مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجتالاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […] |
تعریف و تبیین علامه محمدرضا حکیمی(طاب ثراه) از عاشورا و عاشورا شناسی (در یادگاه سومین سال رحلت ایشان)
نویسنده: دکتر مهشید موسوی ندوشن
ارسال شده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۳ عاشورا در نگاه فیلسوف و متفکر معاصر، علامه محمدرضا حکیمی (۱۳۱۴-۱۴۰۰) جایگاه ویژهای دارد که در گسترۀ اندیشههای اسلاممحور و عدالتپرورِ وی، سرلوحۀ مبارزه با ظلم و بیداد است. عاشورا از زبان حکیمی مائدۀ بزرگ روح انسان است، در تداوم اعصار و محتواى راستین زمان است، در ملکوت زمین. عاشورا حضور شگرف انسانیّت است، در هرجا و هر روز و صیرورت روح کلّى است، در تکاپوى پرشکوه تکلیف…به همین دلیل است که علامه حکیمی از عاشورا سخن گفتن را تکلیف خود میداند تا شرافت انسان لگدمال ظلم و بیعدالتی نشود و پیام توحیدی و داد پرور عاشورا همیشه زنده بماند. در این مقاله سعی شده است تا به گوشهای از عاشورا و عاشورا شناسی در مختصات فکری علامه حکیمی پرداخته شود و بار دیگر به تعریفی از عاشورا در نگاه وی دست یابیم. کلیدواژه: عاشورا، عاشورا شناسی، عدالت، محمدرضا حکیمی مقدمهیکی از محورهای فکری و اندیشههای والای علامه حکیمی در زمینۀ عاشورا و عاشورا شناسی است. علاوه بر عاشورا، تفکیک، ظهور، غدیر و بعثت نیز در دیدگاه و نگرش علامه، جایگاه خاصی دارند که هر کدام به نوبۀ خود میتواند به طور جداگانه مورد تحقیق و پژوهش قرار گیرد. همچنین میتوان دیدگاه علامه حکیمی را در نگاه تطبیقی با دیگران در زمینۀ عاشورا و عاشورا پژوهی مورد بررسی قرار داد. ادبیات عاشورا و اشعار عاشورایی علامه نیز جایگاهی در خور توجه در آثار ایشان دارد. اما آنچه که در این مقاله بیشتر مورد بررسی و تأمل است، تعریف عاشورا و عاشورا شناسی در دیدگاه علامه حکیمی است که در نوع خود تعریفی جامع و پر طمطراق از آنچه در روز دهم محرم سال ۶۱ هجری اتفاق افتاده را به تصویر کشیده است. در ابتدا معرفی کوتاهی از آثار مستقل و غیر مستقل حکیمی در باب عاشورا شده و در پس آن به تصویر عاشورا در کلمات و واژگان استاد حکیمی پرداخته میشود. آثار عاشورایی محمدرضا حکیمیمرحوم حکیمی دو کتاب مستقل با موضوع عاشورا به نامهای قیام جاودانه (دربردارنده سرآغاز و هشت فصل) و عاشورا؛ مظلومیتی مضاعف (دربردارنده پنج مقاله) دارد و در کتاب بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی هم فصلی ویژه عاشورا اختصاص داده است. افزون بر این در جای جای دیگر آثار خود از سرود جهشها گرفته که در شمار نخستین نوشتههای اوست تا کتاب امام در عینیت جامعه که در شمار آثار میانه اوست و مروری بر زندگی ائمه اطهار علیهم السلام دارد تا کتاب منهای فقر که در شمار آخرین نوشتههای اوست، اشارات و تصریحاتی به قیام و پیام عاشورا دارد.(الویری، ۱۴۰۰) این نوشتهها حاکی از آن است که عاشورا در محور اندیشۀ استاد، صرفا یک کلمه نبوده که از آن کوتاه سخنی بگوید و عبور کند، بلکه مکتبی قابل تأمل و ارزشمند و انسانساز بوده و هست که جایگاهی بس والا در اندیشیدن و قلمفرسایی دارد. تعریف عاشورا و عاشورا شناسیواژه عاشورا که به روز دهم ماه محرم اطلاق میشود، تنها یک واژه یا کلمهای ساده در زبان عربی و یا مورد استفاده در زبان فارسی نیست، بلکه معنایی به طول و عرض تاریخ اسلام دارد. اهمیت عاشورا آنجایی بیشتر خودنمایی میکند که حتی در عصر معاصر به سخن بزرگانی چون امام خمینی (ره) زنده نگهدارندۀ اسلام است. و در نگاه اندیشه ورزانی چون علامه حکیمی تعریفی زیباشناختی و جامع دارد که شنیدنی و خواندنی است که نثر زیبا و فاخر علامه حکیمی را درترکیب سازی و کاریکلماتور واژه ها به تصویر میکشد: عاشورا حضور شگرف انسانیّت است، در هرجا و هر روز… عاشورا مائدۀ بزرگ روح انسان است، در تداوم اعصار… عاشورا محتواى راستین زمان است، در ملکوت زمین… عاشورا ضربان قلب خورشید است، در سینۀ خاک… عاشورا صیرورت روح کلّى است، در تکاپوى پرشکوه تکلیف… عاشورا تجسّم اعلاى وجدان بزرگ است، در دادگاه روزگار… عاشورا ذات متعالى ارزش است، در مقیاسها، هر مقیاس… عاشورا عظمت سرشارى لحظههاست، در فوران بزرگ سپیده… عاشورا حضور نور است، در سیطرۀ بىامان ظلمت… عاشورا صلابت شجاعت انسان است، در تجلّیگاه ایمان… عاشورا جارى سیّال مناجات است، در محراب حماسه… عاشورا طواف خون است، در احرام فریاد… عاشورا تجلّى کعبه است، در میقات خون… عاشورا بلوغ روز است، در استلام آفتاب… عاشورا شفق خونبار است، در فجر آگاهى… عاشورا روح توفانگر عدالت است، در کالبد آفاق… عاشورا بارش خونین لحظههاست، بر ارواح خروشان… عاشورا نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست، در کاروان دراز آهنگ زندگیها و عبورها… عاشورا نجواى بزرگ صخرههاست، در دشتها و هامونها… عاشورا بازخوان تورات و انجیل و زبور است، در معبد اقدام… عاشورا ترتیل آیات قرآن است، در الواح ابدیّت… عاشورا دژ نگهبانى تعالیم وحى است، در آفاق زمانها… عاشورا خون خداست، جارى در رگهاى تنزیل… عاشورا اعلان «إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» است، و پشتوانۀ «لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ…» عاشورا حنجرۀ خونین کوه «حرا» ست، در ستیغ ابلاغ… عاشورا درگیرى دوبارۀ محمّد «ص» است، با جاهلیّت بنىامیّه و شرک قریش… عاشورا تجدید مطلع رجزهاى «بدر» است و «حنین» عاشورا خطّ بطلان است بر موجودیّت دوبارۀ «احزاب» و «خیبر…» عاشورا انفجار نماز است در شهادت، و انفجار شهادت است در نماز… عاشورا راز حبّ ازلى است، در افشایى شکوهمند… عاشورا قتلگاه اشباح توحید است، در مصاف تجسّم شرک… عاشورا تبلور شکوهزاد جاودانگى حق است، در تباهستان نابود باطل… عاشورا نماز شب یازدهم است، در سکوت خروشان خیمههاى سوزان… عاشورا هشدار خونین حسینیّههاست، در معبر اقوام… عاشورا رمز بقاى دین اسلام است و برقرارى آیین حق (حسین منّى و أنا من حسین) عاشورا خروش تندرآساى «عدل» است، در کلّیّت ناچیز کاخ دمشق، و سپس کلّیّت ناچیز همۀ کاخها و قدرتها… عاشورا نفى همۀ ستمها و پلیدیها و پستیها و فجورها و ظلمها و حق کشیهاست، به هر نام و در هر عملکرد… عاشورا فریادگستر انسانهاى مظلوم است، در همۀ تاریخ… عاشورا غمگسار سترگ یتیمان و کوخنشینان است، در هر جاى زمین… عاشورا دست نوازش انسانیّت است، بر سر بىپناهان… عاشورا رواق سرخ حماسه است، در تاریکستان سیاهى و بیداد… عاشورا قلب تپنده دادخواهان است، در محکمۀ بشریّت… عاشورا طنین بلند پیروزى است، در گوش آبادیها… عاشورا شهادتى است تابیده، بر چکادهاى افراشتۀ پیروزى… عاشورا «رسالتى» است بزرگ، بر دوش «اسارتى» رهایى بخش… عاشورا خروش طنینافکن آزادگى است، در زندگى… عاشورا زندهکننده اسلام است، و اسلام زنده شدۀ عاشورا… عاشورا بانگ رساى همۀ انسانهاست، در همۀ تاریخ، از همۀ حنجرههاى پاک و خدایى… عاشورا آبروى نمازگزاران است و عزّت مسلمانان… و سرانجام، عاشورا، رکن کعبه است، و پایۀ قبله، و عماد امّت، و حیات قرآن، و روح نماز، و بقاى حج، و صفاى صفا و مروه، و جان مشعر و منى… و عاشورا، هدیۀ اسلام است به بشریّت و تاریخ…» (حکیمی، ۱۳۸۷: ص۱۴۹-۱۵۳) شاید به جرأت بتوان گفت که مفاهیم بلند و زیبایی که علامه حکیمی در توصیف لفظی و معنوی واژۀ عاشورا به کار برده است، در ادبیات دینی کم نظیر و در تعریف معنای لغوی، جامعترین و کاملترین در عصر معاصر است. نثر فاخر علامه و نبوغ ذهنی و کلامی وی، چنان در واقعیتِ مفهوم کلمات جای گرفته که گویی «رستاخیز کلمات» است. آنچنان که یار و آشنای قدیمیاش، دکتر شفیعی کدکنی از عظمت واژگان و کلمات در کتاب خود به همین نام یاد میکند. اکنون، بعد از مفهوم شناسی عاشورا در دایرۀ گستردۀ معنایی و واژگانی حکیمی، جا دارد تا گوشهای از پایههای فکری وی، در رابطه با عاشورا و عاشورا شناسی بیان شود. پایهها و مبانی فکری علامه حکیمی در شناخت عاشوراحجتالاسلام محسن الویری در مقالهای که به مناسبت چهلم درگذشت علامه محمدرضا حکیمی منتشر کرد، پایههای شناخت عاشورا از منظر علامه حکیمی را اینگونه بیان کرد: «برای فهم باورهای عاشورایی مرحوم حکیمی باید به دو نکته توجه کرد. وی این دو مبنا را بارها و با تعابیر گونهگون مطرح کرده است و بازتاب این دو مبنا در نگاه او به معارف اسلامی و رسالت دین و پرچمداران آن به آسانی قابل ردیابی است. مبنای نخست: توحید و عدل دو رکن عمده اسلام: از نظر مرحوم حکیمی اسلام از دو ساحت نظر و عمل تشکیل شده است و توحید کلیدواژه و اوج قله و بنیان همه آموزههای اسلامی در ساحت نظر است و عدل که برآمده از همان توحید است نماد ساحت عملی اسلام است. مبنای دوم: ضرورت نگریستن به پیامبران و امامان در عینیت جامعه : از نظر مرحوم حکیمی در نظام انبیایی پاسخ به مشکلات و مسألههای بشری اندیشیدنی نیست، بلکه عملی بودن و عینیت داشتن است و این همان ساحت عملی اسلام در برابر ساحت نظری آن است. ایشان این مبنا را در مباحث مقدماتی کتاب ارزشمند امام در عینیت جامعه توضیح دادهاند و در مقالهای که در کتاب بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی درباره عاشورا دارند، از ۲۶ صفحه مقاله، حدود ده صفحه نخست آن به مقدمهای اختصاص دارد که در حقیقت برای تبیین این مبنا به عنوان چارچوب فهم عاشورا نوشته شده است».(الویری، شهریور۱۴۰۰) از دیدگاه استاد حکیمی شناخت عاشورا منوط به شناخت جایگاه امامت و درک توحید و عدل است. زیرا عدل دراندیشۀ او محور تمام روابط انسانی و انسانگرایانه است. نظام بشری با عدالت سامان میگیرد و پیام عاشورا، پیام عدالت است و آنچه در شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش نمود بارزتر و شاخصتری دارد، بیزاری از ظلم و ستم و یادآوری عدل و داد است. بی شک همین نماد است که از عاشورا، عاشورا میسازد و دهمین روز از یک ماه قمری تاریخ ساز شور بشری و راهگشای آزادگان در همۀ قرون و اعصار میشود. در نظرگاه استاد حکیمی عاشورا ستون و پایههای عدلِ جهانگستر است که میتواند روح بشری را در فیض عدالت اعلا شناور کند «عاشورا باید به نام منطق حیات و عدل، و معلّم ایمان و حماسه، و کلاس آزادگى و شرف، و مدرسۀ اعتقاد و جهاد، و آموزشگر نماز و قرآن، و رمز سلوک روحى صحیح و عرفان الهى مثبت، همیشه و همیشه، تا ظهور نیّر اعظم و وارث کبیر عاشورا و برهمزنندۀ همۀ ظلمها و ستمها… زنده باشد، و در سراسر کشورهاى اسلامى حضور سازندۀ خویش را حفظ کند، و یک میلیارد مسلمان را در خط دفاع از کرامت بزرگ انسان و رسالت سترگ قرآن متّحد سازد…» (حکیمی، ۱۳۸۲: ۸۸) بحث دیگر علامه حکیمی در کنار پیامِ عدالت در عاشورا، مبحث نماز است که نشان میدهد عاشورا در کنار عدل به اصول توحیدی نیز توجه شده است و پیام فراگستر عاشورا تک بُعدی نبوده و ابعاد اصلی دیگری نیز بار دیگر با عاشورا زنده شده است. همان گونه که علامه نیز اشاره کرده اند: « واژههاى عاشورا، تنها «تشنگى»، «شهادت» و «اسارت» نیست، «نماز» و «عدالت» نیز هست؛ بلکه واژههاى اصلى، همین دوتاست، نماز واژۀ شب عاشوراست، و عدالت واژۀ روز عاشورا… یعنى پیام شب عاشورا نماز است، و پیام روز عاشورا عدالت. و آن سه (تشنگى، شهادت و اسارت)، سکّوى پرتاب است..»(حکیمی،۱۳۸۲: ۹۳) «در اینجا توجّه به یک گفتگوى کوتاه – و لیکن ژرف و آگاهىآفرین – بسیار مناسب است تا نشان دهد که هدف «حزب اموى» (این جریان شرک و اشرافیّت و تکاثر و سرمایهدارى جاهلیّت) چه بود، و عاشوراى حسینى چه کرد؟ هنگامى که امام سجّاد «ع»، پس از فاجعۀ کربلا، با خاندان امام حسین «ع» به مدینه بازگشتند، و در آن اندوه بزرگ غرق بودند، روزى یکى از بنى امیّه (ابراهیم بن طلحه بن عبید اللّه)، از روى سرزنش به آن حضرت گفت: «من الغالب؟»، یعنى پدرت رفت به کربلا و جنگ کرد و کشته شد، اکنون چه کسى غالب و پیروز گشت (پدر تو و یارانش کشته شدند، پس چه نتیجهاى گرفتید؟). امام سجّاد «ع» فرمود: إذا دخل وقت الصّلاه، فأذّن و أقم، تعرف الغالب . – هنگامى که وقت نماز رسید، اذان و اقامه بگو، خواهى فهمید چه کسى غالب و پیروز است. این پاسخ به فرد سرشناسى از خاندان اموى، بخوبى و روشنى مىگوید که شما بنى امیّه مىخواستید اذان نماند، نماز نماند، و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه برافتد؛ و حال دیدید که چنین نشد، و اذان ماند، و نماز ماند، و دین خدا ماند… و شما کمترین موفّقیتى به دست نیاوردید؛ پس کربلا پیروز است نه دمشق، و حسین «ع» پیروز است نه یزید، و اسلام پیروز است نه جاهلیّت. و این بخشى بود از کردار دینستیزانۀ اینان در طول تاریخ سیاه هزارماهۀ خویش . اکنون بخوبى روشن مىشود که «عاشورا» یعنى چه، و امام حسین «ع» یعنى که؟..»(حکیمی، ۱۳۸۲: ۶۵-۶۶) اما در گفتمان عاشورا این وجه پیام عدالت عاشورا، مهمترین وجهۀ آن در حماسۀ بشری است و آن حماسه ساز بودن پیام عدالت و ظلم ستیزی عاشورا است. گرچه ابعاد عاشورا در همۀ زمینهها و گفتمانها قابل تأمل و تفکر است اما وجه حماسه ساز بودن عاشورا در گفتمان سیاسی قویتر و راهبردیتر است. «در بین گفتمانهای مختلفی که بر خوانشهای عاشورا حاکم است مانند گفتمان عرفانی، گفتمان تاریخی، گفتمان عاطفی، گفتمان حماسی و جز آن، یکی از مهمترین گفتمانها، گفتمان سیاسی است، این گفتمان به ویژه در سالها و ماههای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی رونق بیشتری داشت. مراد از سیطره این گفتمان بر خوانش عاشورا این است که عاشورا به گونهای خوانده و فهمیده شود که مبنای رفتار سیاسی امروز ما قرار گیرد و رفتار سیاسی ما امتداد قیام عاشورا و پژواک پیام عاشورا به شمار رود. در یک نگاه کلی، باید گفت خوانش مرحوم حکیمی از عاشورا یک خوانش سیاسی معطوف به عدالت است، این سخن به معنای نادیده گرفتن ابعاد عاطفی، عرفانی و حماسی عاشورا از سوی وی نیست، بلکه تأکید بر و برجستهسازی نقطه بنیادین و قله مباحث عاشورایی ایشان است. عاشورا از نظر حکیمی قیامی است برای عدالت و پیامی است برای عدالت»(الویری، شهریور ۱۴۰۰) ساختار محورهای فکری علامه حکیمی در باب عاشورا شناسیدر مقالهای تحت عنوان عاشورا شناسی مطلق انگار و نتیجهگرا مختصات محور فکری علامه حکیمی در باب عاشورا شناسی از کتاب قیام جاودانه به طور اجمالی بیان شده است و نویسندۀ مقاله محورهای هشتگانهای را بیان کرده است که به طور خلاصه ذکر میشود: «در کتاب قیام جاودانه، ایشان ۸ محور را مورد بحث قرار داده است. اولین محور عاشورا و جهاناسلام است. قیام امامحسین بهعنوان یک اتفاق معرفتی، تاریخی و عقیدتی در جهان اسلام از کجا شروع شده و به کجا منتهی شده است. میگوید عاشورا زندهکننده «اشهد ان محمدا رسولالله» است. عاشورا اگر نبود تمام حرکت پیامبر از بین میرفت و هیچچیز از اسلام باقی نمیماند. عاشورا به نحوی همان رسالت انبیاست و رسالتی است که تمام انبیا از آدم تا خاتم داشتهاند. آن بحث «حسین وارث آدم» شریعتی هم همین است. همه رسالت با ظهور بنیامیه، درحال از بین رفتن بود. حکیمی مستنداتی از حسن بصری میآورد که شخصیت برجستهای در بین عرفا و در جهان اهلسنت است. بصری میگوید معاویه چهار کار خلاف انجام داد که یک موردش هم برای تبهکاری کافی بود: «خلافت اسلامی را صاحب شد، یزید را حاکم کرد، حجربن عدی را به شهادت رساند و ادعای خویشاوندی با زیادبن ابیه را کرد.» بنیامیه عملا داشت تمام رسالت انبیا را از بین میبرد. امامحسین(ع) تمام این حرکت را متوقف کرد. اگر بنیامیه موفق میشدند، تمام آثار اسلامی را از بین میبردند. معروف است که ابوسفیان میگوید حکومت را بین خودتان بازی دهید یا ولید به قرآن تیری میزند و میگوید وقتی پیش خدا رفتید بگویید ولید چنین کرد و امامحسین این ذات را برملا کرد… . مساله دومی که ایشان مطرح میکند این است که پیامبر بر ۲۲مساله تاکید کرده است: قرآن، اهلبیت و… و یکی هم عاشورا بود. میخواهد عظمت مساله را مطرح کند که به این معنا عاشورا ادامه همان حرکت و رسالت انبیاست. حکیمی میگوید رسالت اصلیای که پیامبران داشتند دو چیز بود، توحید و عدالت؛ ان اعبُدُوا اللَّه و أَوْفُوا الْکیلَ. بحث دیگر، دستاوردهای عاشوراست. عاشورا چه تاثیری در جهان اسلام گذاشت؟ عاشورا در همان عصر ماند یا اینکه یک پدیده تاریخی- معرفتی بود و از دل آن اتفاقات و تفکرات جدید و حرکت جدیدی رخ داد؟ ایشان تحت عنوان «عاشورا و انسان نو» مباحث خوبی دارد…. آقای حکیمی در این کتاب (قیام جاودانه) از گاندی نام میبرد و از او نقل میکند که «آزادی هندوستان را از حسینبن علی یاد گرفتم». یکی از قطعات اندیشه سیاسی جهان مدرن، عدمخشونت است که توسط گاندی مطرح شده است. عاشورا اتفاقی در سدههای گذشته بود اما کسی که اعتقادی هم به مساله ندارد از آن متاثر میشود و هندوستان را آزاد میکند و اندیشه عدمخشونت را مطرح میکند. امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا سعی میکند استدلال کند و توضیح دهد که کار به درگیری نکشد و میخواست مساله را با گفتوگو حل کند. پس انسان مدرن و تمدن مدرن مدیون عاشوراست. آقای حکیمی جای دیگری میگوید که علمطبیعی جدید را هم از ابنسینا گرفتهاند. یا اگر عاشورا نبود، بنیامیه میخواست نوع حکومت قیصری رومیان را بازگرداند. اسلام دو تمدن باستانی ایرانی و رومی را کنار گذاشت و تمدن سومی به نام تمدن اسلامی ایجاد شد و اگر عاشورا رخ نمیداد، به همین اندازه هم تفکر اسلامی رشد نمیکرد. این تحول چهارم که تمدن مدرن باشد بهلحاظ فکری، فلسفی و علومپزشکی و… از جهان اسلام عاریه گرفته شده است. این عاشورا بود که نگذاشت حکومت قیصر و کسری ادامه یابد. لذا جهان امروز اگر به تمدن و رشدی رسیده است، مدیون عاشوراست. نکته دومی که مطرح میکند این است که عاشورا پیوند بین شیعه و مذاهب دیگر است. برخی اظهارنظرهای علمای اهلسنت را مطرح میکند که امامحسین را ستودهاند. شعری را هم از اقبال لاهوری میآورد که از یک سنی در پاکستان است. روشنفکری جهان اسلام دو رهبر اساسی داشته، یکی سیدجمالالدین اسدآبادی و دیگری اقبال لاهوری. رهبران روشنفکری جهان اسلام میگویند ما از امامحسین آموختهایم. بعد از قیام عاشورا حتی زبیریان به خونخواهی امامحسین برخاستند. یعنی هر عالم سنی سعی کرده درمورد امامحسین موضعگیری کند. حکیمی میگوید خون امامحسین و حرکت او، در اعماق تاریخ جاری است. بهاینترتیب شیعه بین مذاهب اسلامی هم پلی زد. بحث چهارم موضوع عاشورا و انقلابها و حکومتهاست. در فصلهای بعدی «قیام جاودانه» مانند فصل ۵ و ۶ بحث حکومت مسانخ دین مردمی و اقسام طاغوت را مطرح میکند. در جای دیگر از ۲ عاشورا سخن میگوید: «عاشورای ۲۴ساعته و عاشورای ۱۲ساعته. یک عاشورا در ۱۲ ساعت اتفاق افتاده و تمام شده و عاشورایی است که آلبویه و صفویه از امامحسین ارائه کرده است. عاشورایی است که میخواهند به قدرت برسند، سخنرانیها و مداحیهای زیبا دارند، اما عدالت مغفول واقع شده و محرومین نجات پیدا نکردهاند. عاشورای دیگر جاری در اعماق تاریخ، در قلب مشتاقان و آزادیخواهان است. این عاشورا، عاشورایی است که همیشه در حرکت است.» ایشان از ادالت و عدالت هم سخن میگویند. عدالت عاشورایی بهدنبال نجات محرومان و ریشهکنی فقر است. ادالت، صفوی و آلبویهای است و آلتی برای همراه کردن تودهها. اگر بخواهیم عدالت اجرا شود، باید حکومت اسلامی تشکیل شود. اما عدالت چه زمانی اتفاق میافتد؟ زمانی که ۳ طاغوت سقوط کند. طاغوت سیاسی، طاغوت اقتصادی و طاغوت فرهنگی. طاغوت سیاسی فرعون است. طاغون اقتصادی، قارون است و طاغوت فرهنگی هامان است جمعبندی بحث این است که عدالت یعنی منهای فقر. محک عدالت این است که فقر در جامعه نباشد.(عیسی نژاد، ۱۳۹۹) عدالتی که علامه حکیمی در پیام عاشورا و در بُعد عاشورا شناسی از آن سخن میگوید، و آن را زمینهساز حرکتهای عدالتخواهانۀ بشر میداند و اسباب جنبشهای ضد استعمار و استبدادی یاد میکند، وارث و صاحبی دارد که روزی میآید و به صاحبان مجالسِ عزاداری بر امام حسین (ع) و عزاداران و منبریها متذکر میشود که شأن مجالس را برای صاحب اصلی مجلس رعایت کنند: «در این مقام – بیقین – یادآورى این نکتۀ مهم نیز لازم است که صاحب اصلى، در اینهمه رنج و بلا و مصیبت و شهادت و اسارت (از آنچه بر سر پیامبر اکرم «ص» آمد در عصر جاهلیّت عربى، تا آنچه بر سر اوصیاى پیامبر و خاندان او آمد در عصر طاغوتیّت اموى و عباسى)، و وارث بزرگ آنهمه عظمت و ایثار، و حضور و اقدام، و حماسه و افتخار، و هدایت و تعلیم، و تزکیه و ارشاد، و رشادت و تعهّد، و رسالت و بیدارى، و شهامت و فداکارى، در راه اعتلاى کلمۀ حق، و اعلام منشور عدل، براى نجات انسانیّت و سعادت انسان، و احیاى آرمان قرآن… آرى، وارث اینهمه… حضرت ولىّ عصر، حجّت بن الحسن المهدى «عج» است. و چون چنین است بسیار ضرورت دارد که در این مجالس، همواره توجّهها معطوف به ساحت پاک آن شریک قرآن، و رکن ایمان، و حجّت زمان، و اسوۀ انسان، و راز قبله، و سرّ غدیر، و خونخواه عاشورا باشد، و نهایت مرتبۀ ادب رعایت گردد، و رضاى خاطر ایشان – که مقدمۀ رضاى خداى متعال است – منظور باشد و طلب شود. و روشن است که یکى از عوامل عمدۀ کسب رضاى آن امام، غنى بودن محتواى این مجلسها و منبرهاست از حیث تبیین اهداف الهى دین، و آگاهسازى مردم از حقایق معارف و تعالیم صدّیقین، در جهت دعوت به نشر ایمان و اقامۀ عدل و اجراى قسط، به منظور ایجاد جامعۀ «توحید و عدل»، و زمینهسازى براى احیاى دین خدا، و آمادگى براى ظهور کلّى آن نجاتدهندۀ نهایى انسان، و زندهکنندۀ راستین قرآن، و برپا دارندۀ «عدل فراگیر»، در جهان… در اینجا خوب است به این موضوع هم اشارهاى بکنیم، که یکى از راههاى مهمّ غنى ساختن محتواى مجالس یادشده از نظر تربیت و سازندگى، این است که (بجز خطبههاى عاشورا و سخنان حضرت امام حسین «ع» در مسیر کربلا)، مضامین آموزشى و سازندۀ زیارتها و دعاهاى زیارت را، پس از درک عمیق مفاهیم و مقاصد آنها، بصورتى درست و با بیانى مناسب، به مردم بیاموزند. این دو منبع یادشده، از مهمترین منابع شناخت و آگاهى و معرفت و سلوک و تربیت و حماسه و اقدام است، که همواره مغفول مانده است، و بهرهاى که باید از آنها گرفته شود، گرفته نشده است.(حکیمی، ۱۳۸۲: ۸۹) جمال شناسی عاشورا در عبارت حسین منی و انا من حسین، از دیدگاه علامه حکیمیدر حدیثی جامع از حضرت محمد (ص) تصویری روشن و آینده نگری صریح از واقعۀ عاشورا و عملکرد عاشورا بیان شده است که تحقق آرمانها و رسالتهای پیامبر بزرگ اسلام را در برابر چشم جهانیان به نمایش میگذارد تا مسلمان واقعی در کوره راههای حوادث، راه را گم نکند و به بیراهه نرود و حق را از باطل بازشناسد و مسیر روشن هدایت را دریابد. علامه حکیمی با درک این حدیث، تصویری گویا از آنچه در بطن حدیث داشته را بیان کرده است: «و در حدیث نبوى رسیده است که پیامبر اکرم «ص» فرمود:حسین منّى و أنا من حسین- حسین از من است و من از حسینم. معناى جملۀ نخست روشن است، حسین از من است یعنى فرزند من و نوادۀ من است. دربارۀ معناى جملۀ دوّم (من از حسینم) گفتهاند، یعنى بقاى دین من و آیین من بوسیلۀ حسین است؛ و دین اسلام از حسین «ع» قوّت مىگیرد، و با شهادت او از نابودى مصون مىگردد و باقى مىماند. و از اینجاست که گفتهاند: دین اسلام، «محمّدىّ الحدوث» و «حسینىّ البقاء» است، که اگر شهادت عاشورا – با آن ابعاد ویژه – نبود، در اثر حکومت کسانى مانند یزید بن معاویه و ولید ابن یزید بن عبد الملک و… – بمرور زمان – اثرى از اسلام و قرآن برجاى نمىماند. حدیث مذکور، در مدارک شیعه و سنّى آمده است».(حکیمی، ۱۳۸۲: ۶۶) «بنابراین، عاشورا، با شورى که بپا کرد، و شعورى که گسترد، و خروشى که درانداخت، و تحوّلى که آفرید، و آتشى که در ارواح افکند، و تحرّکى که به جانها بخشید، و بیداریى که در ملّت اسلام ایجاد کرد، و حرکتى که به آبادیها و شهرهاى اسلام داد، (و تأثیر عمیق و تکاندهندهاى که در غیر مسلمانان نیز گذاشت)، و انقلابهایى که پدید آورد، اسلام را بیمه کرد، و قرآن را براى بشریّت نگاه داشت، و تداوم تاریخ اسلام را تضمین نمود. و بدینسان قرآن محفوظ ماند، و اسلام تداوم یافت، و در دامن خود، در سدۀ سوم تا پنجم، تمدّنى عظیم پدید آورد. و همان تمدّن بود که – چنانکه اشاراتى گذشت – بنابر اعتراف مورّخان علم و تمدّن، و گواهى حقایق عینى تاریخ، مایۀ اصلى تمدّنهاى بعدى بشرى گشت. مطّلعان مىدانند و اعتراف مىکنند که امروز بشریّت هرچه دارد، از راه تمدّن اسلامى و دانش و فرهنگ مسلمین دارد، و اینهمه را مرهون تمدّن اسلامى است. و تمدّن اسلامى مرهون عاشوراست».(همان: ۶۸) زیرا – چنانکه یاد شد – اگر عاشورا (با فوران عظمت، و طنین حماسه، و صلابت حضور، و ژرفاى رسالت خویش)، جلو سیل بنیانکن جاهلیّت اموى را نگرفته بود، و دسیسههاى دربار بیزانس در همکارى با دربار دمشق را خنثى نکرده بود، اسلام در همان سدۀ نخست و دهههاى آغاز سدۀ دوم (و در ظرف یکى دو قرن)، با آن عملکردها و دسیسهها نابود مىگشت، و آثار سازندۀ قرآن کریم از میان برداشته مىشد، و علم و فرهنگ و اخلاق و تحوّلى که اسلام آورده بود (و تأکیدى که بر طلب علم کرده بود)، از میان مىرفت، و قرآن به صورت چند نسخۀ قدیمى درآمده از دسترس خارج مىگشت، و جاهلیّت عود مىکرد، و چیز چندانى از اسلام و آثار تربیت اسلامى برجاى نمىماند تا به سدۀ سوم و چهارم و پنجم برسد، و آنهمه مسجدها و مدرسهها و کتابخانهها و دانشمندان پدید آیند، و آن تمدّن شکوفاى غنى ظهور کند، و هزاران جلد کتاب در رشتههاى مختلف علوم گوناگون تألیف گردد، و سپس اینها همه به دست آیندگان افتد، و نخستین کتابى که پس از اختراع چاپ، در شهر رم به چاپ برسد کتاب «قانون» در طب باشد، از یک طبیب و دانشمند بزرگ مسلمان، حسین بن عبد اللّه بن سینا. پس درست است اگر بگوییم، این تمدّن کنونى – در وجوه مثبت خود – زاییدۀ عاشوراست، یا دست کم، مدیون و مرهون عاشوراست؛ اگرچه خود – متأسّفانه – عاشورا را نمىشناسد (یعنى، به آن شناسانده نشده است)؛ و از آفرینندۀ حماسۀ عاشورا آگاهى ندارد (یعنى، به آن آگاهى داده نشده است)، و گرامیداشتى درخور به پیشگاه او تقدیم نمىدارد. پس همین انسان غربى که امروز اینگونه از مظاهر تمدّن نو، و از وسایل صنعتى و طبّى و علمى و فنى و رفاهى و دفاعى (که باید گفت: تهاجمى)، استفاده مىکند، مرهون تاریخ اسلام و علم و تمدّن اسلامى است . و تاریخ کنونى، تداوم خود را، و برنگشتن کلّى به اوضاع جهل و جاهلیّت عربى و ارتجاع اموى را، مرهون قیام بیدارگر و آفتابآفرین عاشوراى حسینى و شهادت امام حسین «ع» و خاندان و یاران اوست. بنابراین، انسان تمدّن جدید نیز باید به «واقعۀ عاشورا» اهمیّت دهد و حق آن را پاس دارد».(همان: ۷۳-۷۴) افسوسى بس گران در نظرگاه عاشورا شناسی علامه حکیمیاما در نهایت علامه حکیمی از اینکه هنوز عاشورا به درستی درک و شناخته نشده و هنوز پیام عاشورا در گذرگاه زمان سرگردان است و هنوز عدالت افسانهای در پس دوردستها است، ابراز تاسف میکند و بر این غربت عاشورا شناختی افسوس میخورد و میگوید: « سرانجام، در اینجا، نمىتوانم از یادکرد افسوسى بس گران بگذرم. و آن افسوس بس گران این است که عاشورا، هنوز هم، چنانکه باید شناخته باشد، شناخته نیست. دوست به گونهاى عاشورا را ننمایانده است، و دشمن بهگونهاى عاشورا را پوشانده است. دوستان و معتقدان بیشتر از هر چیز به بعد عاطفى عاشورا گراییدند، و در راه تحقّق بخشیدن به رسالتهاى گران عاشورا کوتاهى کردند. و دشمنان در نشناختن عاشورا، یا کوچک شمردن عظمتهاى آن اصرار ورزیدند، و براى دور نگاهداشتن افکار و اذهان و نسلها و شهرها از آشنایى با عاشورا و هماهنگ شدن با اهداف آن، کوشش بسیار کردند. اگر دوستان هرچه بیشتر به شناساندن ابعاد عجیب و عظیم عاشورا پرداخته بودند، دشمنان توفیق چندانى نمىیافتند. خورشید که طلوع مىکند همۀ بشریّت آن را مىبینند، و همۀ انسانها خورشید را مىشناسند و از عظمت و ارزش آفتاب آگاهند. و مگر عاشورا خورشید تابیده در آفاق ارزشهاى انسانى و تعالیهاى روحى بشرى نیست. پس چرا چنانکه باید شناخته نیست؟ شب عاشورا، روز بزرگ انسانیّت است، و روز عاشورا ملکوت سترگ همۀ روزهاست… افسوس که سرایندگان عاشورا، ذات عاشورا را نسرودند؛ یا کمتر سرودند… افسوس که گویندگان عاشورا، ذات عاشورا را نگفتند؛ یا کمتر گفتند… ذات عاشورا ذات طلوع است: حماسه و رسالت… و آنان بیشتر از غروب دم زدند: کشته شدن و اسارت…؟ ذات عاشورا نماز است و عدالت، نهتنها عزادارى و مصیبت. اگر کسى عاشورا را با همۀ ابعاد آن بشناسد، اصل مصیبت امام حسین «ع» را فراموش مىکند، و براى «عاشوراى حسینى» به سوگ مىنشیند. افسوس که زبان عاشورا، آنسان که باید فهمیده بشود نشد، و کسان از نزد خویش براى پیام عاشورا واژه ساختند؛ و همان را که وارثان عاشورا در «زیارت عاشورا» آموخته بودند، یعنى دشمنى با ستمگران (حرب لمن حاربکم) نیز – چنانکه باید – نیاموختند، و چهرههاى ستمگران اصلى را نشناختند و نشناساندند – و گاه پنهان داشتند – و افسوس!… (حکیمی، ۱۳۸۲: ۹۱- ۹۲) باید عاشورا را شناخت و به محور اتحاد آفرین آن در بین جوامع مسلمان بسیار اهمیت داد تا پیامهای عاشورا در گذر زمان کم رنگ نشود، زیرا عاشورا: «یک حرکت بنیادین و بزرگِ جامعه سازاست».(حکیمی، ۱۳۸۸: ۷۰) و حضرت امام حسین «ع»، در بیان هدف خود از این حرکت مىفرماید: «اللّهُمَّ! اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّهُ لَمْ یَکُنِ الّذى کانَ مِنّا تَنافُساً فى سلطان، وَلاَ التِماساً مِن فُضُولِ الحُطام؛ ولکِن لِنُرِىَ المَعالِمَ مِن دینِک، ونُظْهِرَ الاِصلاحَ فی بِلادِک، وَیَأْمَنَ المظلومُون مِن عبادِک. خداوندا! تو خود خوب مىدانى که علّتى که ما را به قیام عاشورا واداشت، نه کسب قدرت بود، نه رسیدن به نعمت، بلکه ما خواستیم راه روشن دین تو را نشان دهیم، و جامعۀ اسلامى را اصلاح کنیم، و بندگان مظلوم و محروم تو را، از دست ستمگران (قدرت و ثروت) نجات دهیم (حکیمی،۱۳۹۱: ۲۲) این است حسین (ع)، حسین بزرگى و شرف، حسینِ ستم ستیزى و شهامت، حسینِ عزّت و امامت، حسینِ دین و یقین، حسینِ فضیلت و عظمت، حسینِ حق و حقیقت، حسینِ قسط و عدالت. و این است درسى که انقلاب حسینى به امّت اسلام داد، یعنى: «وجوب قیام در برابر هر باطلى، و یارى کردن هر حقّى، تا بناى با عظمت دین بر سر پا بماند، و تعالیم آن، همه گیر گردد، و اخلاق آن انتشار یابد؛ آرى، تاریخ باشکوه عاشورا به ما مىآموزد که گزیدن بقاى جاودانى – حتى اگر با چشیدن مرگ همراه باشد – بر زندگى در زیر یوغ بردگى برترى دارد، و به پیشباز مرگ رفتن براى رهانیدن امّت از چنگال جور و فجور ارزشى مقدّس است؛ و ما را بر آن وا مىدارد که در صراط مستقیم فداکارى براى نجات دین راستین و مشعشع گام نهیم، و از سقوط در مغاک خوارى سر باز زنیم». (حکیمی،۱۳۸۸: ۶۰) «بدینسان نهضتى عظیم، در تاریخ به وجود آمد و شکل گرفت و به تاریخ شکل داد. بدینسان این نهضت، سرچشمۀ صدها نهضت دیگر شد، که در تاریخ اسلام پدید آمد، مانند نهضت توّابین، نهضت مختار ثقفى، نهضت زید، نهضت شهداى فخّ. و تا هماکنون نیز، هر نهضتى که در برابر ستم و تباهى، و روشهاى بیدادگرانه، در دنیاى اسلام و شیعه پا مىگیرد، مایۀ آن، نهضت عاشورا و قیام حسین است».(حکیمی،۱۳۹۰: ۱۲۴) عاشورا در سخنی فراتردر این نوشتار به مهمترین پیام عاشورا از دیدگاه علامه حکیمی، که عدالت و توحید است، اشاره شد و محورهای فکری استاد حکیمی نیز به طور مختصر بیان شد، اما جا دارد به این نکته نیز اشاره کنیم که نثر حماسی علامه طاب ثراه، دربارۀ عاشورا، نثری فاخر و در خور توجه است. عاشورا در قلم وی جایگاه بسی ارزشمند دارد که در نجوای خود دربارۀ عاشورا چنان مفهوم واژۀ عاشورا و عاشورا شناسی را در قالب تصاویری گویا به عرصۀ اندیشه میکشاند که خواننده را مجذوب معنای کلمات و مسحور آنها میکند. این زیبایی در به تصویر کشیدن کلمات همان است که همدرس و همبحث وی، دکتر شفیعی کدکنی معتقد است در ادبیات فارسی و در آثار بعضی از شاعران یا نویسندگان وجود دارد: «یک نگاه به تاریخ ادبیاتِ فارسی، به ویژه تاریخ تحول شعر فارسی، به ما ثابت میکند که در شاهکارهای بزرگان، آنچه در طولِ قرون، مایۀ شگفتی خوانندگان بوده است، همانا، معماری زبان است که مخاطبان همواره مجذوبِ وجهِ جمالشناسیک واژهها میشدهاند و میشوند».(شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۸۹) و این معماری در زبان حکیمی و آنجا که از حماسه میگوید، جاری است. همان گونه که این معماریِ تصاویر در سبک حماسی فردوسی نمود پیدا کرده و حماسه در بنمایۀ شاهنامه زنده و قابل تصور است. به همین دلیل است که قلم حماسی علامه حکیمی او را تبدیل به متفکری ژرفاندیش و آیندهنگری، حکیم و دانا کرده است و از او یک استراتژیست فرهنگی ساخته است: «آقای حکیمی یک متفکر اصلاحگر و استراتژیست فرهنگی است که میخواهد برای مشکلات امروز در افق ۲۰ ساله با مبانی اسلام و تاثیر از عاشورا، راهکار ارائه کند. ایشان اعتقاد دارد که در اسلام و قرآن سرمشقهایی برای تحول و توسعه داریم. داستان انبیا در قرآن، نهجالبلاغه، خطبههای فاطمی و عاشورا. عاشورا یک سرمشق برای تحول در انسان شیعی و ایرانی است. فلسفه سیاسی-اجتماعی ما از عاشورا برمیخیزد و علمای شیعه همین نگاه را دارند. تبیین و ارائه آقای حکیمی، ارائه خوبی است: اگر سرمشقی برای تحول میخواهیم باید به عاشورا برگردیم. عاشورا نهتنها شیعه را بلکه جهان اسلام و عالَم مدرن را متحول کرده است».(عیسینژاد، ۱۳۹۹) نتیجهگیریشاید به جرأت بتوان گفت که مفاهیم زیبایی که علامه حکیمی در توصیف لفظی و معنوی واژۀ عاشورا به کار برده است، در ادبیات دینی کم نظیر و در تعریف معنای لغوی، جامعترین و کاملترین در عصر معاصر است. نثر فاخر علامه و نبوغ ذهنی و کلامی وی، چنان در واقعیتِ مفهوم کلمات جای گرفته که گویی «رستاخیز کلمات » است. عاشورا چنان در دایرۀ واژگانی علامه حکیمی طاب ثراه معنا شده و جان گرفته است که گویا پیامهای عاشورا تصویری زنده با معماری زبانی خاص است که در همۀ اعصار بر دل مینشیند، پیامی که نشان میدهد عاشورا، با شورى که بپا کرد، و شعورى که گسترد، و خروشى که درانداخت، و تحوّلى که آفرید، و آتشى که در ارواح افکند، و تحرّکى که به جانها بخشید، و بیداریى که در ملّت اسلام ایجاد کرد، و حرکتى که به آبادیها و شهرهاى اسلام داد، (و تأثیر عمیق و تکاندهندهاى که در غیر مسلمانان نیز گذاشت)، و انقلابهایى که پدید آورد، اسلام را بیمه کرد، و قرآن را براى بشریّت نگاه داشت، و تداوم تاریخ اسلام را تضمین نمود. و بدینسان قرآن محفوظ ماند، و اسلام تداوم یافت، و در دامن خود، در سدۀ سوم تا پنجم، تمدّنى عظیم پدید آورد. و همان تمدّن بود که بنابر اعتراف مورّخان علم و تمدّن، و گواهى حقایق عینى تاریخ، مایۀ اصلى تمدّنهاى بعدى بشرى گشت. مطّلعان مىدانند و اعتراف مىکنند که امروز بشریّت هرچه دارد، از راه تمدّن اسلامى و دانش و فرهنگ مسلمین دارد، و اینهمه را مرهون تمدّن اسلامى است. و تمدّن اسلامى مرهون عاشوراست. و از همه مهمتر آنکه در نظرگاه استاد حکیمی عاشورا ستون و پایههای عدلِ جهانگستر است که میتواند روح بشری را در فیض عدالت اعلا شناور کند اگر درست شناخته شود و درست به آن عمل شود. منابع
|
یک نظر بگذارید