدا(ص) هرگز حدیثی را نخواهید یافت که به این مرتبه از ثبوت و یقین و تواتر رسیده باشد. همچنین شمس الدین جزری رساله ای جداگانه در اثبات تواتر این حدیث ترتیب داده و منکر تواتر آن را منسوب به نادانی نموده است. بنابراین، همان طور که از فقیه ضیاءالدین مقبلی ذکر شد، اگر تحقّق و ثبوت این حدیث با این همه شواهد و دلایل نامعلوم پنداشته شود، هیچ امری در دین قطعی و مسلم نخواهد بود.»[۵۶]

سپس علامه یاد می کند از علمایی مانند عاصمی،غزالی،بدخشی،ذهبی،لکنهوی آلوسی،هروی…. که هر کدام به مسند بودن و صحیح بودن این حدیث اقرار داشته اند و آن را متواتر دانسته اند و یادآور می شود: «با تمام این اوصاف، از خلال عصبیت ها و انبوه کینه ها محصول شومی به دست آمد که گروهی را از شعاع فضیلت علوی محروم ساخت تا آنجا که صفای حق و حقیقت را تیره و کدر ساختند،که در قبال یک حقیقت آشکار به مخالفت برخاستند و به بی انصافی گراییدند و نمونه هایی را ذکر میکند:

  • طحاوی(جلد اول ص۲۹۴و۳۰۰) و دیگرانی منکر صحت صدور حدیث غدیر خم شدند و علت انکار خود را مسافرت على به یمن و نبودن او با پیغمبر در سفر حجه الوداع بیان داشتند.
  • تفتازانی در المقاصد(ص۲۹۰) منکر صحت صدر حدیث شده و گفت: بیشتر کسانی که داستان غدیرخم را روایت نموده اند، صدر حدیث را روایت نکرده اند؛و کسانی نیز همین را به تقلید از او آورده اند.
  • ابن تیمیه در منهاج السنه(جلد۴/۸۵ ) ذیل حدیث را به ضعف سند نسبت داد و یک مطلب واهی را بیان می کند که شکی نیست که ذیل حدیث عاری از حقیقت است.
  • محمد محسن کشمیری در نجاه المؤمنین در اصل حدیث نکوهش و طعن روا داشت و دعای ملحق به آن را معتبر دانست و گفت: غیر از احمد،دیگران تنها قسمت اخیر حدیث را که عبارت است از اللهم وال من والاه… روایت کرده اند.»[۵۷]

آنگاه علامه ادامه می دهد که«با وجود آنکه با ذکر این مطالب مشخص شد که تمام حدیث متواتر است و عموم علمای حدیث بر صحت آن اتفاق کرده اند و به اعتبار تمام سخنان خود تصریح نموده اند و به یاوه سرایی ها و سخنان بی اساس و ماجراجویانه  اهمیت نداده اند،اما در میان گروه معاند همین جناب کشمیری در همان کتابِ خود با بی پروایی و گستاخی تمام می گوید:(این حدیث را غیر از احمد در مسند کسی روایت نکرده است و مسند احمد هم مشتمل بر حدیث صحیح و ضعیف می باشد.)گرچه گویی این شخص به هیچ تألیفی جز مسند احمد دست نیافته و یا سیر و سلوک علمی او را بر اسنادهای به هم پیوسته صحیح و قوی در کتاب های صحیح و مسندها و سنن و جز آنها واقف نکرده است و پنداری بر آنچه که علمای بنام و مشهور پیرامون احمد و مسند او جداگانه تالیف نموده اند، آگاهی نیافته است»[۵۸]بعد از تنی چند از علما یاد می کند که درباره این مسند احمد سخن گفته اند:

  • عبدالوهاب سُبکی گوید: احمد مسند خود را تألیف کرده و این کتاب اصلی از اصول این امت است.[۵۹]
  • حافظ جزری در وصف امام احمد و مسند او چنین سروده است: کتاب مسند احمد اثر فرزند برومند حنبل نشانه آشکار دین است و به دریا ماند…کتابی که کلمات گهربار پیامبر برگزیده را در بر گرفته و احادیث دروار نبوی را در خود جای داده است.پس هیچ صحیحی مانند صحیح بخاری جامع نیست و هیچ مسندی چون مسند احمد دقیق نباشد.[۶۰]
  • حافظ سیوطی در دیباچۀ کتاب جمع الجوامع گوید: هرچه حدیث در مسند احمد آمده، پذیرفته است و حدیث ضعیف مذکور در آن نیز نزدیک به حدیث حسن است.[۶۱]

سپس جناب امینی می نویسد:«وانگهی تن در دادن به سخن این مرد دایر به تخصیص روایت حدیث مزبور به احمد ممکن نخواهد بود، زیرا که راویان حدیث مزبور گروهی از بزرگان علم حدیث هستند که این حدیث را در کتب صحیح و مسندهای خود درج کرده اند و افرادی که همه ثقه و مورد اعتمادند، آن را از دیگر افراد ثقه و مورد اعتماد دریافت و روایت کرده اند و بسیاری از رجال اسناد آن رجالی هستند که در صحیح مسلم و صحیح بخاری مذکورند.»[۶۲]

در ادامه علامه اشاره می کند که حتی برخی اینکه حدیث فوق در صحیح مسلم و بخاری ذکر نشده،را بهانه عناد خود قرار داده اند و می نویسد:«چه بسا احادیث صحیحی که مسلم و بخاری آنها را روایت نکرده اند، که تعداد آنها به قدری زیاد است که حاکم نیشابوری کتاب بزرگی که از حیث حجم کمتر از صحیح مسلم و صحیح بخاری نیست، در تدارک و جبران آنها تألیف کرده و با ذهبی در آنچه که در الملخص روایت کرده، همداستان شده است و در فرهنگهای رجال و منابع کتاب شناسی آثار دیگری را نیز خواهید یافت که در تدارک و جبران احادیث صحیحی که در صحیح مسلم و صحیح بخاری ثبت نگشته، تألیف شده است.»[۶۳]و ادامه می دهد حتی خود اینها درباره اثر خود چنین نوشته اند: «بخاری گوید: در کتاب جامع جز احادیث صحیح حدیثی را داخل نکردم و بعضی از احادیث صحیح را به علت طولانی بودن ترک و از ذکر آنها صرف نظر نمودم و مسلم گوید: من هر حدیث صحیحی را در کتاب صحیح خود قرار نداده ام،فقط احادیثی را در آن نهادم که اهل حدیث اجماع بر آن نموده اند. مرادش آن احادیثی است که شرایط متفق علیه بودن به نظر او در آن احادیث وجود داشته، هرچند اجتماع شرایط مذکور در پاره ای از آن احادیث در نظر بعضی از اهل حدیث ظاهر نشده باشد.»[۶۴]

و بعد علامه نکته قابل توجهی را یاد آور می شود که«ما صریح کلمات بزرگان علم حدیث را همراه با اتفاق نظر جمهور اهل سنت در صحت حدیث مزبور و نیز گفتارشان را در تواتر آن در مطالب گذشته بیان کردیم، که در میان آن بزرگان، گروهی از اساتید قرن سوم هستند که بخاری و مسلم از آنان به اسانیدشان در کتابهای صحیح خود روایت می کنند،مانند: یحیی بن آدم (م ۲۰۳)، شبابه بن سوار (م ۲۰۶)، اسود بن عامر (م ۲۰۸)،…»[۶۵]سپس نتیجه می گیرد که عدم بررسی و روایت از طرف بخاری و مسلم نسبت به این حدیث که صحت و تواتر آن مورد اتفاق است، اگر به حساب نقصان صحیح مسلم و صحیح بخاری و طعن به مؤلفان آنها گذارده نشود، موجب طعن یا نقص حدیث مزبور نخواهد بود.

بعد از ذکر این مطالب ایشان یاد می کند که«بر ارباب تحقیق و بحث پوشیده نماند که در قرون نخستین در برابر امر ولایت که پیغمبر اسلام (ص) در روز غدیر بدان تصریح فرمود، اینگونه سروصداهای ناموزون و بی اساس وجود نداشته، جز اینکه در آن زمان تعداد معدودی از کینه توزان بر آل الله وجود داشته اند،اما همین که زمان مأمون خلیفه عباسی فرارسید، نامبرده چهل نفر از فقهای عصر را احضار و با آنها درباره موضوع غدیر خُم مناظره کرد و حق مطلب را بر آنها اثبات و مدلل ساخت. سپس در قرن چهارم امت اسلامی داستان غدیر را با پذیرش تلقی کردند حافظان صاحب نظر در برابر این قضیه خاضع شدند و سر تمکین فرود آوردند.»[۶۶]

و علامه امینی درباره روند شکل گیری مخالفت با حدیث مذکور،چنین می نویسد:«بر هر فرد هوشیار پوشیده نیست که آغاز کننده رد حدیث برخلاف اجماع، ابن حزم اندلسی است، در حالی که همین شخص معتقد است که امت اجتماع بر خطا نمی کند. سپس ابن تیمیه از ابن حزم پیروی کرده و سخن او را مدرک طعن خود بر حدیث مزبور قرار داده است و جز آن دستاویزی برای خود در این امر نیافته مگر اینکه بر سخن ابن حزم افزوده گوید: از بخاری و ابراهیم حرانی و طائفه ای از علمای حدیث نقل شده که نامبردگان حدیث مزبور را نکوهیده و ضعیف شمرده اند.

این مرد سخن خود را نیز از یاد برده که گفت: همانا داستان غدیر در هنگام بازگشت رسول خدا از حجه الوداع واقع شده و مردم بدان اتفاق و اجماع دارند. سپس افرادی که شیفته انحراف و جدایی از حق ثابت بودند، نظیر تفتازانی، قاضی ایجی، قوشچی و سید جرجانی از این دو نفر تقلید و پیروی کردند و در رد حدیث مزبور اکتفا به عدم روایت آن در صحیح مسلم و صحیح بخاری نکردند و بر افترا و تهمت ابن تیمیه در نکوهش بخاری و حرّانی واقف نشدند یا نسبت این مطالب به بخاری و حرانی به سبب ضعف ناقل(ابن تیمه) آنها را خوشدل و آسوده نساخت و مطالبی واهی و بی اساس را به راویان این حدیث نسبت دادند.»[۶۷]

ایشان ادامه می دهد که اینان در حالی چنین رفتار کرده اند که بسیاری از علمای غیر شیعه بر تواتر و مسند بودن این حدیث اتفاق داشته اند و به طرق مختلف آن را روایت کرده و پذیرفته اند،لکن هنگامی که برخورد به حدیث غدیر کردند، برای پذیرش آن حد و میزان را به قدری بالا می برند که روایت یک ده تن صحابی یا بیشتر به هر تعداد که باشد، به حدی که آنان در نظر گرفته اند، نمی رسد. از غرائب و شگفتی های امروز مطلبی است که احمد امین میگوید که حدیث غدیر را شیعه از براء بن عازب روایت کرده است ، و تو می دانی که نصیب و سهم براء بن عازب از نقل و بررسی علمای اهل سنت از بسیاری از روایات صحابه وافرتر و زیادتر است،بلی این سخن احمد امین در میان سایر سخنان ساختگی و بی اساسش که در صفحات فجرالاسلام و ضحی الاسلام و ظهرالاسلام آمده، تازگی و غرابتی ندارد.»[۶۸]

سپس علامه درباره ابن حزم و مقلدان او یاد آور می شود که«چه می توان گفت درباره یک دانشمند اهل بحث و تحقیق که اینگونه نسبت های ساختگی و بی اساس را به پیشوایان حدیث و حافظان سنت در کتاب خود روامیداند؟ آیا از اینان سؤال نمی شود که منشأ و مصدر این نقل ها و اضافات کجاست؟آن کتاب چه کتابی است و در کجاست؟اگر هم آنها را از اساتید حدیث روایت کرده اند، چرا از ذکر اسناد خودداری ورزیده اند؟»[۶۹]

در ادامه ایشان فصل  مجزایی را به دیدگاه همگان درباره آغازگر این مخالفت با حدیث غدیر-یعنی ابن حزم اندلسی-اختصاص می دهد و می نویسد:«چه می توانم نگاشت درباره شخصیتی که از دروغ بستن به خدا و رسول او ترسی ندارد و از کژاندیشی و جسارت ورزیدن به مقدسات شرع نبوی و متهم ساختن مسلمانان به هر ناروایی و بر زبان آوردن سخنان باطل و بیهوده بیمناک نیست؛تا جایی که فقهای زمانش در نسبت دادن گمراهی به او و نکوهش شدید او اجماع کرده و عوام را از نزدیک شدن به او برحذر داشته اند و همگان حکم داده اند که تألیفات و مدونات او را هر زمان مشتمل بر گمراهی یافتند، بسوزانند؛وی در گفتارهای خود به مبدئی قائل نیست و در رأی خود به مأخذی از کتاب و سنت استناد نمی جوید و اظهار نظرش هماره مبتنی بر زورگویی است و چون حکم کند، جز دروغ نگوید.اموری را به امت اسلامی نسبت می دهد که از آن مبرا هستند و مطالبی را به پیشوایان و حافظان دین اسناد می دهد که از آن به دورند.»[۷۰]

علامه امینی یاد میکند که تألیفات نامبرده بهترین گواهی است که حق مطلب را درباره رأی همگان بر گمراهی او ادا می کند و نمونه هایی از آرائی که در مسائل فقهی داشته است،را یاد آور می شود و با دلیل و سندهای معتبر  و نیز ذکر سخنانی از پیامبر(ص) و حدیث های مستند،آنهم از کتب عالمان غیر شیعه،نا ثوابی و مشکل دار بودن آنها را نشان می دهد؛و بعد از بیان این آراء می نویسد:«همانطور که ابن حزم،خودش گفته است، اگر نادانی و کوردلی و آشفتگی مطالب بدون علم و اطلاع در کار نباشد، رأی عمومی را در گمراهی نامبرده خواهید یافت که از اهلش صادر و در محلش واقع گشته است،چه معاصران او و چه متأخران از او و کتاب فصل او قوی ترین دلیل بر گفتار حق و رأی درست ماست؛که ابن خلکان گوید: ابن حزم نسبت به علمای پیش از خود بسیار بدگویی کرده و کسی از زخم زبان او ایمن نمانده است؛و به همین دلیل ابن عریف گوید: زبان ابن حزم و شمشیر حجاج همانند یکدیگر بوده اند.در نتیجه، دلها از او متنفرگشت و فقهای زمان نیز زبان به اعتراض گشودند و کینه او را به دل گرفتند و سخن او را رد کردند و برگمراهی او اجماع کردند و سلاطین و بزرگان را از فتنه او برحذر داشتند و مردم را از نزدیک شدن به او و اخذ آراء او نهی نمودند.»[۷۱]

بعد از بیان این مباحث علامه امینی بیان می کند:«امید است که دیگر زمینه و راهی برای شک و تردید در صدور حدیث غدیر خم از مصدر مقدس نبوی باقی نمانده باشد، اما در دلالت آن بر امامت مولای ما امیرالمؤمنین(ع) باید گفت اگر هر چیز در خور شک و تردید باشد، شکی نداریم در اینکه لفظ مولی خواه برحسب وضع لغوی، صریح در معنای مقصود ما باشد و خواه به واسطه مشترک بودن آن بین معانی بسیار و متعدد، مفاد أن مجمل باشد و خواه از قرائن تعیین کننده معنای امامت که منظور ماست عاری و برهنه باشد و خواه چنین قرائنی را در بر داشته باشد.در هر صورت، این لفظ در این مقام جز به همین معنی به معنای دیگر دلالت نخواهد داشت، زیرا آنان که در اجتماع عظیم روز غدیرخم این لفظ را شنیده و درک کرده اند و یا پس از زمانی بر این خبر مهم از طریق کسانی اطلاع یافته اند که به سختشان در لغت استدلال می شود و نظرشان حجیت دارد و از جمله ابیاتی که خود علی(ع) در جواب نامه معاویه نوشت و فرمود:-رسول خدا در روز غدیرخم ولایت مرا بر شما واجب ساخت.»[۷۲]

و بعد ایشان یاد میکند از برخی از شعرای مشهور و به نامی مانند حسان بن ثابت،عبدی کوفی،دعبل خزائی و… که این موضوع را در شعرهای خود مطرح نموده اند و می نویسد:«این کار تا عصر و زمان ما ادامه یافته است و برای هیچ سخندان و اهل فن روا و ممکن نیست که به خطای همه آنها در تشخیص حکم کند، چه تمامی آنان خود سرچشمه لغات و مرجع اصلی امت در ادب می باشند.»[۷۳]

سپس استاد امینی به یک نکته قابل توجهی اشاره می کند و می نویسد:«اگر این گروه که همه پیشوایان ادب عربی و اساتید لغت هستند، این معنی را از معانی لغوی لفظ مولی نمی دانستند، برای آنها روا نبود که آن را به اولی تفسیر نمایند،اما تفسیر آن به ولی، این هم منافاتی با نظر ما ندارد، زیرا ثابت و محقق شده که ولی با مولی در معانی متعددی یکسان است و یکی از آن معانی، اولی بالامر است،بنابراین، هردو قول تنها در تعبیر مغایرت دارند و در حقیقت مباینتی ندارند و همان طور که قبلا گفتیم، آنچه بعد از این امر بیان شده، تقریبی برای اراده معنی است و قول سوم عبارت است از ذکر لازمه معنی خواه ولی باشد و خواه اولی؛ بنابراین، بین آن نیز با آنچه از تفسیر لفظ بیان شد، منافاتی وجود نخواهد داشت. در اینجا آیات دیگری نیز هست که مولی در آنها به معنای اولی بالامر استعمال شده که آیه .. أنت مولانا… از جمله آنهاست.»[۷۴]

در نهایت ایشان به عنوان نمونه یاد می کند از رازی که در نهایه العقول گوید:«اگر روا باشد که مولی به معنای «أولی» بیاید، باید صحیح باشد که آنچه قرین یکی از این دو لفظ قرار می گیرد، قرین لفظ دیگر نیز قرار گیرد، و حال آنکه چنین نیست، پس ممتنع است که مولی به معنای «أولی» باشد.بیان این ملازمه این است که واضع لغت جز در وضع الفاظ مفرد در برابر معانی مفرد تصرف دیگری ندارد، ولی پیوستن بعضی از این الفاظ به بعضی دیگر بعد از آنکه هریک از آن دو به معنای مفرد خود وضع شده، امری است عقلی، نه وضعی؛ مثلا زمانی که ما گفتیم: انسان حیوان است، لفظ انسان برای بیان حقیقت مخصوص بدان وضع شده است و لفظ حیوان نیز برای بیان حقیقت مخصوص بدان، اما نسبت دادن حیوان به انسان بعد از پی بردن به اینکه هریک از این دو لفظ در برابر معنایی مخصوص وضع شده است،امری است عقلی، نه وضعی. پس از ثبوت این امر، وقتی که لفظ «اولی» برای معنایی وضع شده و لفظ «من» برای معنایی دیگر، درست بودن دخول یکی از آنها بر دیگری به تجویز عقلی است نه وضع. با به ثبوت رسیدن این موضوع، هرگاه مفهوم لفظ «أولی» بدون کم و زیاد همان مفهوم لفظ «مولی» باشد و عقل مقرون شدن مفهوم «من» را به مفهوم «اولی» درست تشخیص داد، لازمه اش این است که مقرون شدن مفهوم «من» به لفظ «مولی» نیز درست باشد،زیرا صحت این اقتران بین دو مفهوم است، نه بین دو لفظ.جای تعجب است که اینها بر رازی پوشیده باشد!»[۷۵]

بعد علامه می نویسد:«این شبهه بی اساس رازی بر سخن شناسان عرب و علما پوشیده نبوده و قبل از رازی و بعد از او مورد بررسی قرار گرفته است و چون اساس و پایه درستی نداشته، بطلان و ناوارد بودن آن را تشخیص داده اند.»[۷۶]سپس ایشان نیز در پاسخ به این سخنان رازی چنین بیان می کند:«در قبال تمام آنچه که ما در این زمینه به ثبوت رساندیم، رازی را سخنی است که تیرگی درون و سوءنیت او را برملا می سازد. نامبرده در نهایه العقول گوید: اما آنچه را که از علمای اهل لغت نقل کرده اند دایر به اینکه «مولی» به معنای «اولی» است، برای آنان در این امر حجت و دلیلی نیست، زیرا در اثبات لغت درست نیست که بدینگونه نقل استدلال شود. بنابراین، ما می گوییم: هرچند که ابوعبیده درباره آیه: ..مأویکم النار هی مولاکم…” گفته «مولی» به معنای « أولی» می باشد و این معنی را اخفش و زجاج و علی بن عیسی نیز ذکر نموده اند و به بیت لبید هم استشهاد کرده اند، ولی این مطالب از ناحیه این پیشوایان لغت تساهل است، نه تحقیق؛ به علت اینکه بزرگانی چون خلیل و امثال او این معنی را فقط در تفسیر این آیه و آیه ای دیگر به طور مرسل و غیر مسند ذکر کرده اند و در کتابهای اصلی لغت ذکری از این معنی به میان نیاورده اند…»[۷۷]

ایشان بعد از بیان این توضیحات می گوید:«اهل بحث و کاوش را گریزی جز این نیست که بپذیرند مولی به معنای اولی است و چنانچه ما از آنچه گفته ایم تنزل کرده بگوییم: یکی از معانی مولی این معنی است و آن را مشترک لفظی بدانیم،باز هم مقصود حاصل است،زیرا در حدیث غدیر قرینه های متصل و گاهی منفصل وجود دارد که با وجود این قراین، ارادۀ غیر این معنی از بین می رود و بعد  ایشان بیست قرینه را نام می برد…»[۷۸]

«همچنین یاد آور می شود که پیش از اتمام این قراین، باید به تفسیری توجه کرد که رسول خدا شخصا در معنای لفظ مبارک خود فرموده و سپس به آنچه که مولای ما امیرالمؤمنین(ع) مطابق تفسیر پیامبر اکرم در این باره بیان داشته است.»[۷۹]

بعد به عنوان نمونه بیان می کند:«على بن حمید قرشی به نقل از سلوه العارفین، تألیف الموفق بالله حسین بن اسماعیل جرجانی، پدر المرشد بالله به اسنادش از پیغمبر(ص) روایت کرده که چون از آن حضرت در معنای حدیث من کنت مولاه، فعلی مولاه سؤال شد، فرمود: خدا مولای من است و به من از خودم سزاوارتر، مرا با وجود ذات مقدس او امری نیست؛ و من مولای مؤمنان هستم و به آنها از خودشان سزاوارترم، آنان را با وجود من امری نیست؛ و هرکس که من مولای اویم و به او از خودش سزاوارترم و او را با وجود من امری نیست، پس على مولای اوست و به او از خودش سزاوارتر است و او را با وجود وی امری نیست.»[۸۰]

سپس ایشان از برخی دیگر از علمای غیر شیعه نام می برد که این موضوع را شرح داده اند و همچنین اصل کلمات ۱۴ نفر را به عنوان نمونه می آورد.و می نویسد:«آنچه از معنای «مولی» با حقیقت امر موافقت دارد، در بهترین مظاهرش آشکار و نمایان شد، به طوری که خصم را دیگر راهی جز تسلیم و گردن نهادن در مقابل آن حقیقت باقی نماند، مگر کسی که راه عناد و لجاج پوید و مسلک و روش او انحراف از راه راست باشد. کاوش در کشف حقیقت، ما را به سخنانی تابناک از گروهی دانشمند واقف و آگاه کرد که حس حقیقت جویی آنها را به معنای واقعی ولایت رهبری نمود و در نتیجه، حقایقی را که در این باره به دست آوردند، بیان کردند، بدون اینکه به آهنگهای ناهنجار و ماجراجویی ها توجه کنند.»[۸۱]

بعد از ذکر اینها علامه درباره حدیث غدیر چنین بیان می کند:«انگیزه ما از این گفتار این است که برخی از کسان گرچه حدیث غدیر را چون آفتاب تابان روشن و درخشان یافته یا با ما در پذیرش آن هم آهنگ بوده و در مفاد آن حقیقت را بر زبان آورده اند، اما از لازمه حق چشم پوشی کرده اند. حقیقت این است که پس از آنکه خلافت رسول خدا و برای مولای ما امیرالمؤمنین علی ثابت و مبرهن گشت، . لازمه لاینفک آن بلافصل بودن است، همان طور که مرسوم است اگر پادشاهی یکی از نزدیکان مورد علاقه خود را به ولایت عهد خود منصوب نماید و یا شخصی هنگام مردنش کسی را وصی خود قرار دهد و هردو گواهانی بر این امر بگیرند، در این صورت، آیا آن گواهان یا دیگران ممکن است احتمال بدهند بعد از گذشتن مدتی طولانی پس از مردن آن پادشاه یا آن شخص وصیت کننده،این تحقق خواهد یافت؟»[۸۲]

سپس جناب امینی یک سؤال اساسی را با یک تعجب بسیار بیان می کند که:«اگر پادشاهی به غیر آن کس که به ولایت عهد خود منصوب کرده و یا شخص وصیت کننده ای بغیر آن کس که وصی خود قرارش داده است، نظر و تمایلی می داشت، چرا خود این کار را نکرد، در حالی که هر دو این مردم را می دیدند و می شناختند؟در مورد امر خلافت نیز در میان آنان که می گویند ولایت ثابت برای مولای ما به نص و تصریح روز غدیر مربوط به زمان خلافت صوری او بعد از عثمان است، کسی نیست بگوید: آیا رسول خدا آنها را که بر پسر عمش على سبقت گرفتند، نمی شناخت و مقام و حدود صلاحیت آنها را نمی دانست؟ پس چرا هنگامی که مرگ خود را نزدیک دید، عهده داری این امر را به على ما اختصاص داد و حاضران را امر فرمود که با او بیعت کنند و حال آنکه این موضوع مهم ترین فرایض دین و اساسی ترین اصول آیین بود و می دانست که برحسب اوضاع و احوال، رأی و نظر مردم در چنین امر مهمی با یکدیگر برخورد خواهد کرد،ولی خوشبینی این گروه به گذشتگانشان که در امر خلافت دست به کار شدند و علیه صاحب خلافت به پا خاستند و به عنوان جوان بودن و کمی سن او و علاقه و محبت او نسبت به اولاد عبد المطلب، مدلول صریح و نص مسلم را به ظرف زمان خلافت صوری موکول کردند، ولی حسن یقین به رسول خدا ما را ملزم می دارد که بگوییم حضرتش تکلیف خود را در حد ضرورت و به قدر نیاز امت رسا و کافی ایفا فرموده خداوند ما را به راه راست هدایت فرماید.»

عبادات روز عید غدیر

علامه امینی در پایان جلد اول یاد آور می شود که «از آنجا که غدیر روزی است که خداوند متعال به آن دین را کامل و نعمت را بر بندگانش تمام فرمود و بدین جهت، خشنودی خود را به امامت مولای ما امیرالمؤمنین اعلام فرمود و او را پرچم هدایت قرار داد تا امت را به حرکت در شاهراه سعادت و صراط مستقیم حق وادارد و از پرتگاه هلاکت و لغزشگاه ضلالت باز دارد، بعد از روز مبعث نبوی،روزی به عظمت این روز نخواهید یافت که نعمتهای ظاهری و باطنی در آن این چنین فراوان شده و رحمت واسعه بیکران پروردگار همه را فرا گرفته باشد، روز فرخنده ای که فرع اساس مقدس بعثت نبوی و استوار سازنده این دعوت قدسی است. بنابراین، بر هر دینداری واجب است که در قبال این نعمتهای بزرگ به شایستگی سپاسگزاری نماید و از این طریق به ساحت قدس ربوبی تقرب جوید و از انواع عبادات، از قبیل نماز و روزه و نیکی و صله رحم و اطعام و شرکت در مجالس جشن و سرور به مناسبت این روز بهره مند شود، و در احادیث و روایات به مراسم و آدابی در این روز اشارت رفته که روزه از جملۀ آنهاست.»[۸۳]

و بعد از آن علامه روایتی را حافظ ابوبکر نقل میکند که به اسناد خود چنین روایت میکند:(که هر کس روز هیجدهم ذیحجه روزه بدارد، برای او ثواب روزه شصت ماه نوشته می شود و آن روز غدیر خم است و هنگامی که پیغمبر دست علی بن ابیطالب را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم،گفتند:بلی! یا رسول الله هستی.فرمود:من کنت مولاه،فعلی مولاه.پس از آن عمر بن خطاب گفت: خوشا به حال تو ای پسر ابی طالب که مولای من و مولای هر مسلمان گشتی،آنگاه خداوند آیۀ…الیوم اکملت لکم دینکم(مائده/۳) را نازل فرمود.)[۸۴]

سپس ایشان برای اینکه جای هیچ شک و شبه ای را برای کسی باقی نگذارد،۸ نفری که را که در سلسله رجال سند این حدیث قرار دارند،را یک به یک معرفی میکند و نظر اهل تسنن و علما و مفسران را درباره آنان بیان می کند.

پاورقی ها:

[۱] «غدیر خم» نام ناحیه‌ای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکه‌ای در این محل که در آن آب باران جمع می‌شده‌است، به این نام شهرت یافته‌است. غدیر در ۳–۴ کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد

[۲] یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ

[۳] الغدیر،امینی شیخ عبد الحسین،مترجم واحدی محمد تقی،مرکز چاپ و نشز بنیاد بعثت،تهران-۱۳۸۶،چاپ اول،جلد اول،ص۶۶٫

[۴] همان،ص۶۶ و ۶۷

[۵] همان،ص۶۷ و ۶۸ و ۶۹

[۶] همان ص ۶۹ و ۷۰

[۷] همان ص ۷۰ و ۷۱

[۸] همان ص ۷۱

[۹] همان،ص۷۱

[۱۰] همان،ص۷۸

[۱۱] همان،ص۷۹ و ۸۰

[۱۲] همان،ص ۸۲

[۱۳] همان ص۸۲ و ۸۳

[۱۴] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به همان از ص ۸۴ تا ۱۷۴

[۱۵] همان،ص۱۷۵

[۱۶] همان،ص۱۷۵

[۱۷] همان،ص۲۹۵

[۱۸] همان،ص۳۰۵

[۱۹] همان،ص۳۰۵

[۲۰]  این ماجرا را سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود به تفصیل بیان داشته است و علاقه مندان می توانند بدان مراجعه نمایند

[۲۱] همان،ص۳۸۰

[۲۲] مائده ۶۷ / ۵

[۲۳] الغدیر،ص ۳۸۱ و ۳۸۲

[۲۴] برای مطالعه بیشتر،رک به،همان از ص ۳۸۲ تا ۴۰۳

[۲۵] همان،ص۳۸۵

[۲۶] همان،ص۳۹۴

[۲۷] همان،ص۳۹۴ و ۳۹۵

[۲۸] ابو عبدالله ،فخر الدین رازی شافعی(م۶۰۶)

[۲۹] همانص۳۹۸،به نقل از مفاتیح الغیب۶۳۵/۳٫

[۳۰] همان ص ۳۹۸ و ۳۹۹٫

[۳۱] همان،ص۴۰۰

[۳۲] همان،ص۴۰۱

[۳۳] همان ص ۴۰۲ و ۴۰۳

[۳۴] همان،ص۴۰۳

[۳۵] …الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا…

[۳۶] همان،ص۴۰۵ و ۴۰۶

[۳۷] همان،ص۴۱۴ و ۴۱۵ به نقل از روح المعانی۲۴۹/۲٫

[۳۸] همان،ص۴۱۶

[۳۹] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به همان، ص۴۱۷ تا ۴۲۶

[۴۰] همان،ص۴۲۸

[۴۱]  برای مطالعه بیشتر،رک به همان، ص۴۲۸ تا ۴۵۸

[۴۲] همان،ص۴۵۹

[۴۳] همان ص ۴۵۹،۴۶۰،۴۶۲

[۴۴] همان ص۴۶۲

[۴۵] همان ص ۴۶۴ و ۴۶۵

[۴۶]برای مطالعه بیشتر رک همان ص۴۶۶ تا ۴۸۰

[۴۷] همان ص۴۸۰-۴۸۱

[۴۸] همان ص۴۸۲،به نقل از شیخ الطائفه در مصباح المجتهد که بهاسناد خود ذکرکرده.

[۴۹] همان ص۴۸۲ و ۴۸۳

[۵۰] همان ص ۴۸۴ و ۴۸۵

[۵۱] همان ص ۴۸۷ و ۴۸۹

[۵۲] همان ص۴۹۱ و ۴۹۲ و ۴۹۴

[۵۳] همان،ص۴۹۵

[۵۴] همان،ص ۴۹۷ و ۴۹۸

[۵۵] برای مطالعه بیشتر رک،همان ص ۴۹۸ تا ۵۲۴٫

 

[۵۶] همان،ص۵۲۵ و ۵۲۶

[۵۷] همان،ص۵۲۷و ۵۲۸

[۵۸] همان ص ۵۲۸ و ۵۲۹

[۵۹] همان،ص۵۲۹ به نقل از طبقات الشافعیه۲۰۱/۱٫

[۶۰] همان،ص۵۳۰ به نقل از المصعد الاحمد فی ختم مسند احمد۴۵

[۶۱] همان،ص۵۳۰

[۶۲] همان،ص۵۳۰

[۶۳] همان،ص۵۳۱

[۶۴] همان،ص۵۳۲

[۶۵] همان،ص۵۳۴

[۶۶] همان،ص۵۳۳ و ۵۳۴

[۶۷] همان،ص۵۳۵ و ۵۳۶

[۶۸] همان،ص۵۳۷ و ۵۳۸

[۶۹] همان ص ۵۳۶

[۷۰] همان،ص۵۳۹

[۷۱] همان،۵۶۲ و ۵۶۳

[۷۲] همان،ص۵۶۵ و ۵۶۶

[۷۳] همان ص ۵۶۹

[۷۴] همان ص ۵۷۹ و ۵۸۰

[۷۵] همان ص ۵۸۱ و ۵۸۲

[۷۶] همان ۵۸۶

[۷۷] همان ص ۵۹۴

[۷۸] همان ص۶۱۱ و برای مطالعه بیشتر،ر ک۶۱۱ تا ۶۳۰

[۷۹] همان ص ۶۳۵

[۸۰] همان ص ۶۳۵ و ۶۳۶

[۸۱] همان ص ۶۴۳

[۸۲] همان ص ۶۵۷

[۸۳] همان،ص۶۵۹

[۸۴] همان،ص۶۶۰،به نقل از تاریخ بغداد۲۹۰/۸٫

Print Friendly

یک نظر بگذارید