![]() مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجتالاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […] |
بررسی لایه بلاغی در مدیحۀ فجر صادق سروده ی علامه حکیمی(طاب ثراه) با رویکرد قرآنی
نویسنده: مهشید موسوی ندوشن (گروه پژوهشهای دینی 2)
ارسال شده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ چکیدهمطالعات سطح بلاغی زبان، سهم زیادی در سبک شناسی ادبی دارند. در ادبیات شعری، ادبیت متن و عبور از زبان به ادبیات از رهگذر شگردهای بلاغی به ویژه زبان مجازی صورت میگیرد.در روش این پژوهش، که توصیفی_ تحلیلی است، به بررسی ویژگیهای لایۀ بلاغی در مدیحۀ «فجر صادق»، از دفتر شعر محمد رضا حکیمی با عنوان «ساحل خورشید» پرداخته شده است. مدیحهی فجر صادق، که در ستایش حضرت امام جعفر صادق(ع) و در ۱۲۹ بیت و در قالب ترجیعبند سروده شده است، بازتابی نیز از افکار و اندیشههای ظلمستیز و انسانگرایانهی حکیمی است که درد دین، عدالت و محرومیت را فریاد میکند. در این نوشتار با بررسی لایه بلاغی در این مدیحه میتوان تا حدودی به سبک بیان و اندیشههای خلاقانۀ محمدرضا حکیمی پی برد. سبک ادبی حکیمی در این مدیحه، تلفیقی از دین و قرآن ، همراه با فنون بلاغت و صناعات ادبی است که سبکی خاص و منحصر به فرد را به وجود آورده که شاید کمتر شاعری به این سبک دست یافته است. کلید واژه: حکیمی، ساحل خورشید، مدیحۀ «فجر صادق»، لایۀ بلاغی مقدمهدفتر شعر «ساحل خورشید»، تنها اثر منظوم محمد رضا حکیمی(۱۳۱۴_۱۴۰۰) نویسنده، شاعر و فیلسوف عدالت است که در آن به دو زبان فارسی و عربی شعر سروده شده است. «حکیمى در تاریخ ادبیات ایران، در شمار شاعران «ذولسانین» (دوزبانه) جاى دارد که در حد استادانه شعر گفته است، مانند ابوالفتح بُستى و ابوالحسن باخرزى و در این روزگار علامه حائرى سمنانى. حکیمى در قالبهاى گوناگون شعرى طبع آزموده است و به شکل غزل، قصیده، مثنوى، رباعى، قطعه، مسمّط و اوزان نیمایى شعر سروده است».(حکیمی،۱۳۹۰: ۱۷). پژوهش حاضر میکوشد، یکی از اشعار ساحل خورشید تحت عنوان «فجر صادق» را در لایۀ بلاغی که یکی از پنج لایۀ سبکشناسی (آوایی، واژگانی، لغوی، نحوی، ایدئولوژیک) است، مورد بررسی قرار دهد. اشعار شاعر شامل پیچیدگیها، افکار درونی و بازتاب نگرانیهای دینی و اجتماعی است و در این تحقیق به گوشهای از اندیشههای حکیمی با رویکرد قرآنی و حدیثی در راستای انسانگرایی و درد دین و جامعه با توجه به شیوههای بلاغی اشاره شده است. سبک ادبیسبک ادبی[۱]، نگرش احساسی و مخیّل به جهان(درون و بیرون) است که با زبانی تصویری(مخیل) و عاطفی(احساسی) همراه است و در آن معمولاً واژهها و جملات در معنای عادی و اصلی خود به کار نمیروند. سبکِ اندیشه و بیان عدۀ قلیلی که ما به آنان شاعر و نویسنده میگوییم همین سبک ادبی است. در مقام مقایسه با هنجار عادی ذهنی و زبانی ما _تفکرات و نحوۀ بیان روزمرۀ ما_ میتوان گفت که آنان جهان را دیگرگونه میبینند و لاجرم برای بیان این دیگرگونگی، دیگرگونه سخن میگویند. به عبارت دیگر دیگرگونه دیدن جهان، در زبانی دیگرگونه، آشکار میشود.(شمیسا،۱۳۷۹: ۱۹) سبک شناسیسبک از زمانهای گذشته یکی از موضوعات مورد بحث و پر جنجال در بین نویسندگان بوده است. تعاریف گوناگونی برای سبک و تعریف سبک شناسی ارائه شده است که به تناسب بین رشتهها، گاهی با یکدیگر متفاوت است. محمود فتوحی(۱۳۴۳ش) درکتاب سبک شناسی نظریهها، رویکردها و روشها، اصطلاح زبان شناسی سبک را عبارت از:«شیوۀ کاربرد زبان در یک بافت معیّن، به وسیلۀ شخص معیّن، برای هدفی مشخّص» بیان میکند.(فتوحی، ۱۳۹۰: ۶۴) و از دیدگاه ملک الشعرای بهار(۱۳۳۰-۱۲۶۵) «سبک شناسی علمی است که بدان وسیله میتوان از چگونگی طرز انشا و سبک شعر هر دوره و زمانی مطلع گردیده، و علم سبک شناسی از ترکیبات کلمات و جمله بندی و استعمال لغات و سایر خصوصیات ترکیب کلمه بحث میکند. به وسیلۀ این علم میتوانیم اشعار و نثرهای هر عهد و دوره را از دورۀ دیگر تجزیه کنیم و مختصات هر عصری را نیز بشناسیم و سبک هر شاعر و نثر نویس را از دیگری تمییز دهیم». (بهار، ۱۳۳۴: ۱۰) سبکشناسی لایهایدانش سبکشناسی با زبان، ارتباط مستقیم دارد. این دانش «با اهمیت احتمالی ویژگیهای زبانی در متن سر و کار دارد و به این میپردازد که این ویژگیها، چگونه رویداد یا وضعیتی را از طریق چشم انداز یا دیدگاهی خاص باز مینمایانند» (وردانک، ۱۳۸۹: ۵۷) در سبکشناسی برای تحلیل متون از روشهای مختلفی استفاده میشود که یکی از جدیدترین روشها، روش لایهای است. این روش بر پایۀ علم زبانشناسی بنیان شده است. «در این روش جدید مبانی سازندۀ سبک را در پنج لایۀ آوایی، واژگانی، نحوی، بلاغی و ایدئولوژیک بررسی میکنند، پژوهشگر و منتقد ادبی میتواند با این روش به سبک مؤلف دست یابد و آن را تحلیل کند».(فتوحی،۱۳۹۰: ۲۳۷) در این مقاله به دلیل طولانی شدن، فقط لایهی بلاغی و در سطح بیان با رویکرد قرآنی بررسی میشود و از دیگر لایهها در پژوهشهایی دیگر بحث و بررسی خواهد شد. بحث و بررسیمحمد رضا حکیمى (۱۴ فروردین ۱۳۱۴ _ ۳۱ مرداد۱۴۰۰)، محدث، فقیه، مجتهد، فیلسوف، متأله قرآنى، شاعر، نویسنده، اندیشمند و اسلامشناس ایرانى است. از وى با عناوینى چون «علامه»، «استاد»، «فیلسوف عدالت» و «مرزبان توحید» یاد میشود. علامه حکیمى، در سرودن اشعار خویش و در دنیاى شعر و شاعرى نیز، در مناسبتهایى از یادآورى دو اصل بنیادین در اعتقادات و باورهاى شیعى و تاکید بر اهمیت انسانى، مردمى و اجتماعى آن دو اصل -افزون بر اهمیت الهى و ایمانى- غفلت نورزیدهاند، یعنى «توحید» و «عدل» و از این آرمان والا -آرمانى اسلامى و انسانى- فاصله نگرفتهاند. از اینرو میبینیم که دغدغههاى مردمى و بر نتافتن ستم و تاریکى و پرخاش در برابر محرومیت محرومان و مظلومیت مظلومان، و سوء استفاده از نام دین و نفى پذیرفتن هر چگونگى زیر نام مقدسات در آثار شعرى ایشان بازتاب دارد. (حکیمی، ۱۳۹۰: ۲۳، ۲۴) مدیحهی فجر صادق نیز که در ۱۲۹ بیت و در قالب ترجیعبند سروده شده است، بازتابی از افکار و اندیشههای ظلمستیز و انسانگرایانهی حکیمی است که درد دین، عدالت و محرومیت را فریاد میکند. در این نوشتار به بررسی لایه بلاغی در این مدیحه پرداخته میشود تا به سبک بیان و اندیشههای خلاقانۀ محمدرضا حکیمی دست یافت. «سبک هر سخن بر اساس فراوانی کاربرد آرایههای بلاغی، سرشتِ صوری و محتوایی ویژهای پیدا میکند»(فتوحی،۱۳۹۰: ۳۰۳) که در اشعار حکیمی نیز با توجه به رویکرد دینی، این محتوا، نمای خاصی به خود گرفته است که قابل بررسی و تأمل است. ۱- لایه بلاغی سبک«مطالعات سطح بلاغی زبان، سهم زیادی در سبک شناسی ادبی دارند. در ادبیات شعری، ادبیت متن و عبور از زبان به ادبیات از رهگذر شگردهای بلاغی به ویژه زبان مجازی صورت میگیرد. شگردهای بلاغی و صناعات بدیعی را تمهیدات سبکی نیز مینامند. تمهیدات سبکی هم در آفرینش متن خلاقه کارآمد هستند و هم به فرایند خوانش و تحلیل متن یاری میرسانند. این تمهیدات در سه سطح موسیقی زبان (بدیع و عروض و قافیه)، تصویرپردازی و تخییل (بیان) و دلالتهای ثانوی جملهها (معانی النحو) با کمک روشهای تحلیل بلاغی بازشناخته میشود.» (فتوحی،۱۱۳۹۰: ۳۰۳) در ذیل به یک سطح از سه سطح موسیقی زبان، سطح تصویرپردازی (بیان) در مدیحۀ فجر صادق پرداخته میشود: الف) تعریف علم بیانبیان،[۲] ایراد معنای واحد به طرق مختلف است، مشروط بر این که اختلاف آن طرق مبتنی بر تخییل باشد، یعنی لغات و عبارات به لحاظ تخییل (تصویر) نسبت به هم متفاوت باشند. مثلاً به جای «صورت او زیباست» میتوانیم بگوییم :چهرۀ او مثل ماه است، اما اگر به جای این عبارت اخیر بگوییم صورت او مثل وَرد است، بیانی نیست، زیرا گل همان ورد است و از نظر تخییل، بین آنها تفاوت نیست. ابواب علم بیان سنتی عبارت است از باب مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه. (شمیسا،۱۳۷۹: ۲۴) علم بیان مربوط به معناست و از اینرو جهانی universalاست و اختصاص به زبان و ملت خاصی ندارد. همانطور که در شعر شاعر عرب یا ایرانی، تشبیه یا استعاره هست همانطور در شعر شاعر قبیلۀ آمازون یا آمریکا هم تشبیه و استعاره وجود دارد. میتوان گفت که یک متن ادبی از یک دستور زبان جهانی ادبی و یک شاعر از یک فطرت زبانی جهانی متابعت میکند. زبان ادبی، زبانی است مخیل و تصویری، یعنی مرکب از تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه و سمبل و… است. به کسانی شاعر و هنرمند گفته میشود که دارای ذهن تصویرساز و شبیه آفرین هستند. آنان تشبیهی و استعاری میاندیشند و در نتیجه زبان آنان هم استعاری است. بدین ترتیب مباحث علم بیان در همۀ ملتها مطرح است.(همان: ۳۳) هر علم معیار و محک و به اصطلاح متدولوژی خاصی دارد که آن علم را بدان وسیله میسنجند و بررسی میکنند. محک و متدولوژی ادبیات تا حد بسیار زیادی علم بیان است. مثلاً با علم بیان میتوان والایی و استواری یا فرودستی و خامی آثار ادبی را سنجید. درجۀ نوآوری و تقلید را اندازه گرفت و کلاً به بسیاری از مسائل ادبی پاسخ داد. علم بیان دستور زبان ادبیات است.(همان: ۳۵) ب) نمودهای بیان در مدیحۀ فجر صادقچنان که اشاره شد شاعران از آنجایی که جهان را دیگرگونه میبینند، واژگان را نیز دیگرگونه به کار میبرند، بدین معنی که هر چند از واژگان معمول و مرسوم ما استفاده میکنند، اما آنها را در معانی اصلی و متعارف خود به کار نمیبرند و به قول ادبا لغات و عبارات را در معنای غیر ماوُضِعَ لَه یعنی بر خلاف قرارداد استعمال میکنند. گویی شاعران جهان را دوباره به سلیقۀ خود نامگذاری میکنند و جانشان هنوز از میراث ازلی وَ عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ کُلَّها روزیخور است. (شمیسا،۱۳۷۹: ۴۳) در مدیحۀ «فجر صادق»، که در قالب ترجیعبند و با تکرار بیت «مکتب توحید و عدل از جعفر صادق بپاست؛ این طریق انبیاست»، سروده شده است که علاوه بر زیبایی موسیقی شعر، تأکید بر موضوع نیز کرده است. نکتۀ حائز اهمیت در این ترجیعبند، این است که بیت فاصله یا همان بندگردان در قالب مستزاد آمده است. بر طبق تعریف مستزاد ازدیدگاه جلالالدین همایی، مستزاد :«آن است که در آخر هر مصراع رباعی یا غزل و قطعه و امثال آن جملهیی کوتاه از نوع نثر مسجّع بیفزایند که در معنی با آن مصراع مربوط اما از وزن اصلی شعر خارج و زاید باشد»(همایی،۱۳۸۹: ۱۴۳). باید گفت این یک سبک جدید در خلق ترجیعبند است که حکیمی آن را به کار برده است، زیرا در ترجیعبند یک بیت تکراری میآید که بنابر تعریف همایی :«آن است که از چند قسمت اشعار مختلف تشکیل شده باشد، همه در وزن یکی و در قوافی مختلف، به این شرح چند بیت بر یک وزن و قافیه بگویند و در پایان یک بیت مقفّی بیاورند که با ابیات پیش در وزن متحد و در قافیه مخالف باشد، و همچنان این عمل را چندبار تکرار کنند به طوری که در فواصل همه بخشها بیتی منفرد آمده باشد. پس هر گاه یک بیت را در فواصل عیناً تکرار کرده باشند، آن نوع شعر را ترجیع و ترجیعبند گویند»(همان: ۱۱۹). اما آنچه حکیمی آورده، یک بیت نیست بلکه مصراعی مستزاد است و در ترجیعبند باید یک بیت تکراری بیاید، در حالیکه حکیمی یک مستزاد را در پایان هر چهار مصراع یا به بیانی هر دو بیت تکرار کرده است. شاید بتوان گفت ترجیعبند حکیمی در زمرۀ تازهترین و یا اولین ترجیعبندهایی است که به جای تکرار یک بیت به عنوان بندگردان، یک پارۀ مستزاد آمده است و این یک سبک جدید در سرودن ترجیعبند است. آنچه در معرفی این مدیحه بیان شد، مربوط به موسیقی درونی و بدایع لفظی در این ابیات است، اما در لایه بلاغی نیز محمدرضا حکیمی جلوههای مختلفی از لایههای بلاغت را به کار برده که شایان توجه و تأمل است، که به اختصار و در سطح بیان که شامل: استعاره، تشبیه، مجاز و کنایه است، به نمونههایی از آن در این مدیحه اشاره میشود، اما با رویکردی قرآنی و حدیثی که شاعر در ابیات خود علاوه بر بلاغت به این محور ارزشمند برای بیان گسترۀ فکری و اندیشههای دینمآبانۀ خود مورد استفاده قرار داده است. ۱- استعاره[۳]استعاره عبارت است از آنکه، یکی از دو طرف تشبیه را ذکر و طرف دیگر را اراده کرده باشند.(همایی،۱۳۸۹: ۱۶۴) استعاره در لغت مصدر باب استفعال است یعنی عاریه خواستن لغتی را به جای لغت دیگری، زیرا شاعر در استعاره، واژهیی را به علاقۀ مشابهت به جای واژۀ دیگری به کار میبرد.(شمیسا،۱۳۷۹: ۱۵۳) و در اصطلاح، همان تشبیهی است که از چهار رکن آن، فقط «مشبَّه به» بر جای مانده است.(موسوی،۱۳۹۴: ۲۹۲) در مدیحۀ فجر صادق چندین استعاره به کار رفته است که حکیمی با مهارت سخنوری خاص خود، که تلفیقی از نگرش دینی وی است، بیان کرده که به نمونه ای از آنها اشاره میشود: قدر نعمت را ندانستی، سوی یونان شدی / خود ز هندی و گنوسی، طالب عرفان شدی ماهوی در طول هشتصد سال، از برهان شدی / نک وجودی گشتی و زان جمله رو گردان شدی نعمت در مصرع اول استعاره از اهل بیت (ع) است که منظور در این ابیات ائمه و علم آنها است و علم الهی و لایتناهی اهل بیت (ع) برای هدایت و رشد و تکامل جوامع بشری کفایت میکند و اهل بیت نعمتهایی هستند که رویگردانی از این نعمت ، گمراهی ابدی را در پی دارد. «امام صادق(ع) فرمودند، مراد از نعمت و نعیمی که در آیۀ (ثُمَ لَتُسئَلُنَّ یومئذٍ عنُ النّعیم) آمده است، ما اهل بیت هستیم(مجمع البیان، ذیل آیۀ مبارکه) یعنی: خداوند در روز رستاخیز، دربارۀ ایشان و اینکه آنان را در چه جایی قرار دادیم، و از ایشان چه آموختیم و چه نیاموختیم، مؤاخذه خواهد کرد. لحن آیۀ (لَتُشئَلُنَّ) شدت مؤاخذه را میرساند.(حکیمی،۱۳۹۰: ۱۸۵) نمونه دیگر: بهر کسب معرفت نزد ارسطو میروی؟ / ماه اندر آسمان، تو کنج پستو، میروی؟ (همان: ۱۶۴) ماه در این بیت استعاره از امام جعفر صادق(ع) است و در واقع امام ششم به ماهی تابان در آسمان تشبیه شدهاند که پیدایی و هویدایی آن بسی معلوم و محسوس است. از آن جایی که استعاره تشبیهی است که از آن فقط «مشبّهبه» بر جای میماند، ماه نیز به عنوان مشبّهبه است که مشبّه، وجه شبه و ادات تشبیه از آن حذف شدهاند و آنچه باقی مانده استعاره مصرحه است. بر طبق تعریف جلال الدین همایی استعاره مصرحه :«آن است که فقط مشبّهبه در لفظ آمده و منظور گوینده مشبّه باشد.»(همایی،۱۳۸۹: ۱۶۴) «در بحث خلقت امامان معصوم(ع) بهعنوان اولین مخلوق نیز متون دینی آنها را در کنار مقام نوری پیامبر گرامی اسلام (ص) جزء اولین مخلوق معرفی نموده است، چنانچه در روایتی خلقت نور اهل بیت(ع) چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم بیان شده است[۴].» (فهیمی،۱۳۹۷: ۶۵) «اما خلقت نور دیگر معصومین (ع) در روایتی از امام علی(ع) دو هزار سال پیش از خلقت آدم بیان شده است، نور محمد(ص) و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه نفر از اولاد حسین زیرا که نور پدرم از نور ما است که حضرت ایزد خالق آن نور را قبل از ایجاد آدم به دو هزار سال پیشتر خلق نمود.»[۵](همان: ۶۵) با توجه به خلقت نوری اهل بیت(ع) که در روایات شیعه به چشم میخورد، میتوان گفت تشبیه اهل بیت(ع) به ماه که نماد زیبایی و نور و درخشندگی درادبیات است، تشبیه بجایی بوده و این ناشی از تسلط علامه حکیمی بر علم کلام و علوم معرفتی است، که با سادهترین استعارهها به نابترین روایات اشاره میکند. و این چیزی نیست جز تفکر برتر بلاغی حکیمی در کاربرد کلمات در ادبیات. ۲- تشبیه[۶]آن است که چیزی را به چیزی در صفتی مانند کنند.(همایی،۱۳۸۹: ۱۵۱) تشبیه ماننده کردن چیزی است به چیزی، مشروط بر این که آن مانندگی مبتنی بر کذب باشد نه صدق، یعنی ادعائی باشد نه حقیقی. توضیح این که همین که میگوییم ماننده کردن(تشبیه مصدر باب تفعیل است که از برای تعدیه است) معنایش این است که آن دو چیز علیالظاهر شبیه به هم نیستند و بین آنها شباهت (ماننده بودن، مصدر ثلاثی مجرد) نیست و این ما هستیم که این مشابهت را ادعا و برقرار میکنیم.(شمیسا، ۱۳۷۹: ۶۷) در باب تشبیه در این مدیحه میتوان به چند مورد اشاره کرد که از مهمترین آنها شامل: این، که میبینی، تمدن نیست، قتل و غارت است / علم و صنعت، در کف انسان حیوان سیرت است. (حکیمی،۱۳۹۰: ۱۷۱) . در این تشبیه که برگرفته ازترکیب قرآنی (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) در قرآن است که خداوند میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ / بهیقین، گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم؛ آنها دلها (عقلها) یى دارند که با آن [اندیشه نمىکنند، و] نمىفهمند؛ و چشمانى که با آن نمىبینند؛ و گوشهایى که با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند».(اعراف / ۱۷۹) و در حدیثی از حضرت هادی(ع) آمده است که:« مَا رَضِیَ اللَّهُ أَنْ شَبَّهَهُمْ بِالْأَنْعَامِ حَتَّی قَالَ بَلْ هُمْ أَضَلُّ / خداوند به اینکه آنها را تشبیه به چهار پایان و حیوانات نموده اکتفاء نکرده بلکه فرمود: بلکه گمراهترند» [۷] این تشبیه انسان به حیوان که نشان دهندۀ درجۀ پستی انسان است و این نوع تشبیه مشروط یا مقید است که نوعی از تشبیه است که «چیزی را به چیزی مانند کنند با شرطی و قیدی، که آوردن آن شرط و قید، بر لطف و ظرافت معنی بیفزاید».(همایی،۱۳۸۹: ۱۵۶) در این تشبیه، حکیمی وجود تمدنهای جدید را ناشی از قتل و غارتی دانسته که انسان را تبدیل به حیوان کرده است. انسان حیوان سیرت تشبیهی از حاکمان و سیاستمدارانی است که با فجیعترین جنایات بشری به حیوانهایی تبدیل شدهاند که علم و صنعت را در چنگ گرفتهاند. نمونهای دیگر: صادق آل محمد، کهف اسرار علوم / از علوم او تجلّی کرد، انوار علوم (حکیمی،۱۳۹۰: ۱۶۴) در مصراع اول، امام جعفر صادق(ع) به کهف اسرار علوم تشبیه شده است. حکیمی در توضیح این مصرع بیان میکند: «باید توجه داشت، که مهمترین علم و معرفت و شناخت ، دو علم است: الف- علم توحید و معرفت (برای شناخت حقیقت، و رسیدن به آرامش اخروی و ابدی). ب- علم زندگی و عدالت(برای آسایش دنیوی). و این دو علم است که پیامبران برای آموختن آن دو به بشر آمدهاند:اَنِ اعبُدُوالله… فاَفوُا الکیل والمیزان. این دو علم را میتوانیم علوم روحی و معنوی بنامیم. در برابر علوم مادّی و تجربی. و کاملترین صورت این دو علم، در قرآن کریم و احادیث نبی اکرم(ص) و ائمّه معصومین(ع)، بیان شده است». (حکیمی،۱۳۹۰: ۱۸۳) به همین دلیل است که علامه حکیمی این تشبیه بلیغ را در مورد امام ششم به کار میبرد. نمونه دیگر: عدل شد پامال قارونهای بیرون از شمار / گشت ملّت، نک اسیر چنگ قومی، گرگ هار (همان: ۱۷۶) گرگ هار که از نوع تشبیه جمع است و تشبیه جمع: «آن است که یک چیز را به چند چیز تشبیه کنند.»(همایی،۱۳۸۹: ۱۵۷) و در این بیت علامه حکیمی، انسانهایی را به گرگ تشبیه کرده و هم به صفت هاری که هر دو نشانگر درندهخویی و پستی است. از آن جایی که حکیمی از عدل سخن میگوید شاید بتوان گفت که این تعبیر برخاسته از حدیث امام سجاد (ع) باشد که فرمودند: « النّاسُ فی زَمانِنا على سِتِّ طَبَقاتٍ : أسَدٌ ، و ذِئبٌ ، و ثَعلبٌ ، و کَلبٌ ، و خِنزیرٌ ، و شاهٌ ؛ فأمّا الأسَدُ : فمُلوکُ الدُّنیا یُحِبُّ کلُّ واحِدٍ مِنهُم أن یَغلِبَ و لا یُغلَبَ . و أمّا الذِّئبُ : فتُجّارُکُم یَذُمُّو(نَ) إذا اشتَرَوا و یَمدَحو(نَ) إذا باعُوا. و أمّا الثَّعلبُ : فهؤلاءِ الّذینَ یأکُلونَ بأدیانِهِم و لا یَکونُ فی قُلوبِهِم ما یَصِفونَ بألسِنَتِهِم . و أمّا الکَلبُ : یَهِرُّ علَى النّاسِ بلِسانِهِ و یُکرِمُهُ النّاسُ مِن شَرِّ لِسانِهِ . و أمّا الخِنزیرُ : فهؤلاءِ المُخَنَّثونَ و أشباهُهُم لا یُدعَون إلى فاحِشَهٍ إلاّ أجابُوا . و أمّا الشّاهُ : فالمُؤمِنونَ ، الّذینَ تُجَزُّ شُعورُهُم و یُؤکَلُ لُحومُهُم و یُکسَرُ عَظمُهُم ، فکَیفَ تَصنَعُ الشّاهُ بَینَ أسَدٍ و ذِئبٍ و ثَعلبٍ و کَلبٍ و خِنزیرٍ ؟ ! مردم در روزگار ما به شش گروه تقسیم مى شوند : شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک و گوسفند. شیران همان شهریاران و زمام داران دنیایند که هر یک از آنها دوست دارد بر دیگرى غلبه کند و مغلوب کسى واقع نشود. گرگ ها همان بازرگانان شما هستند که هرگاه مى خواهند کالایى را بخرند از آن بدگویى مى کنند و هرگاه مى خواهند بفروشند از آن تعریف مى کنند. روبهان همان کسانى هستند که از طریق دین خود مى خورند و به آنچه مى گویند در دل اعتقادى ندارند. سگ ها آن کسانى هستند که با زبان خود بر مردم پارس مى کنند و مردم از شرّ زبانشان به آنان احترام مى گذارند. خوکان همان مردهاى مخنّث و امثال آنها هستند که وقتى از آنان دعوت به فحشایى شود اجابت مى کنند، و گوسفندان همان مؤمنان هستند که پشمهایشان را مى چینند و گوشتشان را مى خورند و استخوانشان را مى شکنند. از یک گوسفند در میان [گروهى] شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک چه کارى ساخته است؟»![۸] تعبیر بازرگانان به گرگ و نقش این گروه از مشاغل در اقتصاد و بازار کار و ایجاد عدالت اقتصادی، یقیناً بیتأثیر در برقراری عدل نیست. ۳- مجاز[۹]استعمال لفظ است در غیر معنی اصلی و موضوع لَه حقیقی به مناسبتی، و آن مناسبت را در اصطلاح فن بدیع علاقه میگویند.(همایی،۱۳۸۹: ۱۶۲) مجاز در لغت به معنای «راه گذر» و در اصطلاح عبارت است از به کار بردن واژه در معنای غیر حقیقی آن؛ بنابراین مجاز در مقابل حقیقت قرار میگیرد. در استعمال حقیقی، واژه در معنای راستین و ابتدایی خود به کار میرود؛ اما مجاز ما را از معنای ابتدایی و راستین، به نرمی عبور میدهد. (موسوی،۱۳۹۴: ۲۹۶) در مدیحۀ فجر صادق، تعدادی مجاز نیز به کار رفته است که استاد حکیمی با لطافت هر چه تمامتر از این صنعت ادبی استفاده کرده و بر زیبایی کلام خود افزوده است. به نمونههایی از مجاز در این مدیحه میپردازیم: از ازل، اسرار سُبّوحی به فاران جلوه کرد / جلوههای حضرت جانان، به یک جان جلوه کرد (حکیمی،۱۳۹۰: ۱۵۸) در مصرع دوم «جان» مجاز از حضرت محمد (ص) است مجاز از نوع علاقۀ مجاورت است که در این نوع مجاز «واژهای به سبب مجاورت واژهای دیگر را به ذهن تداعی کند».(شمیسا،۱۳۷۹: ۵۴)، که اشاره به این آیۀ قرآن دارد که خداوند میفرماید: « إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا / به یقین ما به زودی گفتاری سنگین [چون آیات قرآن] به تو القا خواهیم کرد.»(مزمل/۵، ترجمه انصاریان) . همچنین در توضیح این مصرع حکیمی نیز این گونه بیان میکند: «و گفتهاند که قول ثقیل یعنی وحی سنگین پربار از حقایق ازلیّه و ابدیّه، که جز نفس متحقق به تحقیق توحیدی کامل، آن را تحمل نتواند کرد. پس همۀ حقیقتهای گوناگون، در قلب محمدی متجلّی است، به تجلّی اعطایی الهی (که انّا سَنُلقی… صریحاً در این معنی است)، نه در ریاضات و افکار شخصی و تجربههای زندگی».(حکیمی،۱۳۹۰: ۱۷۹) نمونه دیگر: دشمنان کردند«بیتُ الحکمه» در «بغداد» ساز!/ تا نَماند در«مدینه» باب«بیت الوحی» باز!(حکیمی،۱۳۹۰: ۱۶۵) در مصرع دوم «بیت الوحی» مجاز از امام موسی کاظم(ع) و بعد از ایشان امام رضا(ع) است، که هارونیان برای گمراه کردن مسلمانان و کم توجهی به ائمه (ع) با تأسیس بیت الحکمه و ترجمۀ فلسفۀ یونانی در پی کم رنگ کردن نقش اهل بیت(ع) و دوری مردم از ایشان بودند. علامه حکیمی نیز با سرودن این بیت و استفاده از ترکیب خانۀ وحی، اشاره به امامان معصوم(ع) دارد و در واقع هدف او، اثبات علم الهی ائمه است که متصل به وحی و نور الهی است. با همین دیدگاه لب به اعتراض میگشاید: «چرا واقعیات تاریخ گذشته، که سرمشق آیندگان است، مورد تأمل عمیق قرار نمیگیرد: هارون و مأمون عباسی، در حالی که امام موسی ابن جعفر(ع) و حضرت امام ابوالحسن الرضا(ع) (تجسمهای عینیِ «حکمت الهیه» و «حقایق صُقعیّۀ ازلیه» و «تعالیم حقیقیه» و «معالم صادقه») را مسموم میکنند و از دست بشریت میگیرند، چرا و چگونه از مال بیت المال و حقوق ایتام مسلمین، برای ترجمۀ فلسفۀ یونانی، آن همه هزینهگذاریهای گزاف میکنند؟ چرا تأمل نمیشود، که بهترین مترجمان فلسفه_ در نوع خود_ از دشمنان سرسخت اسلام، و نفوذیهای برمکی، و ستاره پرستان بودند؟ آیا بنی عباس و بنی برمَک میخواستند برای مسلمین علم و حکمت بیاورند و اسباب ترقی آنان را فراهم سازند؟» (حکیمی،۱۳۹۰: ۱۸۴) و در ادامه حکیمی به قسمتی از آیه های قرآن اشاره میکند، که آیاتی از سوره قلم و سوره غافر است: «مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ /شما را چه شده چگونه داورى مى کنید؟(قلم/۳۶)» و « ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ / این است خداوند، پروردگار شما که آفرینندهی همه چیز است؛ هیچ معبودى جز او نیست؛ با این حال چگونه [از راه حق] منحرف مىشوید؟!(غافر/۶۲)». ۴- کنایه[۱۰]کنایه در لغت به معنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد، و در این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند، پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و بکار بَرد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد.(همایی،۱۳۸۹: ۱۶۷) گنجهای قدرت اندر حرف حرف قرآنی طلب / از مفاتیح سُوَر، مفتاح نورانی طلب سوی «اهل الذِّکر» رو، اسرار پنهانی طلب / فرق حق و باطل از آیات فرقانی طلب اهل الذکرکنایه از اهل بیت (ع) است که از آیههای سوره نحل و انبیاء در قرآن اقتباس شده است، به طور حتم علامه حکیمی با استفاده از همین تعبیر پوشیده و کنایی سخن گفته است و بلاغت پوشیده در لفظ را به این شیوه به نمایش گذاشته تا علاوه بر حفظ ادبیت و زیبایی کلمات، به استواری و متقن بودن مطلب نیز دوام بخشد. این آیه: :« وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ / و پیش از تو، جز مردانی که به آنها وحی میکردیم، نفرستادیم! اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید» (نحل/۴۳، ترجمه مکارم شیرازی) روایات در بیان مراد از اهل الذکر فراوان است. از جمله در روایتی امام رضا (ع) فرمود: «نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُون».[۱۱](دانشنامه اسلامی). همچنین امام باقر(ع) فرمود: «نَحْنُ أَهْلُ الذِّکْرِ، دانای قرآن ماییم. مجمع البیان،ج۵-۶، ص۳۶۲».(حکیمی،۱۳۹۰: ۱۸۰) حقّ انسانها، همان اهداف پاک انبیاست / بسط عدل است و قیام قسط، در خلق خداست (حکیمی،۱۳۹۰: ۱۷۷) قیام قسط، کنایه از حضرت مهدی(عج) است که با ظهور خود برپا کننده عدل و داد در جهان است. که برگرفته از ترکیبی قرآنی است و اشاره به آیۀ :« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ / ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانى و میزان [شناسایىِ حق از باطل و قوانین عادلانه] نازل کردیم»، دارد.(حدید/ ۲۵) علامه حکیمی با توجه به تفکر عدالت اندیش خود، پایان مدیحه را به ظهور حضرت حجت (عج) رسانده و با این حسن ختام بر زیبایی و گیرایی مدیحه افزوده است. اگر چه میتوان گفت مدیحۀ فجر صادق، تاریخ دویست و پنجاه سالۀ حضور ائمه(ع) و دستاوردها، پیامدها، گمراهیها و ظلم و ناعدالتی ها را بیان میکند، اما در پایان امید را برای برپایی عدالتی فراگستر در پی تمام ظلمها و نا امیدیهایی که در طول مدیحه سروده شده، بار دیگر زنده میکند و تصویر زیبای جهانی منهای فقر و بی عدالتی را در قالب نقاشی با واژهها نمایان میسازد. نتیجهگیریبا بررسی مدیحۀ «فجر صادق» از دفتر شعر ساحل خورشید، در لایۀ بلاغی که یکی از پنج لایۀ سبکشناسی (آوایی، واژگانی، لغوی، نحوی، ایدئولوژیک) است، چنین به دست آمد که، اشعار شاعر شامل پیچیدگیها، افکار درونی و بازتاب نگرانیهای دینی و اجتماعی وی است. در این تحقیق که به گوشهای از اندیشههای حکیمی با رویکرد قرآنی و حدیثی در راستای انسانگرایی و درد دین و جامعه با توجه به شیوههای بلاغی پرداخته شد، معلوم گشت که محمدرضا حکیمی جلوههای مختلفی از لایههای بلاغت، در سطح بیان که شامل: استعاره، تشبیه، مجاز و کنایه است، را به کار برده که شایان توجه و تأمل است، اما با رویکردی قرآنی و حدیثی، که شاعر در ابیات خود علاوه بر بلاغت به این محور ارزشمند برای بیان گسترۀ فکری و اندیشههای دینمآبانۀ خود، استفاده کرده است. در مدیحۀ فجر صادق چندین استعاره به کار رفته، که حکیمی با مهارت سخنوری خاص خود، که تلفیقی از نگرش دینی است، بیان کرده است اما باید گفت، تشبیه نقش پرر نگتری در بیان تفکر وی دارد. مجاز و کنایه از بسامد کمتری برخوردار هستند اما در زیبایی کلام تأثیر بسزایی داشته و در مجموع سبک بلاغی حکیمی، سبکی خلاق همراه با تفکر قرآنی و ادبیات فاخر دینی است که کمتر در آثار دیگر شاعران بازتاب یافته و شاید همین تلفیق دین و ادبیات و نبوغ زبانی حکیمی، شعر او را منسجم و پویا کرده و بر زیبایی ادبی آن افزوده است. منابع
[۱] .Literary Style [۲] .بانَ یَبینُ بَیاناً (وتَبیاناً)، مصدر ثلاثی مجرد به معنی توضیح آشکارایی و کشف است. ریشۀ اصلی آن (بین) به معنی جدا کردن و اختلاف و دوری است. [۳] .Metaphor [۴] . صدوق، الخصال۱۳۶۲، ج۲ ، ۶۴۰ [۵] . طبرسی، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)،۱۴۰۳ق، جلد ۱، صفحه ۲۳۰- ۲۲۹ [۶] .Simile [۷] . تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۵، ص۴۲۰ ؛ بحار الأنوار، ج۶۷، ص۱۱ [۸] . الخصال: ۳۹۹/۴۳٫ [۹] . .Figurative language [۱۰] .Metonymy [۱۱] .الکافی، ج۱، ص ۲۱۰-۲۱۱ |
یک نظر بگذارید